حدیث موضوعی مطالب ديني و قرآني - Archive: 1393-08-2
درباره

سلام خدمت تمام دوستای گلم تمام تلاشم اینه بهترین مطالب دینی و قرآنی رو در اختیارتون قرار بدم. یاعلی
جستجو
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
آیه قرآن تصادفی

مطالب قرانی

سوره قرآنحدیث موضوعیذکر روزهای هفته مهدویت امام زمان (عج)
روزشمار غدیر
روزشمار محرم عاشوراوصیت شهدا
روزشمار فاطمیهپخش زنده حرم
ابر برچسب ها
حكمت نامه لقمان حكيم (415) (<-TagCount->) , مطالب ديني (255) (<-TagCount->) , نماز (111) (<-TagCount->) , مناجات نامه (101) (<-TagCount->) , مطالب قراني (66) (<-TagCount->) , احاديث نماز (62) (<-TagCount->) , مطالب قرانی (42) (<-TagCount->) , مطالب دینی (39) (<-TagCount->) , پندهاي لقمان حكيم (37) (<-TagCount->) , حديث (36) (<-TagCount->) , ادعيه قرآنى (34) (<-TagCount->) , احادیث قرآنی (20) (<-TagCount->) , مطالب مرتبط به سوره لقمان (18) (<-TagCount->) , قرآن شناسی (18) (<-TagCount->) , داستان انبياء (16) (<-TagCount->) , اهل بیت در قرآن (14) (<-TagCount->) , حكايات قرآني (13) (<-TagCount->) , نسخ در قرآن (10) (<-TagCount->) , امامت (10) (<-TagCount->) , معارف قرآن (9) (<-TagCount->) , محکم و متشابه (9) (<-TagCount->) , داستان های قرآنی (8) (<-TagCount->) , عكس هايي با موضوع دين (4) (<-TagCount->) , احاديث لقمان حكيم (2) (<-TagCount->) , اصول قرأت (1) (<-TagCount->) , قرآن و تربیت صحیح (1) (<-TagCount->) , احکام قرآنی (0) (<-TagCount->) , قرآن و طبیعت (0) (<-TagCount->) , قرآن و زندگی (0) (<-TagCount->) , قرآن و اجتماع (0) (<-TagCount->) , قرآن و فرهنگ (0) (<-TagCount->) , عکس هایی با موضوع دین (0) (<-TagCount->) , بدون موضوع (10) (<-TagCount->) , 


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
مطالب ديني و قرآني

با دشمنان طرح دوستی نریزید

تقیه

تقیّه، به معناى کتمان عقیده‏ى حقّ از ترس آزار مخالفان و ترک مبارزه با آنان به جهت دورى از ضرر یا خطرِ مهم‏تر است. تقیّه، گاهى واجب و گاهى حرام است.


لایَتَّخِذِ الْمُوْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُوْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ (آل عمران ـ 28)

نباید اهل ایمان، به جاى مومنان، کافران را دوست و سرپرست خود برگزینند و هر کس چنین کند نزد خدا هیچ ارزشى ندارد، مگر آنکه از کفّار پروا و تقیّه کنید (و به خاطر هدف‏هاى مهم‏تر، موقّتاً با آنها مدارا کنید) و خداوند شما را از (نافرمانى) خود هشدار مى‏دهد و بازگشت (شما) به سوى خداوند است.

 

با دشمنان طرح دوستى نریزید

در آیات گذشته سخن از این بود که عزت و ذلت و تمام خیرات به دست خداوند است، و در این آیه به همین مناسبت مومنان را از دوستى با کافران شدیداً نهى مى‏کند، زیرا اگر این دوستی ها به خاطر کسب قدرت و ثروت و عزت است، همه اینها به دست خدا است.

جمله"مِنْ دُونِ الْمُوْمِنِینَ" اشاره به این است که در زندگى اجتماعى هر کس نیاز به دوستان و یاورانى دارد، ولى افراد با ایمان باید اولیاى خود را از میان افراد با ایمان انتخاب کنند و با وجود آنان چه نیازى به کفار بى رحم وستمگر است، و تکیه بر وصف ایمان و کفر، اشاره به این است که این دو از یکدیگر بیگانه و آشتى ناپذیرند.

جمله "فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ" اشاره به این است که: افرادى که با دشمنان خدا پیوند دوستى و همکارى برقرار سازند، ارتباطشان با خداوند و خدا پرستان گسسته مى‏شود.

تقیهیک اصل مسلم قرآنى است ولى در موارد معین و حساب شده که ضابطه آن در بالا آمد، و اینکه مى‏بینیم بعضى از ناآگاهان، تقیه را از ابداعات پیروان اهل بیت علیهم السلام مى‏شمرند دلیل بر این است که با آیات قرآن آشنایى زیادى ندارند

سپس به عنوان یک استثناء از این قانون کلى مى‏فرماید: "مگر اینکه از آنها بپرهیزید" و تقیه کنید (إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً).

همان تقیه‏اى که براى حفظ نیروها و جلوگیرى از هدر رفتن قوا و امکانات و سرانجام پیروزى بر دشمن است.

در چنین موردى، جایز است که مسلمانان با افراد بى ایمان، به خاطر حفظ جان خود و مانند آن ابراز دوستى کنند.

 

نکته‏ها:

1- تقیه یک سپر دفاعى است‏

درستاست که گاهى انسان به خاطر هدف هاى عالى‏تر، به خاطر حفظ شرافت، و به خاطرتقویت حق و کوبیدن باطل حاضر است از جان عزیز خود نیز در این راه بگذرد، ولى آیا هیچ عاقلى مى‏ تواند بگوید جایز است انسان بدون هدف مهمى جان خود را به خطر اندازد؟

اسلام صریحاً اجازه داده که انسان در موردى که جان یا مال و ناموس او در خطر است و اظهار حق، هیچ گونه نتیجه و فایده مهمىندارد، موقّتاً از اظهار آن خوددارى کند و به وظیفه به طور پنهانى عمل نماید.

چنان که قرآن در آیه فوق خاطر نشان ساخته و با تعبیر دیگر در آیه 106 سوره نحل مى‏فرماید: "إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ"، مگر کسى که از روى اجبار چیزى بر خلاف ایمان اظهار مى‏کند و قلب او با ایمان مطمئن و آرام است.

تواریخ و کتب حدیث اسلامى نیز سرگذشت "عمار" و پدر و مادرش را فراموش نکرده که در چنگال بت پرستان گرفتار شدند و آنها را شکنجه دادند که از اسلام بیزارى بجویند.

پدرو مادر "عمار" از این کار خوددارى کردند و به دست مشرکان کشته شدند ولى "عمار" آنچه را که آنها مى‏خواستند با زبان اظهار داشت و سپس گریه ‏کنان ازترس خداوند بزرگ به خدمت پیامبر صلی الله و علیه و آله شتافت. پیامبر صلی الله و علیه و آله به او فرمود: "ان عادوا لک فعد لهم"، (اگر باز هم گرفتارشدى و از تو خواستند آنچه مى‏خواهند بگو) (مجمع البیان، جلد 5 و 6 صفحه 388) و به این وسیله اضطراب و وحشت و گریه او را آرام ساخت.

نکته‏اى که باید کاملاً به آن توجه داشت این است که تقیه در همه جا یک حکم ندارد، بلکه گاهى واجب و گاهى حرام و زمانى مباح مى‏باشد.

وجوب تقیه در صورتى است که بدون فایده مهمى جان انسان به خطر بیفتد، اما در موردى که تقیه موجب ترویج باطل و گمراه ساختن مردم  و تقویت ظلم و ستم گردد، حرام و ممنوع است.

روىاین اساس تمام ایراداتى که در این زمینه شده پاسخ داده خواهد شد. در حقیقتاگر خورده‏ گیران در این باره تحقیق مى‏کردند واقف مى‏شدند که شیعه در اینعقیده تنها نیست بلکه مساله تقیه در جاى خود یک حکم قاطع عقلى و موافق فطرت انسانى است. (اقتباس از کتاب "آئین ما"، صفحه 364)

تقیه

2- تقیه یا تغییر شکل مبارزه‏

درتاریخ مبارزات مذهبى و اجتماعى و سیاسى، زمان هایى پیش مى‏آید که مدافعان حقیقت اگر بخواهند به مبارزه آشکار دست بزنند، هم خودشان و هم مکتبشان به دست نابودى سپرده مى‏شود و یا لااقل در معرض مخاطره قرار مى‏گیرد مانند وضعشیعیان على علیه السلام در زمان حکومت غاصب بنى امیه.

در چنین موقعى راه صحیح و عاقلانه این است که نیروهاى خود را به هدر ندهند و براى پیشبرد اهداف مقدس خود به مبارزات غیر مستقیم و یا مخفیانه دست بزنند و در حقیقت تقیه براى این گونه مکتب ها و پیروان آنها در چنین لحظاتى یک نوع تغییر شکل مبارزه محسوب مى‏شود که مى‏تواند آنها را از نابودى نجات دهد و در ادامه مجاهدات خود پیروز گرداند.

کسانى که بر تقیه به طور دربست قلم بطلان مى‏کشند معلوم نیست براى این گونه موارد چه طرحى دارند؟ آیا نابود شدن خوب است و یا ادامه مبارزه به شکل صحیح و منطقى؟

راه دوم همان تقیه است و راه اول چیزى است که هیچ کس نمى‏تواند آن را تجویز کند.

ازآنچه گفتیم روشن شد که تقیه یک اصل مسلم قرآنى است ولى در موارد معین و حساب شده که ضابطه آن در بالا آمد، و اینکه مى‏بینیم بعضى از ناآگاهان، تقیه را از ابداعات پیروان اهل بیت علیهم السلام مى‏شمرند دلیل بر این است که با آیات قرآن آشنایى زیادى ندارند.

وجوبتقیه در صورتى است که بدون فایده مهمى جان انسان به خطر بیفتد، اما در موردى که تقیه موجب ترویج باطل و گمراه ساختن مردم و تقویت ظلم و ستم گردد،حرام و ممنوع است

پیام‏های آیه:

1ـ پذیرش ولایت کفّار از سوى مومنان، ممنوع است. «لا یَتَّخِذِ الْمُوْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ» (اگر مسلمانان جهان تنها به این آیه عمل مى‏کردندالآن وضع کشورهاى اسلامى این چنین نبود.)

2ـ در جامعه اسلامى، ایمان شرط اصلى مدیریّت و سرپرستى است. «لا یَتَّخِذِ الْمُوْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ»

3ـ ارتباط سیاسى نباید مُنجرّ به سلطه پذیرى یا پیوند قلبى با کفّار شود. «لا یَتَّخِذِ الْمُوْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ»

4ـ ارتباط یا قطع رابطه باید بر اساس فکر و عقیده باشد، نه بر اساس پیوندهاى فامیلى، قومى و نژادى. «الْمُوْمِنِینَ»، «الْکافِرِینَ»

هر کس به سراغ کفّار برود، خداوند او را به حال خود رها و از امدادهاى غیبى خود محروم مى‏سازد. «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ»

6ـ ارتباط ظاهرى با کفّار براى رسیدن به اهداف والاتر، در مواردى جایز است. «إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً»

7ـتقیّه، براى حفظ دین است. مبادا به بهانه‏ى تقیّه، جذب کفّار شوید و از نام تقیّه سوء استفاده کنید. «یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ»

8ـ در مواردى که اصل دین در خطر باشد، باید همه چیز را فدا کرد و فقط باید از خدا ترسید. «یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ»

9ـ یاد معاد، بهترین عامل تقواست. «یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ»

10ـمبادا به خاطر کامیابى و رفاه چند روز دنیا، سلطه‏ى کفّار را بپذیرید که بازگشت همه‏ى شما به سوى اوست. «وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ»


منابع:

تفسیر نور، ج 2

تفسیر نمونه، ج 2

مجمع البیان، جلد 5 و 6




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

معامله ای که 700 برابر سود دارد

انفاق
خداوند علاوه بر آن که پاداش عظیمی برای انفاق قرار داده است، در رحمت دیگری را نیز به روی انسان می گشاید و ضمن بیان این پاداش ها، راه و رسم انفاق صحیح و خالصانه را هم به آدمی می آموزد.


قرآن در سوره بقره - آیات 266 - 261 - چهار تمثیل را مطرح کرده که هر یک برای خود پیام خاصی دارد.

در تشبیه نخست- مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فىِ کلُ‏ سُنبُلَةٍ مِّاْئَةُحَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ/ مثَل آنان که مال خود را در راه خدا انفاق مى‏کنند، مثَل دانه‏اى است که هفت خوشه برآورد و در هر خوشه‏اى صد دانه باشد. خدا پاداش هر که را که بخواهد، چند برابر مى‏کند. خدا گشایش‏دهنده و داناست- انفاق انسان را به بذری تشبیه می کند که به 700 دانه تبدیل می گردد.

در تشبیه دوم- یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکُم بِالْمَنّ‏ وَ الْأَذَى‏ کاَلَّذِى یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَ لَا یُۆْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدًا لَّا یَقْدِرُونَ عَلىَ‏ شىَ‏ءٍ مِّمَّا کَسَبُواْ وَ اللَّهُ لَا یَهْدِى الْقَوْمَ الْکَافِرِین/ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، همانند آن کس که اموال خود را از روى ریا  و خودنمایى انفاق مى‏کند و به خدا و روز قیامت ایمان ندارد، صدقه‏ هاى خویش را به منّت نهادن و آزار رسانیدن باطل مکنید.

مثَل او مثَل سنگ صافى  استکه بر روى آن خاک نشسته باشد. به ناگاه بارانى تند فرو بارد و آن سنگ را همچنان کشت ناپذیر باقى گذارد. چنین کسان از آنچه کرده‏اند سودى نمى‏برند، که خدا کافران را هدایت نمى‏کند - انفاق ریاکاران و کسانی را که پس از انفاق منتمی گذارند یا آزار می رسانند به بذری تشبیه می کند که بر قطعه سنگی که رویآن خاک نازکی باشد بذر بر آن افشانده شود سپس باران درشت ببارد خاک و بذر را بشوید.

در تشبیه سوم - وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِیتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةِ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَاتَتْأُکُلَهَا ضِعْفَینْ‏ فَإِن لَّمْ یُصِبهْا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیر/ و مثَل کسانى که اموال خویش را براى طلب رضاى خدا ازروى یقین و اعتقاد انفاق مى‏کنند، مثَل بوستانى است بر تپه‏اى، که بارانى تند، بر آن بارد و دو چندان میوه دهد، و اگر نه بارانى تند که نرم بارانى بر آن بارد. خدا به کارهاى شما بیناست - انفاق افراد با اخلاص را به باغی تشبیه می کند که در نقطه بلندی قرار گیرد و باران درشت به آن برسد و میوه خود را دو چندان دهد.

قولمعروف و حسن گفتار از اصول کلی حسن معاشرت با دیگران است یعنی باید نسبت به همه انسان ها خوش گفتار بود و اگر در درون نظام اسلامی برخورد و بد رفتاری میان مسلمانان رخ دهد، اصل کلی آن است که دو طرف باید کوشش کنند تا بدی و دشمنی را از بین ببرند

در تشبیه چهارم-  یَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَن تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِیلٍ وَ أَعْنَابٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ لَهُ فِیهَا مِن کُلّ‏ الثَّمَرَاتِ وَ أَصَابَهُ الْکِبرَ وَ لَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِیهِ نَارٌ فَاحْترَقَتْ کَذَالِکَ یُبَینِ‏ اللَّهُ لَکُمُ الاَیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ/ آیا از میان شما کسىهست که دوست داشته باشد که او را بوستانى از خرما و انگور بوده باشد، و جوی ها در پاى درختانش جارى باشد، و هرگونه میوه‏اى دهد، و خود پیر شده و فرزندانى ناتوان داشته باشد، به ناگاه گرد بادى آتشناک در آن بوستان افتد وبسوزد؟ خدا آیات خود را براى شما این چنین بیان مى‏کند، باشد که بیندیشید -بار دیگر انفاق ریاکاران و گروه منت گذار و آزار رسان پس از انفاق را به باغی تشبیه می کند که از هر میوه ای در آن موجود است اما ناگاه باد سوزاننده ای به آن برخورد کند و بسوزد.

این تشبیهات چهارگانه که همگی بر محور انفاق دور می زند جنبه تربیتی دارد و علاوه بر انفاق، راه و رسم آن را می آموزد و در صورت عدم تمکن از انفاق، شیوه برخورد با فقیر را تذکر می دهد و بر اخلاص در عمل و نیت و دوری از ریا و منت و آزار تأکید می شود.

 

خداوند انفاق را به شرط ها و شروط ها می پذیرد

درحالی که انفاق و کمک به افتادگان و بینوایان عمل نیکی است اما اسلام انفاقرا به هر صورتی نمی پذیرد و تنها به انفاقی پاداش می دهد که انگیزه آن خداباشد و طبعاً کاری که برای خدا باشد باید از هر نوع پیرایه ای پیراسته باشد.

اصولاً انفاق به افراد همراه با منت و آزار، سبب شکست روحی وتحقیر طرف می شود و در این صورت اگر هم لقمه نانی به او داده شود در برابرسرمایه روحی او که از دستش ستانده شده است می باشد زیرا این فرد آن چنان احساس حقارت در خود می کند که این لقمه نان جبران آن کوچکی را نمی کند لذا در آیه 262 بقره می فرماید: " مزد کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى‏کنند و پس از انفاق منّتى نمى‏نهند و آزارى نمى‏رسانند با پروردگارشان است. نه بیمناک مى‏شوند و نه اندوهگین".

این آیه ناظر به آداب انفاق توانگران است که باید عمل نیک آنان پیراسته از منت و آزار باشد.

اصولاانفاق به افراد همراه با منت و آزار، سبب شکست روحی و تحقیر طرف می شود و در این صورت اگر هم لقمه نانی به او داده شود در برابر سرمایه روحی او از دستش ستانده شده است زیرا این فرد آن چنان احساس حقارت در خود می کند که این لقمه نان جبران آن کوچکی را نمی کند

آیهبعدی ناظر به آداب گروهی است که از آن ها درخواست کمک می شود ولی توانایی کمک ندارند، وظیفه این گروه چیز دیگری است و آن این که با زبان خوش، سائلانرا رد کنند و از آن ها معذرت و پوزش بخواهند، چنان که می فرماید: "قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیرْ مِّن صَدَقَةٍ یَتْبَعُهَا أَذًى وَ اللَّهُ غَنىِ‏ حَلِیمٌ/ گفتار نیکو و بخشایش، بهتر از صدقه‏اى است که آزارى به دنبال داشته باشد. خدا بى ‏نیاز و بردبار است".

 

جایگاه قول معروف و مغفرت از سوی انفاق کننده

قول معروف ازسوی انفاق کننده در جایی است که نیازمند در درخواست خود ادب را رعایت کردهو طرف مقابل را نرنجاند ولی مغفرت در موردی است که نیازمند با اصرار یا گفتار و کردار ناپسندش انفاق کننده را برنجاند و او با بردباری از بد رفتاری این نیازمند جسور چشم پوشی کند.

بنابراین آنکه قصد انفاق ندارد، شایسته است با سخن و کردار پسندیده نیازمند را بازگرداند و در صورت رنجیدن از او با گذشت برخورد کند و از دادن صدقه ای کههمراهش نیازمند را می آزارد پرهیز کند.

ناگفته نماند قول معروف و حسن گفتار از اصول کلی حسن معاشرت با دیگران استیعنی باید نسبت به همه انسان ها خوش گفتار بود و اگر در درون نظام اسلامی برخورد و بد رفتاری میان مسلمانان رخ دهد، اصل کلی آن است که دو طرف باید کوشش کنند تا بدی و دشمنی را از بین ببرند. 


منابع:

تفسیر نور، ج1

سایت اسک قرآن

شبکه قرآن و معارف اسلامی

سایت حوزه

کتاب "مثل های آموزنده قرآن – در تبیین پنجاه و هفت مثل قرآنی" آیت الله شیخ جعفر سبحانی

 




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

یک هشدار جدی!

این افراد هیچ گاه هدایت نمی شوند!

هدایت

خداوندآنگاه که انسان را آفرید، بی راهنمایش رها نکرد که به هر سویی خواست برود وهر کاری خواست بکند، بلکه سلسله ارسال رسل را تبیین کرد و همراه این پیامبران منبع هدایتی قرار داد تا آدمی با تمسک جستن بدان ها؛ راه درست را از غلط باز شناسد و در مسیر هدایت قدم بردارد تا به اوج برسد.


برخی پیامبران همراه کتابی آمدند تا از طریق آن بشارت و انذار دهند، تمام این کتب تصدیق کننده یکدیگر هستند و تضادی با هم ندارند.

پیامبر آخرین نیز کتابی داشتند که معجزه ایشانمحسوب می شد. معجزه پیامبر مکرم اسلام از این باب، کتاب بود که عرب آن زمان ادیب و شاعر بودند و این کتاب با چنین فصاحت و بلاغت و نظمی که بی نظیر است و در اوج؛ می توانست عرب ادیب را شگفت زده کند.

در واقع خداوند باری تعالی طوری قرآن را نازل نمود که برای تمام زمان ها حرف و سخن داشته باشد نه فقط برای مردم زمان نزول.

قرآن کریم کتاب هدایتی است و مسیر درست زیستن را آموزش می دهد و هر کس بدان تمسک جوید، از خطا در امان می ماند. در واقع نزول قرآن مجید یعنی نزول بهترین و برترین سخن که این سخن برتر غیر ذی عوج است و طبق آیه 23 سوره زمر (...کتاباً متشابهاً مثانی...) است.

تفاسیری برای واژه متشابه شده است؛

یک اینکه قرآن از جهت آسمانی و از طرف پروردگار بودن شبیه کتب آسمانی دیگر است.

دوم اینکه از جهت فصاحت، بلاغت و نظم شبیه کتب قبلی است.

واژه مثانی همدارای معانی مختلفی است که شاید یکی از بهترین معانی این باشد که آیات قرآن مفسر و مبین یکدیگر هستند. همه ما انسان ها وقتی در زندگی دنباله رو کسی می شویم و از فردی تبعیت  میکنیم؛ اگر از آن شخص خطا و اشتباهی ببینیم که انتظارش را نداریم، قطعاً ازمسیر خود برمی گردیم و در انتخاب الگو تجدید نظر می کنیم.

حال چطور ممکن است خداوند عالمیان که قرآن را برای هدایت بشر آفریده طوری نازل کند که در آن غلطی راه پیدا کند یا دارای تناقض باشد یا منحصر در زمانی خاصو تنها برای عده ای خاص در دورانی خاص حرف و سخنی داشته باشد؟

نزولقرآن مجید یعنی نزول بهترین و برترین سخن که این سخن برتر غیر ذی عوج است وطبق آیه 23 سوره زمر (...کتاباً متشابهاً مثانی...) است

نکتهقابل ذکر و مهم این است که گاه برخی افراد می گویند این کتاب و آیات آن تنها مخصوص عرب جاهلی زمان نزول است و برای آن ها کاربرد دارد زیرا آنها مردمی جاهل بودند بدین معنا که مردمی بی فرهنگ وحشی و غارت گر بودند.

اگراین معنی را برای جاهلیت بپذیریم باید سخن بالا را قبول کنیم و در این صورت قرآن تاریخ اتقضاء پیدا می کند. پس باید بگوییم که جاهلیت به معنای مذکور نیست؛ البته بحث بر سر معنای جاهلیت و جهل از حوصله این مقاله خارج است. فقط باید گفت که جاهلیت ازمنظر قرآن به معنای بی فرهنگ امروزی نیست بلکه منظور از دوران جاهلیت؛ زمانی است که پیامبر و وحی ای نبوده است و قرآن این دوران را فترت می نامد.

اینکتاب آسمانی هیچ گاه به اتمام نمی رسد و انتهایی ندارد، کهنه و تکراری نمیشود و آنقدر مطالب متنوع و گوناگونی دارد که در خواننده حالات گوناگون ایجاد می کند. یا آدمی شاد می گردد یا غمگین. گاه ترس همه وجود انسان را میگیرد و گاه در درون انسان خشوع  ایجاد می کند.

این ویژگی ها طبعاً به این دلیل است که از جانب بشر نیست و نقصان و کاستی بشر در آن دخالت ندارد.

(تَقْشَعِرُّمِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یخَشَوْنَ رَبهَّمْ ثمُ‏ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلىَ‏ ذِکْرِ اللَّهِ ذَالِکَ هُدَى اللَّهِ یهَدِى بِهِ مَنیَشَاء) گاه آدمی با خواندن آیات مربوط به عذاب الهی دچار ترس می شود و بر خود می لرزد و بلافاصله که آیات رحمت خداوند و بهشت او را زمزمه می کند؛ آرامشی سراسر وجود او را می گیرد.

البته باید خاطر نشان کرد که این احساسات و حالات مربوط به افرادی است که آیات بر جانشان می نشیند و تنها ورد زبانشان نیست.

اینگونه افراد باور حقیقی به آیات الهی دارند و آن ها را تنها نقل داستان و این گونه موارد نمی دانند، بلکه مطمئن هستند که این آیات حق است و حادث شدنی.

آنان همراه قرآن هدایت می شوند؛ آنجا که غمی بر دل دارند، آنگاه که دچار تزلزل و شک می گردند، آن هنگام که راه را برای اندک زمانی گممی کنند در این کتاب می گردند و در این مصحف شریف می یابند. (إِنَّمَا الْمُوْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبهُمْ وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیهْمْ ءَایَاتُهُ زَادَتهْمْ إِیمَانًا وَ عَلىَ‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکلَّون ... أُوْلَئکَ هُمُ الْمُوْمِنُونَ حَقًّا لهَّمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیم) (انفال /2-4) این افراد به حق مومنند و نزد پروردگارشان پاداش و اجری عظیم دارند.

واژه مثانی هم دارای معانی مختلفی است که شاید یکی از بهترین معانی این باشد که آیات قرآن مفسر و مبین یکدیگر هستند

(... وَ مَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَاد) (زمر/23) افرادی که گمراه شدند و به گمراهی  و ضلالت کشیده شدند، دیگر هیچ گاه هدایت نمی شوند.

اینافراد همان کسانی هستند که از راه درست، راه الهی و هدایت روی گردانده و به مرور قلبشان تیره می شود. اینان مصداق (خَتَمَ اللَّهُ عَلىَ‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىَ‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلىَ أَبْصَرِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیم) (بقره/7) هستند.

از کنار هم قرار گرفتن این دو قسمت: (خَتَمَ اللَّهُ عَلىَ‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىَ‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلىَ أَبْصَرِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیم) (زمر/23)؛ می توانیم به این نتیجه برسم که؛

افرادی که با قرآن مأنوسند  وسعی بر عمل کردن به آیات آن دارند، حتی نصفه و نیمه و هر روز چند آیه تلاوت می کنند، قطعاً در مسیر هدایت خداوند قرار می گیرند و به مرور و با تلاش به اوج می رسند. قطعاً شیرینی آیات چنان در جانشان می نشیند که جایگزینی برای آن نمی یابند؛ روز به روز انسشان با کلام الهی افزوده تر می شود.

بیاییم برای قرار گرفتن در مسیر هدایت الهی با این کلام اخت شویم و در درک و فهم آن به اندازه توان و طاقت بشریمان تلاشی کنیم.




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

قدرت خداوند محدود نیست

چگونه آسمان شب را رصد کنیم؟ ـ جلسه دوم
گاهى از کافران مرده دل، فرزندان مومن و زنده دل، و از مومنان زنده دل، فرزندانى کافر و مرده دل ظاهر مى‏شود.

تُولِجُاللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ (آل عمران ـ 27)

(خداوندا!) تو شب را به روز و روز را به شب درآورى و زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون آورى و هر که را خواهى بى‏شمار روزى مى‏دهى.

 

نکته‏ها:

1- "ولوج" در لغت به معنى "دخول" است، این آیه مى‏گوید: خداوند، شب را در روز و روز را در شب داخل مى‏کند.

منظوراز این جمله همان تغییر تدریجى محسوسى است که در شب و روز، در طول سال، مشاهده مى‏کنیم، این تغییر بر اثر انحراف محور کره زمین نسبت به مدار آن کهکمى بیش از 23 درجه است و تفاوت زاویه تابش خورشید مى‏باشد، لذا مى‏بینیم در بلاد شمالى (نقاط بالاى خط استوا) در ابتداى زمستان، روزها کم کم بلند وشب ها، کوتاه مى‏شود تا اول تابستان، سپس به عکس، شب ها بلند و روزها کوتاه مى‏شود و تا اول زمستان ادامه دارد. اما در بلاد جنوبى (نقاط پایین خط استوا) درست به عکس است.

بنابراین، خداوند دائماً، شب و روز را در یکدیگر داخل مى‏کند، یعنى از یکى کاسته به دیگرى مى‏افزاید.

ممکناست گفته شود که در خط حقیقى استوا و همچنین در نقطه اصلى قطب شمال و جنوب، شب و روز در تمام سال مساوى هستند و هیچ گونه تغییرى پیدا نمى‏کند، شب و روز در خط استوا در تمام سال هر کدام دوازده ساعت و در نقطه قطب در تمام سال، یک شب 6 ماهه و یک روز به همان اندازه است، بنابراین آیه جنبه عمومى ندارد.

در پاسخ این سوال باید گفت: خط استواى حقیقى، یک خط موهوم بیش نیست و همیشه زندگى واقعى مردم یا این طرف خط استوا است یا آن طرف، و همچنین نقطه قطب، نقطه بسیار کوچکى بیش نیست و زندگى ساکنان مناطق قطبى (اگر ساکنانى داشته باشد) حتماً در مکانى وسیع‏تر از نقطه حقیقى قطب است، بنابراین هر دو دسته اختلاف شب و روز دارند.

آیه ممکن است علاوه بر معنى فوق، معنى دیگرى را هم در بر داشته باشد و آن اینکه شب و روزدر کره زمین به خاطر وجود طبقات "جو" در اطراف این کره به صورت ناگهانى ایجاد نمى‏شود، بلکه روز، به تدریج از فجر و فلق شروع شده و گسترده مى‏گرددو شب از شفق و سرخى طرف مشرق به هنگام غروب آغاز، و تدریجاً تاریکى همه جارا مى‏گیرد.

جمله"بِغَیْرِ حِسابٍ" (بدون حساب) اشاره به این است که دریاى مواهب الهى آن قدر وسیع و پهناور است که هر قدر به هر کس ببخشد، کم ترین تأثیرى براى او نمى‏کند و نیاز به "نگاه داشتن حساب" ندارد، زیرا حساب را آنها نگه مى‏دارند که سرمایه محدودى دارند و بیم تمام شدن یا کمبود سرمایه در باره آنها مى‏رود، چنین اشخاصى هستند که دائماً در عطایاى خود حسابگرند

تدریجىبودن تغییر شب و روز به هر معنى که باشد آثار سودمندى در زندگانى انسان و موجودات کره زمین دارد، زیرا پرورش گیاهان و بسیارى از جانداران در پرتو نور و حرارت تدریجى آفتاب صورت مى‏گیرد، به این معنى که از آغاز بهار که نور و حرارت، روز به روز، افزایش مى‏یابد، گیاهان و بسیارى از حیوانات هر روز مرحله تازه‏اى از تکامل خود را طى مى‏کنند و چون با گذشت زمان، نور و حرارت بیشترى لازم دارند و این موضوع به وسیله تغییرات تدریجى شب و روز تأمین مى‏گردد، مى‏توانند به نقطه نهایى تکامل خود برسند.

هر گاه شب و روز همیشه یکسان بود، نمو و رشد بسیارى از گیاهان و حیوانات، دچار اختلال مى‏شد و فصول چهارگانه که لازمه "اختلاف شب و روز" و "چگونگى زاویه تابش آفتاب" است از بین مى‏ رفت و طبعاً انسان از فواید اختلاف فصول بى‏بهره مى‏ماند.

همچنیناگر معنى دوم در تفسیر آیه را در نظر بگیریم که آغاز شب و روز، تدریجى استنه ناگهانى و حتما شفق و بین الطلوعین در میان این دو است، روشن مى‏شود کهاین تدریجى بودن شب و روز، براى ساکنان زمین نعمت بزرگى است، زیرا کم کم با تاریکى یا روشنایى آشنا مى‏شوند و نیروهاى جسمى و زندگى اجتماعى آنان برآن منطبق مى‏گردد، در غیر این صورت، مسلّماً ناراحتی هایى به وجود مى‏آمد.

2-جمله "تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ" و شبیه آن در چندین آیه از قرآن مجید به چشم مى‏خورد که مى‏گوید:"خداوند زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون مى‏آورد".

مرگ

منظور از بیرون آوردن "زنده" از "مرده" همان پیدایش حیات از موجودات بى‏جان است، زیرامى‏دانیم آن روز که زمین آماده پذیرش حیات شد، موجودات زنده از مواد بى ‏جان به وجود آمدند، از این گذشته دائماً در بدن ما و همه موجودات زنده عالم، مواد بى جان، جزو سلول ها شده، تبدیل به موجود زنده مى‏گردند. پیدایشمردگان از موجودات زنده، نیز دائماً در مقابل چشم ما مجسم است.

در حقیقت آیه اشاره به قانون تبادل دائمى مرگ و حیات است که عمومى‏ترین و پیچیده‏ترین و در عین حال جالب‏ترین قانونى است که بر ما حکومت مى‏کند.

براىاین آیه، تفسیر دیگرى نیز هست که با تفسیر گذشته، منافاتى ندارد و آن مسئله زندگى و مرگ معنوى است، چه این که مى‏بینیم گاهى افراد با ایمان که "زندگان حقیقى" هستند از افراد بى ایمان که "مردگان واقعى" محسوب مى‏شوند به وجود مى‏آیند و گاهى به عکس، افراد بى ایمان از افراد با ایمان متولد مى‏شوند.

قرآن زندگى و مرگ معنوى را در آیات متعددى به "کفر" و "ایمان" تعبیر کرده است.

و گاهى از کافران مرده دل، فرزندانمومن و زنده دل، و از مومنان زنده دل، فرزندانى کافر و مرده دل ظاهر مى‏شود (تفسیر مجمع البیان، ج 2، ص 728) که این یکى از مصادیق آیه است.

مطابقاین تفسیر، قرآن مسأله به هم ریختن قانون "توارث" را که بعضى از دانشمندانآن را از قوانین قطعى طبیعت مى‏دانند، اعلام مى‏دارد، زیرا انسان به خاطر داشتن آزادى اراده مانند موجودات بى جان طبیعت نیست که تحت تأثیر اجبارى عوامل مختلف باشد، و این خود یکى از قدرت ‏نمایى‏هاى خدا است که آثار کفر را از وجود فرزندان کافر (آنها که مى‏خواهند واقعاً مومن باشند) مى‏شوید، وآثار ایمان را از وجود فرزندان مومن (آنها که مى‏خواهند واقعاً کافر باشند) از بین مى‏برد و این استقلال اراده، که حتى مى‏تواند بر زمینه‏هاى مساعد و نامساعد ارثى پیروز گردد از ناحیه اوست.

سرچشمه لطف الهى بى‏انتهاست. رزق بى‏حساب، یعنى براى سرچشمه رزق محدودیّتى نیست. «تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ»

3-جمله "وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ" به اصطلاح از قبیل ذکر "عام" بعد از "خاص" است زیرا در جمله‏ هاى قبل، نمونه ‏هایى از روزی هاى خداوند به بندگان، بیانشده است و در این جمله مساله، به صورت کلى و عمومى‏تر در تمام مواهب و ارزاق ذکر گردیده یعنى نه تنها عزت و حکومت و حیات و مرگ به دست خدا است، بلکه هر نوع روزى و موهبتى از ناحیه او است.

جمله "بِغَیْرِ حِسابٍ" (بدون حساب) اشاره به این است که دریاى مواهب الهى آن قدر وسیع و پهناور است که هر قدر به هر کس ببخشد، کم ترین تأثیرى براى او نمى‏کند و نیاز به "نگاه داشتن حساب" ندارد، زیرا حساب را آنها نگه مى‏دارند که سرمایه محدودى دارند و بیم تمام شدن یا کمبود سرمایه در باره آنها مى‏رود، چنین اشخاصى هستند که دائماً در عطایاى خود حسابگرند.

مبادا سرمایه آنها از دست برود، اما خداوندى که دریاى بى پایان هستى و کمالات است، نه بیم کمبود دارد، و نه کسى از او حساب مى‏گیرد، و نه نیازى به حساب دارد.

 

پیام‏های آیه:

1ـ تغییرات شب و روز و پیدایش فصل‏ها یکى از برکات و الطاف الهى است. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ»، «تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ»

2ـ علاوه بر آفرینش، هرگونه تغییر و تدبیر به دست اوست. «تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ»

3ـقدرت خداوند محدود نیست. او از مرده، زنده و از زنده، مرده خارج مى‏سازد. «تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ»

4ـ سرچشمه لطف الهى بى‏انتهاست. رزق بى‏حساب، یعنى براى سرچشمه رزق محدودیّتى نیست. «تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ»


منابع:

تفسیر نور، ج 2

تفسیر نمونه، ج 2

تفسیر مجمع البیان، ج 2




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

تا وقت عمل نگذشته، کاری بکنیم

بندگی
ای انسان، خداوند تاج کرامت را به تو بخشیده است

«وَلَقَدْکَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِّمَّنْخَلَقْنَا تَفْضِیلاً» (اسراء/ آیه 72 یا آیه 70)

و حقا که ما فرزندان آدم را کرامت و شرافت بخشیدیم و بر خشکی و دریا سوار کردیم و از چیزهای خوش و پاکیزه روزی دادیم و بر بسیاری از آفریده های خود برتری کامل دادیم.

در این آیه از «کَرَّمْنا» و «حَمَلْنا» و «رَزَقْنا» و «فَضَّلْنا» سخن به میان آمده است. انسان گل سرسبد هستی است.

قرآن به تکرار از شخصیت دادن به انسان و تکریم و بزرگداشتِ مقام او و گوشزد کردن جایگاه آفرینش او برای تربیت و هدایت او و وادار کردنش به قدردانی از این نعمت بزرگ و متذکر شدنش استفاده کرده است.

قرآن انسان را متوجه آفرینش قدسی و مقام معنوی اش می کند تا ارزشِ گوهرِ درونی او برایش معلوم شود و خود را به بهای اندک نفروشد.

 

پس بیاییم تا وقت عمل نگذشته کاری کنیم

«وَأَنِیبُوا إِلَى رَبِّکُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَکُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ» (زمر/ آیه 54)

و به سوی پروردگارتان بازگردید و تسلیم او شوید، پیش از آن که عذاب [ناگهانی دنیا و یا عذاب آخرت] به شما برسد و دیگر یاری نشوید.

«فاتّقوا اللّهَ عبادَاللّهِ و بادِرُوا آجالَکُم باَعْمالِکُم...»

ای بندگان خدا، از خدا بپرهیزید و با اعمال نیکو به استقبال اجل بروید و با چیزهای فانیِ دنیا آنچه جاویدان است بخرید.

از دنیا کوچ کنید که برای کوچ دادنتان تلاش می کنند. آماده مرگ باشید که بر شما سایه افکنده است. چون مردمی باشید که بر آنان بانگ زدند و بیدار شدند و دانستند دنیا خانه جاویدان نیست و آن را با آخرت مبادله کردند.

خدایسبحان شما را بیهوده نیافرید و به خود وانگذاشت. میان شما تا بهشت یا دوزخفاصله اندکی، جز مرگ، نیست. زندگی دنیا، که گذشتن لحظه ها از آن می کاهد ومرگ آن را نابود می کند، سزاوار است که کوتاه باشد. زندگی ای که شب و روز آن را به پیش می راند، به زودی پایان می یابد. مسافری که با خود سعادت یا شقاوت می برد باید بهترین توشه  را بردارد. از این خانه دنیا، زاد و توشه بردارید که فردای رستاخیز نگهبانتان باشد.

 

تبعیت از پیامبر نشانه دوستیِ حقیقی با خداست

«قُلْإِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (آل عمران / آیه31)

بگو: اگر خدا را دوست می دارید، پس پیروی از من کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشاید; و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

غایت محبت تبعیت است. اگر در دوستی با خداوند صادقید،از رسول او تبعیت کنید. او خواسته های خدا را به شما ابلاغ کرده است; و محبت شما به خداوند باید وسیله ای برای التزام عملی به فرمان های او باشد.

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «ما اَحَب اللّهَ مَنْ عَصاهُ». کسی که گناه می کند خدا را دوست نمی دارد. آنگاه این شعر را انشاء فرمودند:

تُعْصِی الالَهَ وَ اَنْتَ تُظْهِرُ حُبه هذا لَعَمْری فِی الْفِعالِ بَدیع

لَوْ کانَ حُبکَ صادِقاً لاَطَعْتَهُ اِن الُمحِبَّ لِمَنْ یُحِبُّ مُطیع

معصیتپروردگار می کنی، با این حال اظهار محبت او می کنی. به جانم سوگند، این کار عجیبی است. اگر محبت تو صادقانه بود، از فرمان او اطاعت می کردی; زیرا هر که کسی را دوست می دارد از فرمان او پیروی می کند.»

از حضرتش نیز روایت است که «هل الدینُ اِلا الحُب»؟ آیا دین جز محبت است؟ و سپس آیه 31 سوره آل عمران را تلاوت کردند.

امامسجاد (علیه السلام) ضمن یک حدیث طولانی فرمود: ای بندگان خدا، بدانید که در قیامت برای مشرکان میزان و ترازوی اعمال گذاشته نمی شود و دفتر و دیوان نخواهند داشت بلکه آنان گروه گروه به سوی جهنم کشیده خواهند شد، نصب میزان ونشر نامه اعمال مخصوص اهل اسلام است

ترازو
میزان دقیق (ترازوی سنجش) را قرار می دهند

به طوری که از آیات و روایات مربوط به روز قیامت استفاده می شود، انساندر قیامت پس از زنده شدن، مراحل گوناگونی را طی خواهد کرد تا به جایگاه اصلی خود که بهشت یا جهنّم و یا اعراف است برسد. این مراحل را «مواقف» یا ایستگاه ها می نامند و هر موقفی ویژگی های خود را دارد.

یکی از آن موقف ها موقف «میزان» است که در آن به اعمال انسان رسیدگی دقیق می شود.

در قرآن کریم در آیات متعددی، از این موقف با کلماتی مانند: «وزن» و «موازین» یاد شده و روز قیامت روز حساب معرفی شده است.

ما اکنون برخی از آیات مربوط به میزان را در زیر می آوریم و سپس درباره میزان و چگونگی آن توضیح خواهیم داد:

«وَالْوَزْنُیَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَـئِکَ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُم بِمَا کَانُواْ بِآیَاتِنَا یِظْلِمُونَ» (اعراف/8 ـ 9)؛ و سنجش کردارها در آن روز (رستاخیز) حق است، پس هر که میزان کردارش سنگین باشد، ایشان رستگارانند و هر که میزان کردارش سبک باشد، آنانند که برخویشتن زیان زده اند.

وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا (انبیاء/47)؛ و در روز قیامت ترازوهای دادگری می نهیم.

«فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَّاضِیَةٍ وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ» (قارعه/ 6، 9)؛ پس هر کس که میزان کردارش سنگین باشد،او در زندگانی خوشایندی است و امّا هر کس که میزان کردارش سبک باشد، پس جایگاه اصلی او جهنم است.

معلوم است که «میزان» هر چیزى باید مناسب با آن چیز باشد. «میزان» براى سنجش امور مادّى، ترازوست، «میزان» براى سنجشعلوم، منطق و اندیشه است و «میزان» براى سنجش معنویّات هم فضائل است، بنابراین باید میزان در روز قیامت انبیاء و اوصیاء باشند که فضائل مجسَّم در میان آدمیان هستند.

مراد از سبکى و سنگینى اعمال نیزباید ایمان، خُلقیّات، نیّات، خلوص و تقواى افراد باشد همان گونه که در روایات متعدّد سبکى و سنگینى به همین مضمون، تفسیر شده است.

مراداز سبکى و سنگینى اعمال نیز باید ایمان، خُلقیّات، نیّات، خلوص و تقواى افراد باشد همان گونه که در روایات متعدّد سبکى و سنگینى به همین مضمون، تفسیر شده است

بنابر این مقیاس و ملاک و معیار سنجش در قیامت انبیاءو امامان و صالحان از مؤمنانند; و بنابر روایات متعدد، معیار سنجش اعمال هر امتی پیامبر و صالحان آن امت اند; و معیار سنجش اعمال مسلمین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمومنین، علی (علیه السلام) و اولاد طاهرین ایشان علیهم السلام اند; به این معنا که نماز علی (علیه السلام) را در یک کفه ترازو می گذارند و نماز ما را در کفه دیگر و با آن میسنجند، انفاق علی (علیه السلام) را در یک کفه می گذارند و انفاق ما را در کفه دیگر و...

به تعبیر قرآن، «فَاَمّ امَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَهُوَ فیعیشهَ راضِیهَ وَ اَمّا مَنْ خَففتْ مَوازینُهُ فَامُهُ هاوِیهَ.»

هرکس عملش نسبت به معیار سنگین باشد زندگی راضی کننده ای خواهد داشت و اگر سبک باشد، جایگاهش آتش خواهد بود.  


منابع:

رادیو قرآن

مجله پرسمان قرآن، مقاله حسین اسکندری

پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مظاهری

سایت آفتاب




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

چگونه می شود که خود را فراموش می کنیم؟!

غفلت

اگر آدمی همتی بر خودشناسی نداشته باشد و تلاشی نکند؛ در خطر فراموشی و غفلت است.

این غفلت به علت غوطه ور شدن و غرق در لذائذ زودگذر دنیوی است و انسانِ فرورفته در لذت های فانی دنیا در واقع خودِ حقیقی خود را فراموش کرده و به اموری پَست سرگرم شده است. این نوع از خود فراموشی مذموم است.

نکتهقابل ذکر این است که نوعِ دیگر خود فراموشی مخصوص عارفِ نائل به مقام فنا وغرق در دریای شهود حق است؛ (فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه) (سوره بقره آیه 115). توضیح پیرامون این نوع از حوصله این متن و مقاله خارجاست.

آیات پیرامون خود فراموشیِ مذموم؛ در واقع در مورد آدمیانی است که دیگران را امر به نیکی میکنند؛ در صورتی که خود را فراموش کرده و به سوی امور نیک و پسندیده فرا نمی خوانند. مانند آیه 44 سوره بقره (أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُون). معنای آیه این است که وقتی دیگران را امر می کنی چرا خود عمل نمی کنی؟ توبیخ این آیه به نسیان نفس و عمل نکردن است.

راز اینکه در انتهای آیه از این گونه افراد، عقل را نفی می کند این است که جمع میان امر مردم به معروف وخود فراموشی با عقل هماهنگ نیست. زیرا فرد عاقل تلاش می کند که عیبی نداشته باشد و اگر دچار عیب شد آن را بپوشاند نه اینکه نمایان و مشهور باشد.

طبق وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ می توان مخاطب آیه را همه دین شناسان و عالمان بی عمل در نظر گرفت. آدمی باید بداند که آمر به معروفی که تارک باشد و ناهی از منکری که مرتکب آن است طبق فرمایش امیر مومنان ملعون استو آنچه در نهان انجام می دهد روزی به گوش همگان خواهد رسید. وین راز سر بهمهر به عالم سمر شود؛ زیرا فردی که با علم به زشتی امری بدان مرتکب می شودو سپس به رویای کاذب ریا مبتلا می گردد و می خواهد خوب جلوه کند باید بداند که بوی خیر از زهد و ریا نمی آید.

گاهاین غفلت از خود، کیفری در مقابل فراموشی خداست؛ و ابتدایی نیست. به همین علت قرآن بسیار مومنان را از فراموش کردن خدا بر حذر می دارد. (وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون)

خداوند کسانی را که خویش را فراموش کرده اند مصداق افرادی می داند که تنها به فکر خود هستند و از یاد خدا غافل می باشند.

درسوره آل عمران آیه 154 این نکته را این گونه می خوانیم: (... وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُم یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّة...) این گونه از افراد تنها همتشان حفظ حیات مادی و دنیائی خود بوده است؛ به همین علت نه دینی دارند نه سعادت واقعی و اگر خود را به دین چسبانیده اند به خاطر این بوده است که می پنداشتند دین همواره غالب است.

اینان در واقع هدفشان خدمت به دین نبوده است بلکه دین را در خدمت خود دانسته و تا جایی از دین دم می زنند که به نفعشان باشد.

اینان سرگرم خودِ طبیعیِ خویشند و تمام تلاششان بهره مندی از مزایای زودگذر دنیاست و خودِ انسانی خویش را فراموش کرده اند.

گاهاین غفلت از خود، کیفری در مقابل فراموشی خداست و ابتدایی نیست. به همین علت قرآن بسیار مومنان را از فراموش کردن خدا بر حذر می دارد. (وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون) (سوره حشر آیه 19).

در آیه مذکور إنساء به خدا نسبت داده شده است؛ زیرا همه امور به دست خداوند باری تعالی است و به او ختم می شود. همانطور که شهود نفس؛ نقطه مقابل غفلت، به خدا نسبت داده شده است. (أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِم) (سوره اعراف آیه 172).

وقتیآدمی خدا را فراموش کرد اسمای حسنی و صفات علیای خداوند را که با صفات ذاتی انسان ارتباط مستقیم دارد فراموش می کند؛ این فراموشی در واقع غفلت و نسیان فقر و حاجت ذاتی خود انسان است. در این حالت آدمی می پندارد که تمام کمالات در هستی خود است در نتیجه به جای اعتماد و اتکای به باری تعالی به خود اطمینان پیدا کرده و به غیر او توجه می کند. اگر انسان ها همانند فرشتگان هرگز از فرمان خدا سرپیچی نکنند (لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُوْمَرُونَ) (سوره تحریم آیه 6) و از مخالفتپروردگارشان بترسند (یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِم) (سوره نحل آیه 50) هیچ گاه دچار نسیان نمیشوند ولی چون انسان به غیر از فطرت توحیدی که براساس آن خلق شده است، دارای فطرت حیوانی نیز می باشد؛ اگر حقیقت خود را فراموش کند و به سمت حیاتپست کشش داشته باشد از مقام اصلی و والای خود هبوط می کند.

خداوندکسانی را که خویش را فراموش کرده اند مصداق افرادی می داند که تنها به فکرخود هستند و از یاد خدا غافل می باشند. در سوره آل عمران آیه 154 این نکتهرا این گونه می خوانیم: (... وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُم یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّة...)

یکی از پیامدهای غفلت ازخود فراموشی و نسیان مبدأ و معاد است. آنجا که می گوید: "من عرف نفسه فقد عرف ربه" مقصود از رب مبدأ و معاد است. پس: "من عرف نفسه فقد عرف مبدأه و معاده". خدا اوّل و آخر است. (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیم) (سوره حدید، آیه 3) اوّل است وهمه چیز از اوست و آخر و انجام است و همه چیز به او بر می گردد و او مرجع نهایی است.

فراموشیمبدأ و معاد، فراموشی پروردگار است که طبق آیه قرآن مجید این نیز به غفلت از خویشتن بر می گردد. در واقع هر که آفرینش خود را فراموش کند، درباره قیامت و معاد دچار تردید می گردد و آن را دور از عقل می پندارد. آدمی اگر به آفرینش خویش بیاندیشد به این نتیجه خواهد رسید که خلقت مجدد ازخلقت نخستین بعید نیست. (وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلیم) (سوره یس، آیات 78-79)

ازتمام این مطالب نتیجه می شود که غفلت از خود، آغاز و شروع سقوط است؛ زیرا آدمی ابتدا خالق خویش را فراموش کرده که در ادامه خود را فراموش می کند و سرگرم لذت های دنیایی می گردد. (کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ) (سوره الرحمن، آیه 26)




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

سرک کشیدن به زندگی خصوصی مردم، بی‌کلاسی است!

تجسس

هرکس در زندگی خود حقوقی دارد و در مقابل، وظایفی. از جمله حقوقی که هر انسانی دارد؛ حق خلوت و داشتن لحظه‌هایی برای تنها بودن است؛ لحظه‌هایی که نه ‌تنها از چشم دوربین‌ها، که از دید چشم‌های دوربین نیز در امان باشد.

اینحقی است که هم در قوانین بر آن تأکید شده و هم در دین. البته تأکیدهایی کهدین در این زمینه دارد برخی به صراحت این حق را فریاد می‌زنند و برخی در لفافه.

گاهی به‌ صورت شفاف می‌گوید: تجسّس نکنید[1] و گاهی می‌گوید: از در وارد خانه‌ها شوید.[2]

شاید روایات فراوانی در مورد حفظ اسرار شنیدهباشید؛ وقتی راز تو از زبانت گذشت، دیگر عنان آن در اختیارت نیست. یا همه رازهایت را حتی به صمیمی ‌ترین دوستت نیز مگو و مواردی مشابه. این عبارات همگی بر اهمیت امنیت زندگی شخصی دلالت دارد.

علاوه بر این، خلوت و تنهایی برای هرکس یک نیاز به شمار می‌آید. حتی در درون زندگی خانوادگی نیز،افراد به اوقاتی برای گذراندن بدون حضور سایر اعضای خانواده نیاز دارند.

 

چرا نباید تجسّس کنند؟

اگردر محفلی که شرکت‌کنندگان در آن با قرآن آشنا باشند از تجسس سخنی به میان بیاید، ذهن حاضران به تنها آیه قرآن که این کلمه در آن به کار رفته متمایل می‌شود؛ «وَلاتَجسَّسوا» آیه 12 سوره حجرات.

این آیه به‌ صورت خلاصه دو نکته را در مورد تجسس بیان می‌کند؛ یکی اینکه چرا مردم تجسس می‌کنند؟ دیگری اینکه چرا نباید تجسس کنند؟

روایات نیز موید این نکته هستند که هرکس خواهان پوشیده ماندن عیوب خود است، عیوب دیگران را بپوشاند

اینآیه در مرحله اول به عاملی که منجر به تجسس در امور دیگران می‌شود اشاره می‌کند: سوءظن. وقتی مردم نسبت به یکدیگر گمان بد داشته باشند، برای بررسی وکشف آن در زندگی دیگری می‌کوشند؛ حریم‌ها را شکسته، زندگی طرف را خوب می‌کاوند تا از زیر و بم زندگی‌اش آگاه شوند. اگر در این میان، عاملی مثل شهرت نیز وجود داشته باشد، انگیزه را دو چندان می‌کند. چرا که دانستن ریز جزئیات زندگی مشاهیر برای مردم لذت ‌بخش است؛ اینکه چند سال دارد؟ همسرش کیست؟ وضعیت همسرش چگونه است؟ چقدر درس خوانده؟ نمراتش چند بوده؟ و ... . وقتی فرد در زندگی دیگران سرک کشید و از زندگی خصوصی آن ‌ها مطلع شد، خود را حامل خبری بسیار مهم می‌پندارد که توان نگهداری آن را ندارد. به ‌سرعت آن را برای دیگران بازگو می‌کند و حتی کمی بر پیاز داغش می‌ افزاید.

همین امر، زمینه پاسخ به سوال دوم را فراهم می‌سازد؛ چرا نباید تجسس کنند؟

مردمبه این دلیل از تجسّس باز داشته شده‌اند که با اطلاع از زندگی خصوصی همدیگر، به بازگو کردن آن تمایل پیدا می‌کنند و این چیزی نیست جز غیبت که به ‌شدت در دین اسلام نکوهش شده است.[3]

حریم خصوصی
ضمانتی برای بقای امنیّت در جامعه

حریم خصوصی افراد برای همه مردم محترم است و همگان باید از ورود به مرزهای زندگی خصوصی یکدیگر خودداری کنند. این امر ضامن بقای امنیت در جامعه است و در آن شکی نیست.

حریمخصوصی، حق افراد است. حقی طبیعی که دین نیز آن را محترم و حلال شمرده است.نقض این حریم از آن رو که مورد رضایت صاحبان آن نیست، ظلم است و تعدّی و افراط به شمار می ‌آید. خداوند نیز در کتاب مقدسش ضمن اینکه کراهت خود را از متعدّیان و تجاوزگران ابرازمی‌ دارد، مردم را از تعدّی و تجاوز به حقوق یکدیگر منع کرده است.[4] چرا که احترام به حدود و قوانین، ضامن امنیت جامعه خواهد بود.

 

مهم ترین نیاز مردم

امنیت، یکی از مهم‌ترین نیازهای مردم است. یکی از بهترین نمودهای امنیت، زندگی شخصی و خصوصی مردم است.

داشتنامنیت در این محدوده برای هرکس نیازی ضروری است؛ خواه کارمند اداره باشد یا کارگر ساختمانی یا مجری تلویزیون یا بازیکن تیم والیبال!

مردمبه این دلیل از تجسّس باز داشته شده‌اند که با اطلاع از زندگی خصوصی همدیگر، به بازگو کردن آن تمایل پیدا می‌کنند و این چیزی نیست جز غیبت که به ‌شدت در دین اسلام نکوهش شده است

بهترین تأمین امنیت در این زمینه، توسط مردم صورت می‌گیرد. چرا که مردم خواهان رسیدن به حقوق خود از جمله حق امنیت در زندگی خصوصی هستند.

همین مردم در مقابل این حق نیز وظیفه‌ای بر عهده دارند که آن: احترام به‌ حق دیگران در این زمینه است.

روایات نیز موید این نکته هستند که هر کس خواهان پوشیده ماندن عیوب خود است، عیوب دیگران را بپوشاند.[5]

حکومتهر چه بکوشد که این امنیت را برقرار سازد، تا زمانی که یاری مردم را به همراه نداشته باشد، توان انجام این وظیفه را نخواهد داشت. خداوند نیز انجاماین امر را به صورت ویژه از مردم درخواست نموده است.

به قول استاد قرائتی[6]: وقتی انسان درخواست جدی و با کلاسی از کسی داشته باشد او را استاد خطاب می‌کند. این یعنی که من تو را در این زمینه خبره می‌دانم. یا اورا مهندس صدا می‌کند. خداوند نیز برخی دستورات را از همه انسان‌ ها نخواسته، بلکه آن را از افرادی که آن‌ ها را در حد کلاس ایمان دانسته مطالبه نموده است. مثلاً؛ ای مومنان! روزه بر شما واجب شد.[7]

رعایت حریم خصوصی و عدم ورود به حریم دیگران نیز از جمله مواردی است که خداوند از افرادی که سطح کلاسشان را به «مومن»ارتقاء داده‌اند خواسته است؛ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ... لا تَجَسَّسُوا. گویی آنان که از این امر تخطی کرده و در حریم افراد مثلاً در زندگی خصوصی بزرگان یا بازیگران سرک می‌کشند، بی‌کلاس‌اند.

 

پی نوشت ها:

[1] سوره حجرات، آیه 12

[2] سوره بقره، آیه 189

[3]این نگاهی است که من از عینک قرآن به این قضیه دارم وگرنه شاید بتوان از علومی مثل جامعه ‌شناسی و روان‌ شناسی نیز دلایلی ذکر کرد.

[4] سوره مائده، آیه 87

[5]امام علی علیه‌السلام: مَنْ تَتَبَّعَ عَوْرَاتِ النَّاسِ کَشَفَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ؛ هرکس به دنبال عیوب مردم باشد، خداوند پرده از عیوب خودش بر می‌دارد. عیون الحکم و المواعظ؛ ص 438

[6] نقل به مضمون

[7] سوره بقره، آیه 183




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

اسبابی که در قیامت کاربرد ندارند!

قیامت

دنیایفانی آکنده از ظلم‌ها و تجاوزهاست. بسیاری از صاحبان قدرت و منصب برای رسیدن به خواسته‌های خود از روش‌ها و عواملی بهره می‌گیرند که درست و اخلاقی نیست. لکن باید توجه داشت که در روز قیامت و به هنگامزنده شدن مردگان، آنچیزهایى که در دنیا، زورمندان براى پیشبرد اهداف خود به آنها متوسل مى‏شدند، هیچ تأثیرى نخواهد داشت و شگردهایى که در دنیا به کار برده مى‏شد در آنجا بى‏فایده است. این امری است که خداوند متعال به طور صریح در بسیاریآیات قرآن بدان اشاره نموده و آدمیان را توجه داده است که تنها ایمان و اعمال صالح استکه می‌تواند یاری‌ رسان در روز واپسین باشد. در این مجال به برخی از این عوامل بی‌ اثر در رستاخیز که مدنظر خداوند در قرآن قرار دارد اشاره می‌گردد.


تفاوت اصول حاکم بر مجازات در دنیا و آخرت

در این دنیا چنین معمول است که براى نجات مجرمان از مجازات از طرق مختلفى وارد مى‏شوند:

ـ گاه یک نفر جریمه دیگرى را پذیرا مى‏شود و آن را اداء مى‏کند.

ـ اگر این ممکن نشد متوسل به شفاعت مى‏گردد و اشخاصى را بر مى‏انگیزد که از او شفاعت کنند.

ـ باز اگر این هم نشد سعى مى‏کنند که با پرداختن غرامت خود را آزاد سازند.

ـو اگر دسترسى به این کار را نیز نداشتند از دوستان و یاران کمک مى‏گیرند تا از او دفاع کنند و گرفتار چنگال مجازات نشود. اینها طرق مختلف فرار از مجازات در دنیا است.

ولىقرآن بیان می‌دارد که اصول حاکم بر مجازات‌ها در قیامت به کلى از این امورجدا است، و هیچ یک از این امور در آنجا به کار نمى ‏آید، تنها راه نجات پناه بردن به سایه ایمان و تقوا است و استمداد از لطف پروردگار.

بررسىعقاید بت پرستان یا منحرفین اهل کتاب نشان مى‏دهد که این گونه افکار خرافىدر میان آن‌ها کم نبوده است. مثلا نویسنده تفسیر المنار نقل مى‏کند که در بعضى از مناطق مصر بعضى از مردم خرافى وجه نقدى به غسل‌ دهنده میت مى‏ دادند و آن را اجرت نقل و انتقال به بهشت مى‏نامیدند.

و نیز در حالات یهود مى‏خوانیم که آنها براى کفاره گناهانشان قربانى مى‏کردند، اگر دسترسى به قربانى بزرگ نداشتند یک جفت کبوتر قربانى مى‏کردند!

درحالات اقوام پیشین که احتمالاً قبل از تاریخ زندگى مى‏کردند مى‏خوانیم که آن ‌ها زیور آلات و اسلحه مرده را با او دفن مى‏کردند تا در زندگى آینده‏اشاز آن بهره گیرد!

حال به برخی از مواردی که قرآن ناکارآمدی آن‌ها را در قیامت متذکر شده است اشاره می‌گردد.

درقیامت هیچ قدرتى نیست که به مجرم کمک کند و مثلًا با اعمال زور و فشار و یا با قهر و غلبه مجرم را از چنگال عدل الهى برباید: "وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ"؛ "و نه یارى خواهند شد"

پرداخت رشوه

در قیامت هیچ کس نمى‏تواند از طرف کس دیگرى چیزى بپردازد که او را مجازات نکنند و این همان رشوه است که در دنیا معمول است: "لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً"؛ "هیچ کس چیزى [از عذاب خدا] را از کسى دفع نمى‏کند". (بقره/48)

 

پارتی ‌بازی

در قیامت شفاعت به معناى پارتى بازىپذیرفته نیست و کسى نمى‏تواند درباره کس دیگرى واسطگى کند و او را از مجازات رها سازد: "وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ"؛ "و نه از او شفاعتى پذیرفته می‌شود".(بقره/48)

البته توجه کنیم که این شفاعت با شفاعتى که پیامبران و ائمه و صلحا، با شرایط مخصوص و براى اشخاص مخصوصى مى‏کنند، تفاوت بسیار دارد و طبق آیات دیگرى از قرآن، شفاعت شفیعانى که از طرف خدا مأذون باشند درباره افرادى که مورد رضایت خداست، پذیرفته خواهد شد.

 

پرداخت فدیه

در قیامت فدیه قبول نمى‏شود. یعنى کسى نمى‏تواند مجازات خود را با پولى یا چیز دیگرى بخرد و این با نوع اول فرق مى‏کند.

دراولى کس دیگرى از طرف شخص، پول مى ‏داد تا حکم به مجازات داده نشود که همان رشوه است ولى در اینجا خود شخص با پذیرش حکم، مى‏ خواهد آن را بخرد و به جاى رفتن در آتش جهنم، معادل آن را بپردازد! "وَ لا یُۆْخَذُ مِنْها عَدْلٌ"؛ "و نه به جاى وى بدلى گرفته مى‏شود".(بقره/48)

 

استفاده از قدرت قدرتمندان

درقیامت هیچ قدرتى نیست که به مجرم کمک کند و مثلاً با اعمال زور و فشار و یا با قهر و غلبه مجرم را از چنگال عدل الهى برباید: "وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ"؛ "و نه یارى خواهند شد".(بقره/48)

 

خویشان و فرزندان

در روز رستاخیز هر کس مسئول کارهای خویش بودهو به دنبال آن است که راه نجاتی برای خود بیابد. مۆمنان به دلیل نیکی اعمال به سوی بهشت رفته و کافران به دلیل اعمال ناشایست در جهنم سرازیر می‌گردند و هیچ کس نمی‌تواند مسئولیت کارهای دیگری را بر عهده گرفته و یاری‌رسانش باشد. خانواده و خویشان نزدیک در آن روز برای یکدیگر فایده‌ای نخواهند داشت: "لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ"؛ "در روز قیامت خویشاوندان و فرزندانتان شما را سودى نخواهند داشت". (ممتحنه/ 3)

درقیامت هیچ کس نمى‏تواند از طرف کس دیگرى چیزى بپردازد که او را مجازات نکنند و این همان رشوه است که در دنیا معمول است: "لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً"؛ "هیچ کس چیزى [از عذاب خدا] را از کسى دفع نمى‏کند"

مال و فرزند

ایندو سرمایه مهم زندگى دنیا، اموال و نیروهاى انسانى، در قیامت کم ترین نتیجه‏اى براى صاحبانش نخواهد داشت: "یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ"؛ (شعراء/ 88) "روزى که مال و فرزندان فایده نمى‏دهند".

بدیهى است اگر سرمایه ‏هاى مادى در طریق اطاعت فرمان پروردگار قرار گیرند، رنگ الهى و صبغه اللَّه به خود مى‏گیرند و "الباقیات الصالحات" محسوب مى‏شوند.

 

معذرت خواهى

آن روز، روز رسوایى و بدبختى کافران و ظالمان است، همان روزى که عذرخواهىظالمان سودى نمى‏بخشد، و لعنت خدا مخصوص آن‌ها است، و خانه و جایگاه بد نیز به آنها تعلق دارد: "یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ". (غافر/52)

نمونه‌هایدیگری نیز چون دوستى[1]، داد و ستد[2]، قدرت بر نفع و ضرر[3]، نیرنگ و حیله[4]، بت‏ها و معبودهاى باطل[5]، یار و یاور[6]، بازخرید[7] و برداشتن بار دیگرى[8] در قرآن آمده است.

این بود نمونه‏هایى از عوامل و اسبابى که در دنیا انسان ها به آن چنگ مى‏زنند تا از زیر بار مسئولیت و محکومیت شانه خالى کنند ولى در روز قیامت هیچ یک از اینها مۆثر نیست و هر انسانی در گرو اعمالى است که در دنیا انجام داده است.

 

پی نوشت ها:

[1]. "یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّةٌ"؛ "روزى که در آن نه داد و ستدى باشد و نه دوستى". (بقره/ 254)

[2]. "یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خِلالٌ"؛ "روزى که در آن نه داد و ستدى باشد و نه دوستى". (ابراهیم/ 31)

[3]."فَالْیَوْمَ لا یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا"؛ "پسدر این روز بعضى از شما بر بعضى دیگر توانایى رساندن سود و زیانى ندارد". (سباء/ 42)

[4]. "یَوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً"؛ "روزى که نیرنگ آنها، آنها را سودى ندهد". (طور/ 46)

[5]."فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِی یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ"؛ "پس به آنان سودى نداد معبودهایشان که جز خدا آنها را مى‏پرستیدند". (هود/ 101)

[6]."ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ"؛ "براى ظالمان (در روز قیامت) یار و یاورى نیست". (غافر/ 18)

[7]. "فَالْیَوْمَ لا یُۆْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ"؛ "امروز از شما باز خریدى گرفته نخواهد شد". (حدید/ 15)

[8]. "وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏"؛ "هیچ کس بار گناه دیگرى را بر نمى دارد". (فاطر/ 35) 


منابع:

تفسیر کوثر، ج‏1، ص: 168

تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 223 و ج‏15، ص: 268




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

پنج آیه ی معجزه گر قرآن

آیه الکرسی

 

هر کس این پنج آیه را هر روز یازده مرتبه بخواند، برای او هر حاجت و امر مهمی آسان گردد و به زودی به مراد خویش انشاء الله خواهد رسید.

1- آیة الکرسی تا هو العی العظیم

2- آل عمران آیه 2: اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ

3-نساء آیه 87: اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَى یَوْمِ  الْقِیَامَةِ لاَ رَیْبَ فِیهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِیثًا

4- طه آیه 8: اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى

5-تغابنآیه 13: اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِالْمُوْمِنُونَ (به نقل از کتاب شفاخانه، گویی روایت را یکی از یاران امامصادق علیه السلام از ایشان نقل کرده اند اما با تحقیق بیشتر نام معصوم به طور قطعی بیان نشده است.)


در ادامه به بیان نکاتی پیرامون یکی از این آیات که آیة الکرسی می باشد می پردازیم:

از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده اند که فرمود: این آیه را در هیچ خانه ای نخوانند مگر این که شیاطین سی روز آن خانه را رها کنند و ساحر و ساحره ای در آن در نیاید.

و از حضرت علی علیه السلام می آید که فرمود:

از پیامبر شنیدم بر چوب پاره های منبر در حالی که می گفت: هر کس آیةُ الکرسی را به دنبال هر نماز واجبیبخواند او را از وارد شدن به بهشت باز نمی دارد، و هر کس آن را بخواند وقتی که به رختخواب خود می رود خداوند او را ایمن می دارد و همسایه اش را وهمسایه همسایه اش را و خانه هایی را که گرداگردِ او است.

 

با فضیلت ترین آیه

صحابهدرباره فاضل ترین آیه در قرآن با هم سخن می گفتند، پس حضرت علی علیه السلام آنان را فرمود: شما درباره آیة الکرسی چه می گویید؟ آنگاه گفت: رسولصلی الله علیه و آله مرا گفت: ای علی! سید بشر، آدم است و سیّد عرب، محمد صلی الله علیه و آله و در این فخری نیست و سید کلام، قرآن است و سیّد قرآن، بقره است و سید بقره، آیة الکرسی.

 

پاداش کسی که آیت الکرسی را زیاد می خواند

عبداللهبن عوف گفته است: "شبی خواب دیدم که قیامت شده است و من را آوردند و حساب من را به آسانی بررسی کردند. آنگاه مرا به بهشت بردند و کاخ های زیادی به من نشان دادند. به من گفتند: درهای این کاخ را بشمار؛ من هم شمردم 50 درب داشت.

درروایتی از امام باقر آمده است: "هر کس آیه الکرسی را بعد از هر نماز بخواند از فقر و بیچارگی در امان شود و رزق او وسعت یابد و خداوند به او ازفضل خودش مال زیادی بخشد"

بعد گفتند: خانه هایش را بشمار. دیدم 175 خانه بود. به من گفتند این خانه ها مال توست. آن قدر خوشحال شدم که از خواب پریدم و خدا را شکر گفتم.

صبح که شد نزد ابن سیرین رفتم و خواب را برایش تعریف کردم.

اوگفت: معلوم است که تو آیة الکرسی زیاد می خوانی. گفتم: بله؛ همین طور است.ولی تو از کجا فهمیدی. گفت برای اینکه این آیه 50 کلمه و 175 حرف دارد. مناز زیرکی حافظه او تعجب کردم. آنگاه به من گفت: هر که آیة الکرسی را بسیاربخواند سختی های مرگ بر او آسان می شود.

 

آیت الکرسی برای حفظ چشم

بعداز هر نماز دستان را روی چشم بگذارید و بعد از خواندن آیت الکرسی بگویید:"اللهم احفظ حدقتی بحق حدقتی علی بن ابیطالب(علیه السلام)".

آیه الکرسی
بعد از نماز

پیامبرفرمودند: هر کس آیه الکرسی را بعد از نماز بخواند هفت آسمان شکافته گردد وبه هم نیاید تا خداوند متعال به سوی خواننده آیت الکرسی نظر رحمت افکند و فرشته ای را بر انگیزد که از آن زمان تا فردای آن کارهای خوبش را بنویسد و کارهای بدش را محو کند.

رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: یا علی بر تو باد به خواندن آیه الکرسی بعد از هر نماز واجب. زیرا به غیر از پیغمبر و صدیق و شهید کسی به خواندن آن بعد از هر نماز محافظت نمی کند و هرکس بعد از هر نماز آیه الکرسی را بخواند، به جز خداوند متعال کسی او را قبض روح نمی کند و مانند کسی باشد که همراه پیامبران خدا جهاد کرده تا شهیدشده است و فرمود: بعد از مرگ بلافاصله داخل بهشت می شود و به جز انسان صدیق و عابد کسی بر خواندن آیه الکرسی مواظبت نمی کند.

در روایتی از امام باقر آمده است: "هر کس آیه الکرسی را بعد از هر نماز بخواند از فقر و بیچارگی در امان شود و رزق او وسعت یابد و خداوند به او از فضل خودش مال زیادی بخشد."

رسولاکرم فرمودند: هر کس آیه الکرسی را بعد از هر نماز واجب بخواند نمازش قبولدرگاه حق می گردد و در امان خدا باشد و خداوند او را از بلاها و گناهان نگه دارد.

امامصادق(علیه السلام) فرمود: سفر را با دادن صدقه و یا با خواندن آیت الکرسی آغاز کنید. کسی که در سفر هر شب آیه الکرسی را بخواند هم خودش در سلامت باشد و هم چیزهایی که همراه اوست

زیادی علم و حافظه

پیامبر(صلی الله علیه و آله) روایت کرده است که فرمودند: 5 چیز حافظه را قوی می گرداند: خوردن شیرینی – گوشت نزدیک گردن – عدس – نان سرد و خواندن آیت الکرسی.

عالمی گوید: هر که علم می خواهد بر پنج چیز مواظبت می کند:

1-پرهیزکاری در آشکارا و پنهان 2- خواندن آیت الکرسی 3- همیشه با وضو بودن 4- نماز شب خواندن حتی اگر دو رکعت باشد. 5- غذا خوردن به منظور نیرو گرفتننه شکم پر کردن.

 

سفر

امام صادق(علیه السلام) فرمود: سفر را با دادن صدقه و یا با خواندن آیت الکرسی آغاز کنید. کسی که در سفر هر شب آیه الکرسی را بخواند هم خودش در سلامت باشد و هم چیزهایی که همراه اوست.

رسولاکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: هرگاه برای حاجتت از خانه ی خود بیرونآمدی آیه الکرسی را بخوان که حاجتت به خواست خدا برآورده گردد.

امامعلی(علیه السلام) فرمودند: هرگاه یکی از شما اراده حاجتی کند پس صبح روز پنج شنبه در طلب آن بیرون رود و در وقت بیرون رفتن آخر سوره آل عمران ( آیه190تا آخر) و آیه الکرسی و سوره قدر و حمد را بخواند، زیرا که در خواندن این ها حوائج دنیا و آخرت برآورده می شود.

در روایت آمده است هر کس آیت الکرسی را در وقت غروب بخواند حاجتش برآورده گردد. 


منابع:

عرش نیوز

حوزه

اسک دین

شیعه نیوز

*روایات کتب بحار الانوار، وسائل الشیعه می باشد.




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

شاید سوال شما هم باشد!

فکر تعطیل

دردرجه اول یاد گیری زبان عربی برای درک بهتر معانی قرآن امر پسندیده ای استاما این مطلب بدان معنا نیست که استفاده از ترجمه های معتبر قرآن فایده اینداشته باشد بلکه استفاده از این ترجمه ها برای کسانی که زبان عربی نمی دانند مفید است.


در این مقاله به دو سوال در مورد قرآن پاسخ خواهیم گفت:

سوال اول: آیا خواندن از روی ترجمه قرآن مفید است؟

ازنظر فقهی ترجمه قرآن در حکم خود قرآن نیست به همین علت مراجع عظام تقلید گفته اند: " مسّ نمودن خطّ قرآن، یعنی رساندن جایی از بدن به خطّ قرآن برایکسی که وضو ندارد، حرام است. ولی اگر قرآن را به زبان فارسی یا به زبان دیگر ترجمه کنند مسّ آن اشکال ندارد. (توضیح المسائل (المحشی للإمام الخمینی)، ج1، ص 186) " از طرف دیگر گفته اند: " انسان باید نماز را یاد بگیرد که غلط نخواند." (توضیح المسائل (المحشی للإمام الخمینی)، ج1، ص 550)بنابراین خواندن ترجمه قرآن به جای حمد و سوره جایز نیست.

از نظر محتوا و مفهوم نیز ترجمه های قرآن هر چه به معنا و مفهوم قرآن نزدیک باشد، باز هم به طور کامل نمی تواند معنای قرآن را به مخاطب القا کند.

پسدر درجه اول یاد گیری زبان عربی برای درک بهتر معانی قرآن امر پسندیده ای است اما این مطلب بدان معنا نیست که استفاده از ترجمه های معتبر قرآن فایدهای نداشته باشد بلکه استفاده از این ترجمه ها برای کسانی که زبان عربی نمیدانند مفید است.

 

سوال دوم: چرا خداوند در قرآن برای خودش از ضمیر مذکر استفاده کرده است؟

زبانقرآن عربی است و زبان عربی برخلاف برخی از زبان ها، از دو نوع ضمایر مذکّرو مۆنت برخوردار است طبیعی است که هر کتابی بخواهد با این زبان نوشته شود،اگر چه کتاب الهی باشد، باید از قواعد آن زبان پیروی کرده و بر آن ساختار باشد. زبان عربی به علّت نداشتن ضمیر خنثی، بعضی از چیزهایی که فارغ از جنسیت باشند را با ضمیر مذکّر می آورد. البته نظیر این، در زبان های دیگری؛مثل زبان فرانسه نیز وجود دارد. با اتکا به این نکته می توان نتیجه گرفت که آوردن ضمیر مذکّر، ربطی به صفات مردانه ندارد. در واقع می توان گفت که قرآنمغلوب نگاه مرد سالارانه متداول در فرهنگ زمانه خویش نشده است، بلکه یک ویژگی زبانی است، که گوینده را پایبند به رعایت آن می کند. بنابر این، قرآنبه مقتضای این که به زبان عربی نازل شده است، با همین گفتمان سخن می‌گوید وهماهنگ با قواعد عربی از ضمایر و واژگان مذکر برای خداوند بهره می‌گیرد.

نشانههای لفظی مۆنث و مذکر، بار ارزشی ندارند و نشانه و دلیل بر کرامت و منزلت نیست، لذا اگر نشانه های لفظی مذکر، به خاطر کرامت و منزلت خاص، دارای ارزشبود، برای غیر انسان و برخی از موجودات پلیدی مثل شیطان و ابلیس ... نبایداز افعال یا اسامی یا ضمایر و ... دارای نشانه های لفظی مذکر استفاده می شد

به بیان دیگر:

از طرفی؛ در زبان عربی، اسم ها و فعل ها (به جز فعل های متکلم وحده و متکلم مع الغیر) دو نوع می باشند: مذکر و مۆنث، و مذکر و مۆنث نیز به حقیقی و مجازی تقسیم می شوند.

موجوداتی که دستگاه ها و آلات ذکورت و انوثت (مردانگی و زنانگی) داشته باشند، مذکر و مۆنث حقیقی اند و گرنه مجازی خواهند بود. مذکر حقیقی مانند «رجل» (مرد) و «جمل» (شتر نر) و مۆنث حقیقی مانند «امرأة» (زن) و «ناقة» (شتر ماده)؛ و مذکر مجازی مانند: «قلم» و «جدار» (دیوار)، مۆنث مجازی مانند: «دار» (خانه) و «غرفه» (اطاق). وکار برد مۆنث مجازی در مواردی؛ مانند، اسامی شهرها و اعضاء زوج بدن، قیاسیو بر طبق قاعده است و در بقیه موارد قاعده خاصی ندارد و سماعی است؛ یعنی ملاک فقط شنیدن از عرب زبان ها است و باید دید عرب زبان ها در چه مواردی بهکار می برند و اگر چیزی مۆنث حقیقی و مجازی و نیز مذکر حقیقی نباشد، مذکر مجازی خواهد بود. [1]

ازنظر محتوا و مفهوم نیز ترجمه های قرآن هر چه به معنا و مفهوم قرآن نزدیک باشد، باز هم به طور کامل نمی تواند معنای قرآن را به مخاطب القا کند. پس در درجه اول یاد گیری زبان عربی برای درک بهتر معانی قرآن امر پسندیده ای است اما این مطلب بدان معنا نیست که استفاده از ترجمه های معتبر قرآن فایدهای نداشته باشد بلکه استفاده از این ترجمه ها برای کسانی که زبان عربی نمیدانند مفید است

و از طرف دیگر چون خداوند نه زاینده و نه زائیده شده و نه چیزی مثل اوست. [2] و از موارد کار برد قیاسی و سماعی مۆنثمجازی هم نیست پس براساس قواعد زبان عربی برای ذات متعالی خداوند باید از ضمایر، اسامی و صفات به صورت مذکر (مجازی) استفاده نمود.

به این نکته هم باید توجه داشت که نشانه های لفظی مۆنث و مذکر، بار ارزشی ندارند ونشانه و دلیل بر کرامت و منزلت نیست، لذا اگر نشانه های لفظی مذکر، به خاطر کرامت و منزلت خاص، دارای ارزش بود، برای غیر انسان و برخی از موجوداتپلیدی مثل شیطان و ابلیس ... نباید از افعال یا اسامی یا ضمایر و ... دارای نشانه های لفظی مذکر استفاده می شد.

و همین طور اگر نشانه هایلفظی مۆنث، دلیل و نشانهء نقص و بی ارزشی بود، برای موجودات با ارزشی مانند: خورشید، (شمس)، زمین (ارض)، مردان (الرجال)، آب (ماء) و ...، و برایبهترین اعمال و بهترین جایگاه ها مثل؛ نماز (صلوة)، زکات (زکاة)، جنت، نشانه های لفظی مۆنث نمی آوردند [3].

 

پی نوشت ها:

[1] صرف ساده، ص 145 و 28.

[2] لم یلد و لم یولد. (توحید/3). لیس کمثله شیء (شوری/11)

[3] زن در آینه جلال و جمال، جوادی آملی، ص 78.   


منابع:

سایت اسلام کوئیست

سایت راسخون




 برچسب ها : مطالب دینی


منوی اصلی
موضوعات وبلاگ
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)تاریخ روزآیه قرآن تصادفیآیه قرآن

در كل اينترنت
در اين سايت
میان صفحات فارسی

حدیث موضوعی
X