حدیث موضوعی مطالب ديني و قرآني - Archive: 1393-07-3
درباره

سلام خدمت تمام دوستای گلم تمام تلاشم اینه بهترین مطالب دینی و قرآنی رو در اختیارتون قرار بدم. یاعلی
جستجو
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
آیه قرآن تصادفی

مطالب قرانی

سوره قرآنحدیث موضوعیذکر روزهای هفته مهدویت امام زمان (عج)
روزشمار غدیر
روزشمار محرم عاشوراوصیت شهدا
روزشمار فاطمیهپخش زنده حرم
ابر برچسب ها
حكمت نامه لقمان حكيم (415) (<-TagCount->) , مطالب ديني (255) (<-TagCount->) , نماز (111) (<-TagCount->) , مناجات نامه (101) (<-TagCount->) , مطالب قراني (66) (<-TagCount->) , احاديث نماز (62) (<-TagCount->) , مطالب قرانی (42) (<-TagCount->) , مطالب دینی (39) (<-TagCount->) , پندهاي لقمان حكيم (37) (<-TagCount->) , حديث (36) (<-TagCount->) , ادعيه قرآنى (34) (<-TagCount->) , احادیث قرآنی (20) (<-TagCount->) , مطالب مرتبط به سوره لقمان (18) (<-TagCount->) , قرآن شناسی (18) (<-TagCount->) , داستان انبياء (16) (<-TagCount->) , اهل بیت در قرآن (14) (<-TagCount->) , حكايات قرآني (13) (<-TagCount->) , نسخ در قرآن (10) (<-TagCount->) , امامت (10) (<-TagCount->) , معارف قرآن (9) (<-TagCount->) , محکم و متشابه (9) (<-TagCount->) , داستان های قرآنی (8) (<-TagCount->) , عكس هايي با موضوع دين (4) (<-TagCount->) , احاديث لقمان حكيم (2) (<-TagCount->) , اصول قرأت (1) (<-TagCount->) , قرآن و تربیت صحیح (1) (<-TagCount->) , احکام قرآنی (0) (<-TagCount->) , قرآن و طبیعت (0) (<-TagCount->) , قرآن و زندگی (0) (<-TagCount->) , قرآن و اجتماع (0) (<-TagCount->) , قرآن و فرهنگ (0) (<-TagCount->) , عکس هایی با موضوع دین (0) (<-TagCount->) , بدون موضوع (10) (<-TagCount->) , 


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
مطالب ديني و قرآني

نسخه اي براي حل دعواهاي زن و شوهري!


"صبر داشته باش"، "تحمل كن، درست مي شود"اين ها جملاتي است كه وقتي از مشكلات به بزرگترها شكايت مي كنيم به ما مي گويند، "صبر و تحمل" واژه هاي غريبي نيستند اما جلوه آن ها در زندگي هاي امروز خيلي كم شده است.
صبر

زن و شوهرها، والدينو فرزندان، منازعه و پرخاش را جايگزين تحمل كرده اند، به جاي لحظه اي سكوتو تحمل در مواقع بحران با داد و فرياد و توهين مي خواهند حرف خود را به كرسي بنشانند و حرمت ها و حريم ها شكسته شده و از بين مي رود.

در كوچه و خيابان هم مردمي كه در خانه خود حاضر به تحمل نيستند، دعوا به را مياندازند و به هم بد و بيراه مي گويند و قتل ها و چاقو كشي ها و تصادف ها را رقم مي زنند. اين ها همش از خودپرستي و مغلوب كردن ديگران است.

قرآنكريم، براى اين كه انسان بتواند بر اميال و خواسته هاى دل و درون، پيروز گردد و حب جاه و مقام را از سر بيرون كند، مى فرمايد: «وَ استَعِينُوا بِالصبرِ وَ الصلَوه؛ از صبر و نماز، يارى جوييد [و با صبر و استقامت، و كنترل خويشتن، بر هوس هاى درونى پيروز شويد.]»

گرچه كلمه صبر در روايات فراوانى به روزه تفسير شده است، ولى مسلماً منحصر به روزه نيست، بلكه ذكر روزه به عنوان يك مصداق بارز و روشن آن است، زيرا انسان در پرتو اين عبادت بزرگ اراده اى نيرومند و ايمانى استوار پيدا ميكند و حاكميت عقلشبر هوس هايش، مسلم ميگردد.

در جاى ديگر مۆمنان را مورد خطاب قرار داده مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! [در برابر مشكلات و هوس ها،] استقامت كنيد! و در برابر دشمنان[نيز]، پايدار باشيد و از مرزهاى خود،مراقبت كنيد و از خدا بپرهيزيد، شايد رستگار شويد.»

خداى سبحان، نخست به افراد با ايمان، دستور صبر و استقامت مى دهد [كه هرگونه جهاد با نفس و مشكلات زندگى را شامل مى شود] و در مرحله دوم دستور به استقامت در برابر دشمن مى دهد، و اين خود مى رساند كه تا ملتى در جهاد با نفس و اصلاح نقاط ضعف درونى پيروز نشود، پيروزى او بر دشمن، ممكن نيست و بيشتر شكست هاىما در برابر دشمنان به خاطر شكست هايى است كه در جهاد با نفس و اصلاح نقاطضعف خود، دامنگير ما شده است.

درزندگي روزمره اگر ياد بگيريم كمي تحمل كنيم و دندان بر جگر بگذاريم خيلي از مشكلات و سوء تفاهماتي كه با آنها درگيريم به خودي خود حل مي شوند اين زبان كليد فتنه هاست، اگر با قفل تحمل آن را زنداني كنيم روزگار خوشي خواهيم داشت

بخشي از درس اخلاق آيت الله فاطمي نيا

اينحديث را من در تهران، در برنامه هاي راديويي، اين ور اون ور گفتم، بعضي خانواده ها كارشان با اين حديث درست شد، بنده مطلع شدم، گاهي تو ماشين ميرفتم تو چراغ قرمزها ماشين مي ايستاد ميديدم كه يك عده ميدوند با قلم و كاغذ كه آقا آن حديث چي بود، يك بار ديگر بگوييد ما بنويسيم و اين حديث از اميرالمومنين عليه السلام است من يك وقت حساب كردم اين حديث را شرح بكنيم يك كتاب ميشود،

حضرت در يك جمله كوتاه ميفرمايد: "الاحتمال ، قبر العيوب" يعني تحمل و بردباري قبر عيب هاست، چه طور جسد در قبر پنهان ميشود،همه عيب ها با بردباري پنهان ميشود.

دو نفريم نشستيم، آن آقا به منيك چيز بدي گفت، حالا بيايم بگويم خودتي، ها؟ عين چيزي كه به من گفت برگردانم به خودش، اين عيب است ديگر، مي گويند فلان كس حرف زشت از دهانش بيرون آمد، اين يك عيب، او برميگردد يك چيز ديگر ميگويد بعد دوباره به من توهين شد، اين هم يك عيب، آقا يك وقت ديدي يك سِري از من پيش آن آدم است، يك سرّي هم از او پيش من است، گاهي در دعواها ميگويند دهنم را باز نكن، بگمحالا! آن طرف هم ميگويد ما هم اگر بخواهيم بگوييم، ما هم داريم! يك وقت ديدي سِرّي فاش شد، اين هم يك عيب، خدا نكرده طلاقي واقع شد، عيب، بچه بي تربيت شد، عيب.. من حساب كردم در شرح اين جمله يك رساله ميشود نوشت."الاحتمال قبرالعيوب" يك تحمل بكني همه دفن ميشود.

يك مردي بودبنده خدا ميگفت ما ميرسيديم منزل اين زن ما سفره ناهار ما را كه مي آورد از همان آن شروع ميكرد، مي گفت تو گدائي، تو بيست سال است من را اسير كردي تو چه شوهري هستي تو مرد چنين و چناني.. ميگفت آقا ما دعوا ميكرديم تا غروب، بعد از غروب ميگفت نمازي ميخوانديم يك خستگي ميگرفتيم! دوباره دعوا ميكرديم تا سه بعد از نصف شب،

باور بفرمائيد اين حديث را گفتم كارشان درست شد، مرد گفت كه خانوم طبق معمول سفره را كه آورد شروع كرد، مي گويد ياد اين افتادم كه "الاحتمال قبر العيوب" هيچي نگفتم، آقا ميگويد تمامشد، ريشه كن شد، چرا آدم داد بزند، فرياد بزند، اوقاتش را تلخ بكند، زن و بچه را آزار بدهد، چرا؟ حيف نيست. "الاحتمال قبر العيوب" 

زنو شوهرها، والدين و فرزندان، منازعه و پرخاش را جايگيزين تحمل كرده اند، به جاي لحظه اي سكوت و تحمل در مواقع بحران با داد و فرياد و توهين مي خواهند حرف خود را به كرسي بنشانند و حرمت ها و حريم ها شكسته شده و از بينمي رود

حضرت علي (عليه السلام ) فرمود: چشم از سختى خوار و خاشاك و رنج‏ها فرو بند تا همواره خشنود باشى(نهج البلاغة/ ترجمه دشتى ) بر اين اساس يكي از ثمرات صبر و شكيبايي  را ميتوان اتخاذ بهترين تصميم و عملكرد مناسب دانست و ديگر اينكه چشم فروبستن از ناملايمات و نيمه پر ليوان را ديدن ثمري جز آرامش به همراه نداشته و اينآرامش خشنودي انسان را به ارمغان مي ورد.

 امام صادق(عليه السلام) فرمود: سه چيز از مكارم دنيا و آخرتند:درگذرى از كسى كه به تو ستم كرده و پيوند كنى با كسى كه از تو بريده و بردبارى كنى هنگامى كه با تو نادانى كنند.( أصول الكافي/ ترجمه كمره‏اى/ج‏4) 

 

نتيجه:

در زندگي روزمره اگر ياد بگيريم كميتحمل كنيم و دندان بر جگر بگذاريم خيلي از مشكلات و سوء تفاهماتي كه با آنها درگيريم به خودي خود حل مي شوند اين زبان كليد فتنه هاست، اگر با قفل تحمل آن را زنداني كنيم روزگار خوشي خواهيم داشت، اگر كمي نداري بكشيم و تحمل كنيم، كمي با مردم بسازيم ، كمي دست از زياده خواهي برداريم زندگي ما گلستان مي شود، خداوند هم به پاس اين صبر و تحمل زندگي ما روبه راه مي كند چرا كه "خدا با صابران است".


منابع:

پاتوق بچه شيعه ها

سايت معارف قرآن

  

 




 برچسب ها : مطالب ديني - مطالب قراني

راهي براي پيروز شدن در جدال با مخالفان!

جدال

ضمنِتدبّر در رفتار پيامبران (عليهم السلام) با مخالفان خود، در مي‌يابيم؛ آن عزيزان، با توجّه به آيه ي شريفه ي (ادْعُ إِلي سَبيلِ رَبِّك بِالْحِكمَةِوَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِي أَحْسَن ...)(1)از سه روشِ عمده ي حكمت، موعظه و جدال احسن در تبيينِ علمي و ذهنيِ معارفِالهي بهره مي‌گرفتند.

در اين نوشتار سعي بر آن است تا به بررسي نحوه جدال احسن پيامبران (عليهم السلام) با مخالفان خود آشنا شويم.


مفهوم جدال احسن

سيرهي پيامبران(عليهم السلام) بر اين است كه از آنچه مورد پذيرش طرف مخالف خوداست براي مقابله ي با وي استفاده مي‌كنند كه اين نوع استدلال، جدال نام دارد؛ ليكن جدال به نحو احسن؛ زيرا در حين آوردن دليل براي طرف مخالف، نه حقّي، باطل جلوه داده مي‌شود و نه باطلي حق؛ نه جهلي بر كسي تحميل مي‌شود ونه از جهلِ مخاطب، سوء استفاده خواهد شد؛ (2) زيرا محورِ اصيلِ رسالت، دعوت به عقل و شكوفايي خرد است و سوء استفاده از جهلِ جاهلان، تفكّرِ فرعوني است: (فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ ...)(3)

از اين رو «جدال احسن»، سالم ترين و نيكوترين روش در مناظره براي روشن شدن حق است. (4)

 

نمونه‌اي از جدال احسن قرآني

گروهياز انصار وارد مدينه شدند و به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) گفتند:تولد حضرت عيسي (عليه السلام) بدون پدر نشانه خدايي و الوهيت اوست!

آيهنازل شد، اگر تولد بدون پدر دليل خدا يا فرزند خدا بودن است، خلقت حضرت آدم (عليه السلام) مهم تر است؛ چون او نه پدر داشت و نه مادر؛ پس چرا آدم (عليه السلام) را خدا يا فرزند خدا نمي دانيد؟ (إِنَّ مَثَلَ عيسي عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُون)‌(5)

 

ويژگي هاي بهترين جدال ها

«جدال احسن» دو ويژگي دارد:

1- خوب سخن‌گفتن

خوبسخن‌گفتن مربوط به ظاهر كلام است و بدان معنا است كه به گونه‌اي صحيح از الفاظ و عبارات استفاده شود كه سببِ از بين رفتن حق كسي نگردد؛ مقصودخداي سبحان از اين كه به پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: (فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُم ...)(6) و به موسي و هارون(عليهما السلام) فرمود: (فَقولا لَهُ قَولًا لَينا) (7) ليّن ‌بودن در سخن‌ گفتن و نيز نرميِ خود گفتار است.

سيرهي پيامبران (عليهم السلام) بر اين است كه از آن‌چه مورد پذيرش طرف مخالف خود است براي مقابله ي با وي استفاده مي‌كنند كه اين نوع استدلال، جدال نامدارد؛ ليكن جدال به نحو احسن؛ زيرا در حين آوردن دليل براي طرف مخالف، نه حقّي، باطل جلوه داده مي‌شود و نه باطلي حق؛ نه جهلي بر كسي تحميل مي‌شود ونه از جهلِ مخاطب، سوء استفاده خواهد شد



 برچسب ها : مطالب ديني - مطالب قراني

آيه اي كه گره فكريتان را باز مي كند

خيليوقت ها ميشه كه انسان در زندگيش دچار خطا و شكست ميشه و در برابر، خيلي وقت ها نيز هست كه موفق به انجام كارهاي خوب مي‌گردد. همه ما از اين تجربه ها زياد داريم! اما آنچه اهميت دارد اين است كه در تحليل خوبي و بدي دچار اشتباه نشويم.


مشكل

افراد زيادي هستند كه با اينكه مسلمانند اما خدا در زندگي آنها فقط علت بدي‌ها و بد بختي‌هاست.

هر وقت اشتباهي مي‌كنند و مرتكب خطائي مي‌گردند ياد خدا  مي‌افتند كه مگر ديواري كوتاه تر از ديوار ما پيدا نكردي؟!

در مقابل هنگامي كه موفق به هر كار درست و خوبي مي‌شوند، خويشتن را منشأ و علت آن مي‌دانند و دچار عجب و غرور فزون‌تر مي‌گردند.

قرآن كريم از قارون بهعنوان ثروتمندي كه باور داشت كه خودش سبب آن مال و ثروت هنگفت است به بدي ياد مي‎‌كند كه «قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي»:[1] [قارون‏] گفت: «من اينها را در نتيجه دانش خود يافته‏ام.»

تفكر قاروني ممكن است حتي در بين بسياري از قاريان قرآن كريم هم وجود داشته باشدو بپندارند كه علم، مال، مقام، زيبايي و ديگر خوبي‌ها را خودشان به دست آورده‌اند.

خوشبختانه در فرهنگ و معارف پربار ديني ما درباره اين موضوع هشدارهاي لازم داده شده است.

«خود پرستي» نقطه مقابل «خداپرستي» است. هر چه توجه و علاقه به خدا خوب است، توجه و علاقه به نفس مذموم مي‌باشد.

در روايت معروف پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله نفس انسان به عنوان دشمن‌ترين دشمنان او معرفي شده است كه: «اعدي عدوك نفسك التي بين جنبيك.»[2]

آيه بسيار مهمي درباره اين موضوع در قرآن كريم است كه توجه به آن مي‌تواند گره فكري ما را در اين باب بگشايد:

«مَاأَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ أَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً»[3]

هر چه از خوبي ها به تو مى‏رسد از جانب خداست و آنچه از بدى به تو مى‏رسد از خود توست و تو را به پيامبرى، براى مردم فرستاديم، وگواه بودن خدا بس است.

درباره نكات اين آيه مباحث زيادي مطرح است كه نيازي به پرداختن به همه آنها نيست و فقط به چند نكته اشاره مي كنيم:

اول اينكه «حسنه»شامل هر كار نيكي مي ‍ شود. هر كاري كه براي فرد و اجتماع مفيد است، هر كاري كه براي جسم و روح انسان مفيد و سازنده باشد، هر كاري كه به درد دنيا وآخرت بخورد مصداق «حسنة» است.

اگرهمه خوبي‌ها و بدي‌ها را از خدا دانستيم به معناي نقش و تاثيري است كه خدادر خلقت و اداره جهان دارد و اين منافاتي ندارد كه در مورد انجام بدي‌ها، هر انساني مسئوليت اصلي را به عهده داشته باشد چرا كه اختيار او سبب مي‌شودكه كار بد به خودش مرتبط گردد. توضيح بيشتر بحث را در تفاسير مطالعه نماييد

در برابر هر كار زشتي كه براي فرد و جامعه مضر و مفسد است، هر كار خطايي كه سبب ناراحتي ما مي‌شود «سيئة» مي‌باشد.

لغتشناس معروف عرب، راغب اصفهاني مي‌نويسد: «الحسنةُ يعبّر عنها عن كلّ ما يسرّ من نعمة تنال الإنسان في نفسه و بدنه و أحواله، و السيئة تضادّها.»[4]حسنه هر نعمتي است كه سبب شادماني انسان مي‌گردد چه در مورد جان او باشد وچه در مورد بدن و حالات او و در برابر اين كلمه سيئه مي‌باشد.

بنابراين نبايد اين دو واژه را تنها به ثواب و گناه تفسير نمود.

دوم:اينكه اين آيه كليدي مربوط به خوبي‌ها و بدي‌هاي اختياري است. كارهايي كه افراد به اختيار خود انجام مي‌دهند اگر به خوبي منتهي شود، علت اصلي اش خداست چرا كه با فراهم كردن زمينه خير و خوبي در وجود فرد و نيز فراهم كردنشرايط خارجي در محيط اطراف او، اصلي ترين علت تحقق آن خوبي- حسنه- بوده است.

اما در مورد بدي چون خداوند هرگز به بدي و زشتي فرمان نداده بلكه از آن نهي نيز كرده است كه «وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ»[5]: و از كار زشت و ناپسند و ستم باز مى‏دارد، بنابراين چون انسان با داشتن عنصر گرانبهاي اختيار خود، به اراده خويشتن آن كار بد را انتخاب كرده است حق ندارد خدا را متهم كند و او را علت گناه و اشتباهي كه كرده قلمداد كند.

سوم:ذاتي كه همه وجودش خير و خوبي است جز خير و خوبي را اراده نخواهد كرد. توجه به آيات پاياني سوره مباركه حشر در اين زمينه موثر است:

«اوست خدايى كه غير از او معبودى نيست، داننده غيب و آشكار است، اوست رحمتگر مهربان. اوست خدايى كه جز او معبودى نيست همان فرمانرواى پاك سلامت [بخش، و] مومن [به حقيقت حقّه خود كه‏] نگهبان، عزيز، جبّار [و] متكبّر [است‏].

پاكاست خدا از آنچه [با او] شريك مى‏گردانند. اوست خداى خالق نوساز صورتگر [كه‏] بهترين نام ها [و صفات‏] از آنِ اوست. آنچه در آسمان ها و زمين است [جمله‏] تسبيح او مى‏گويند و او عزيز حكيم است.»[6]

چنين خداي بزرگ و مهرباني نمي‌تواند علت بدي قلمداد شود. اما نفس غير مهذّب كه تعلقات دنيوي و مادي از يكسو و تبعيت از شيطان رجيم از سوي ديگر شعار و همت او گرديده است.

بانهايت فريبكاري تلاش مي‌كند تا مسئوليت خود را در زمينه بدي به فراموشي سپارد. «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا* وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا»[7]: كه هر كس آن را پاك گردانيد، قطعاً رستگار شد. و هركه آلوده‏اش ساخت، قطعاً درباخت.

«خودپرستي» نقطه مقابل «خداپرستي» است. هر چه توجه و علاقه به خدا خوب است، توجه و علاقه به نفس مذموم مي‌باشد. بلكه در روايت معروف پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله نفس انسان به عنوان دشمن‌ترين دشمنان او معرفي شده است كه :« اعدي عدوك نفسك التي بين جنبيك»

چهارم: نكتهآخر هم اينكه مقصود اين آيه كريمه اين نيست كه در نظام هستي كاري بدون اراده تكويني خدا واقع مي‌شود؛ چرا كه در نظام توحيدي اسلام همه افعال و حركات به نحوي به خداوند متصل مي‌گردد و نظام عليت هرگز از علت اولي و اصليخود جدا نمي‌گردد. لذا در آيه قبل صريحاً همه خوبي‌ها و بدي‌ها را از خدا دانست «قُلْ كُلًّ مِّنْ عِندِ اللّهِ»[8] بگو: «همه از جانب خداست.»

مفسران در زمينه تفاوتي كه در اين دو آيه كه پشت سر هم آمده‌اند زياد گفتگو كرده‌اند.

اگرهمه خوبي‌ها و بدي‌ها را از خدا دانستيم به معناي نقش و تأثيري است كه خدادر خلقت و اداره جهان دارد و اين منافاتي ندارد كه در مورد انجام بدي‌ها، هر انساني مسئوليت اصلي را به عهده داشته باشد چرا كه اختيار او سبب مي‌شودكه كار بد به خودش مرتبط گردد. توضيح بيشتر بحث را در تفاسير مطالعه نماييد.

اميد است كه اين مختصر بحث قرآني براي تربيت ما موثر باشد واگر تاكنون خدا را مقصر بدي‌هاي خود مي‌دانستيم، به خود آييم و خويشتن را متهم كنيم.

 

پي نوشت ها:

[1] - سوره مباركه قصص 78. ترجمه تمام آيات در اين نوشتار از مرحوم دكتر فولادوند است.

[2] - ميزان الحكمة 6/2439 حديث شماره12057.

[3] - سوره مباركه نساء 79.

[4] - مفردات راغب 225.

[5] - سوره مباركه نحل 90.

[6] - سوره مباركه حشر 22-24.

[7] - سوره مباركه شمس 9-10.

[8] - سوره مباركه نساء 78.




 برچسب ها : مطالب ديني - مطالب قراني

عاملي كه ايمان به خدا را تقويت مي كند!

حركت جنين در شكم مادر

شكل گيرى جنين در رحم، نشانه‏ى ديگرى از قيّوم بودن خداوند است كه در آيات قبل سوره ي مباركه آل عمران خوانديم.

موضوعصورت‏گيرى انسان در رحم مادر، در ميان دو آيه‏ى نزول كتاب آمده است، شايد رمز اين باشد كه خدايى كه در رحم مادر به شما سر و سامان مى‏دهد، با تشريع قوانين الهى و ارسال كتب آسمانى، به رشد آينده و ابدى شما نيز سامان مى‏بخشد.


إِنَّ اللَّهَ لا يَخْفى‏ عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ (آل عمران ـ 5)

همانا هيچ چيز، نه در زمين و نه در آسمان، بر خداوند پوشيده نمى‏ ماند.

هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (آل عمران ـ 6)

او كسى است كه شما را آن گونه كه مى‏خواهد در رحم‏ها صورت مى‏دهد. جز او كه مقتدر حكيم است، معبودى نيست.

 

علم و قدرت بى پايان خداوند

اين آيات در حقيقت، تكميل آيات قبل است، زيرا در آيات گذشته خوانديم:

خداوندحى و قيوم است و تدبير جهان هستى به دست او است، و كافران لجوج و سرسخت را(هر چند كفر و بى ايمانى خود را آشكار نكنند) كيفر مى‏دهد، مسلّماً اين كار نياز به علم و قدرت فوق العاده‏اى دارد، به همين دليل در نخستين آيه مورد بحث اشاره به علم او، و در آيه دوم، اشاره به توانايى او مى‏كند.

نخستمى‏فرمايد: "هيچ چيز در زمين و آسمان بر خدا مخفى نمى‏ماند" چگونه ممكن است چيزى بر او مخفى بماند در حالى كه او در همه جا حاضر و ناظر است و به حكم اينكه وجودش از هر نظر بى پايان و نامحدود است، جايى از او خالى نيست وبه ما از خود ما نزديك‏تر است، بنابراين در عين اينكه محل و مكانى ندارد به همه چيز احاطه دارد، اين احاطه و حضور او نسبت به همه چيز و در همه جا به معنى علم و آگاهى او بر همه چيز است آن هم "علم حضورى"،نه "علم حصولى" (منظور از "علم حضورى" آن است كه ذات معلوم نزد عالم حاضر باشد و او بر آن احاطه داشته باشد، و حقيقت علم به طور كامل چيزى جز اين نيست، ولى در "علم حصولى" صورت و نقش معلوم نزد عالم حاضر است، مثلاً علم ما به ذات خودمان و به تصورات و تصديقات ذهنى مان، علم حضورى است زيرا اينها نزد ما حاضر است اما نسبت به اشياء و موجودات خارجى، علم حصولى داريمزيرا هرگز ذات آنها در ذهن ما حاضر نيست، بلكه تنها نقش و صورت آنها حاضر است.)

"ارحام"جمع "رحم" (بر وزن خشن) در اصل به معنى محلى است از شكم مادر كه بچه در آنپرورش مى‏يابد، سپس به تمام نزديكانى كه در اصل از يك مادر متولد شده‏اند اطلاق شده است. و از آنجا كه در ميان آنها پيوند و محبت و دوستى است اين واژه به هر گونه عطوفت و محبت اطلاق شده است

سپس به گوشه‏اى از علم و قدرت خود كه در حقيقت يكى از شاهكارهاى عالم آفرينش و از مظاهر بارز علم و قدرت خدا  است اشاره كرده، مى‏فرمايد: "او كسى است كه شما را در رحم (مادران) آنگونه كه مى‏خواهد تصوير مى‏كند"

" آرى هيچ معبودى جز آن خداوند عزيز و حكيم نيست".

صورت‏بندى انسان در شكم مادر و نقش بر آب زدن در آن محيط تاريك ظلمانى آن هم با نقش هاى بديع و عجيب و پى در پى، راستى شگفت‏آور است، مخصوصاً با آن همهتنوعى كه از نظر شكل و صورت و جنسيت و انواع استعدادهاى متفاوت و صفات و غرايز مختلف وجود دارد.

و اگر مى‏بينيم معبودى جز او نيست به خاطر همين است، كه شايسته عبوديت جز ذات پاك او نمى‏باشد، بنابراين چرا بايد مخلوقاتى همچون مسيح عليه السلام مورد عبادت قرار گيرند و گويى اين تعبير اشاره به شأن نزولى است كه در آغاز سوره ذكر شده كه مسيحيان خودشان قبول دارند مسيح در رحم مادرى همچون مريم تربيت شده پس او مخلوق است، نه خالق، بنابراين چگونه ممكن است معبود واقع شود.

 

نكات آيات:

1- نشانه‏هاى قدرت و عظمت خدا در مراحل جنين‏

امروزعظمت مفهوم اين آيه با توجه به پيشرفت هاى علم جنين‏ شناسى از هر زمانى آشكارتر است چه اينكه "جنين" كه در آغاز به صورت يك موجود تك سلولى است، هيچ گونه شكل و اندام و اعضاء و دستگاه مخصوصى در آن ديده نمى ‏شود و با سرعت عجيبى در مخفى‏ گاه رحم هر روز شكل و نقش تازه‏اى به خود مى‏گيرد، گويا جمعى نقاش ماهر و چيره دست در كنار آن نشسته، و شب و روز روى آن كار مى‏كنند، و از اين ذره ناچيز در مدت بسيار كوتاهى انسانى مى‏سازند كه ظاهرشبسيار آراسته و در درون وجودش دستگاه ‏هايى بسيار ظريف و پيچيده و دقيق و حيرت ‏انگيز ديده مى‏شود.

اگر از مراحل جنين عكس‏ بردارى شود (همانطور كه شده است) و از مقابل چشم انسان اين عكس ها يكى بعد از ديگرى عبور كند، انسان به عظمت آفرينش و قدرت آفريدگار آشنايى تازه‏اى پيدا مى‏كند و عجيب اين است كه تمام اين نقش ها بر روى آب كه معروف است كه نقشى به خود نمى‏گيرد مى‏شود.

2-"ارحام" جمع "رحم" (بر وزن خشن)در اصل به معنى محلى است از شكم مادر كه بچه در آن پرورش مى‏يابد، سپس به تمام نزديكانى كه در اصل از يك مادر متولد شده‏اند اطلاق شده است. و از آنجا كه در ميان آنها پيوند و محبت و دوستى است اين واژه به هرگونه عطوفت ومحبت اطلاق شده است.

بعضى نيز عقيده‏اى بر عكس اين دارند و مى‏گويند مفهوم اصلى آن همان رقت قلب و عطوفت و محبت است و از آنجا كه خويشاوندان نزديك داراى چنين عطوفتى نسبت به يكديگر هستند به محل پرورش فرزند، رحم گفته شده است.

تعدّدافراد، تعدّد اعمال، تعدّد مكان‏ها و زمان‏ها هيچ كدام مسأله‏اى را بر خداوند پنهان نمى‏سازد. «فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ»

پيام‏هاي آيه 5:

1ـ خداوند بر همه چيز آگاه است. ما و همه‏ى هستى هر لحظه در محضر خدا  هستيم،در محضر او گناه نكنيم. با توجّه به آيه قبل، استفاده مى‏شود كه كفر و معصيتِ هيچ كس بر خدا پوشيده نيست. «كَفَرُوا»، «لا يَخْفى‏ عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ»

2ـ تعدّد افراد، تعدّد اعمال، تعدّد مكان ‏ها و زمان‏ ها هيچ كدام مسأله‏اى را بر خداوند پنهان نمى‏ سازد. «فِي الْأَرْضِ وَ لا فِيالسَّماءِ»

 

پيام‏هاي آيه 6:

1ـ منشأ تكوين و تشريع يكى است. آن كه براى هدايت شما كتاب فرستاده، همان است كه شما را آفريده است. «هُدىً لِلنَّاسِ»، «يُصَوِّرُكُمْ»

2ـ صورتگرى انسان در رحم مادر، تنها بدست اوست. «هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ»

3ـ اكنون كه صورت‏ بندى‏ها به دست اوست، يكديگر را به خاطر شكل و قيافه سرزنش نكنيم. «هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ»

4ـ قدرت نمايى او محدود به مكان و زمان خاصّى نيست. «يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ»

5ـ تفكّر در آفرينش خود، عامل ايمان به خداوند است. «يُصَوِّرُكُمْ»، «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»

6ـ گرچه خداوند به هر كارى قادر است «كَيْفَ يَشاءُ» ولى كارى بر خلاف حكمت نمى كند. «هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»

7ـ صورت‏هاى گوناگون افراد بشر، نشانه‏ى قدرت و حكمت اوست. «يُصَوِّرُكُمْ» «الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»


منابع:

تفسير نور ج 2

تفسير نمونه ج 2




 برچسب ها : مطالب ديني - مطالب قراني

وسيله ا‏ى براي شناخت حقّ از باطل

قرآن

هركجا ميان سليقه‏ها، افكار و عقايد به هر نحو دچار تحيّر شديم، حرف آخر از آن قرآن است. حتّى اگر در ميان روايات نيز دچار حيرت شديم، بايد به حديثى توجّه كنيم كه مطابق با قرآن باشد.


مِنْقَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوابِآياتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ (آل عمران ـ 4)

او پيش از اين (تورات و انجيل را) براى هدايت مردم (فرو فرستاد) و اينك فرقان  را(كه وسيله‏ى تميز حقّ از باطل است) نازل كرد، البتّه براى كسانى كه به آيات الهى كفر ورزند، عذاب شديدى است و خداوند شكست ناپذير صاحب انتقام است.

"عزيز" در لغت به معنى هر چيز مشكل غير قابل نفوذ و غالب مى‏باشد. لذا زمينى كه عبور از آن به سختى انجام مى‏گيرد "عزاز" ناميده مى‏شود و نيز هر چيز كه بر اثر كميابى دسترسى به آن مشكل باشد "عزيز" ناميده مى‏شود. همچنين افراد نيرومند و توانا كه غلبه بر آنها "مشكل" يا "غير ممكن" است عزيز هستند و هر كجا كلمه "عزيز" بر خدا اطلاق مى‏شود به همين معنى است يعنى هيچ كس قادر بر غلبه بر او و شكست او نيست و همه در برابر اراده و مشيت او محكومند.

درجمله (وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ) براى اينكه كافران بدانند اين تهديد كاملاً جدى است مى‏فرمايد: خداوند قادر است و به همين دليل كسى نمى‏تواند در برابر تحقق يافتن تهديدهاى او مقاومت كند، زيرا همان طور كه او در جاى خود فوق العاده "رحيم و مهربان" است در برابر آنها كه شايسته رحمت نيستند، عذاب شديد و انتقام دردناك دارد.

البته "انتقام"در اصطلاح امروز بيشتر در مواردى به كار مى‏رود كه اشخاص بر اثر عدم گذشت در برابر خلافكاري ها يا اشتباهات ديگران دست به عمل متقابل مى‏زنند و حتى مصلحت خود را در عفو و گذشت  در نظر نمى‏گيرند.

اينصفت مسلماً صفت پسنديده‏اى نيست زيرا انسان در بسيارى از موارد بايد عفو وگذشت را بر مقابله به مثل مقدم بدارد ولى "انتقام" در اصل لغت به اين معنىنيست، بلكه به معنى كيفر دادن گناهكار است و مسلم است كه مجازات گناهكاران گردنكش و ستمگر نه تنها كار پسنديده‏اى است بلكه صرف نظر كردن از آنها، مخالف عدالت و حكمت است.

عذابشديد مخصوص آخرت نيست. در اين آيه نفرموده كه عذاب كفّار مربوط به آخرت است، زيرا گاهى سرگرمى و حرص بر اندوختن مال و غفلت از خداوند و معنويات خود عذاب است. در آيه 85 سوره توبه مى‏فرمايد: خداوند به گروهى مال و اولادمى‏دهد تا بدان‏ها عذابشان كند

دو نكته:

1ـ پس از ذكر تورات و انجيل در آيه قبل كه در مقاله قبل مفصلاً شرح داديم در اين آيه به نزول قرآن اشاره شده است آن هم به عنوان "فرقان" اما اينكه چرا قرآن،" فرقان" ناميده شده؟

به خاطر اين است كه "فرقان" در لغت به معنى "وسيله تميز حق از باطل" است و به طور كلى هر چيزى كه حق را از باطل، مشخص سازد، "فرقان" نام دارد و لذا روز جنگ بدر در قرآن به عنوان "يَوْمَ الْفُرْقانِ"(سوره انفال، آيه 41) ناميده شده زيرا در آن روز ارتش كوچكى كه فاقد هر گونه ساز و برگ جنگى بود بر ارتش نسبتاً بزرگ و نيرومندى كه از هر جهت بر او برترى داشت، پيروز شد، همچنين به معجزات ده گانه موسى عليه السلام نيز "فرقان" اطلاق شده است. (سوره بقره، آيه 53)

پس فرقان، يعنى آنچه مايه‏ى افتراق، جدايى و فرق گذاشتن است و از آنجا كه راه تشخيص حقّ از باطل، در همه امور قرآن مى‏باشد، لذا به آن فرقان گفته شده است.

امامصادق عليه السلام درباره‏ى «أَنْزَلَ الْفُرْقانَ» فرمودند: هر امر محكم، فرقان است و كتاب در «أَنْزَلَ الْكِتابَ»، مجموع قرآن است. (تفسير عيّاشى،ج 1، ص 162)

2ـ عذاب شديد مخصوص آخرت نيست. در اين آيه نفرموده كه عذاب كفّار  مربوط به آخرت است، زيرا گاهى سرگرمى و حرص بر اندوختن مال و غفلت از خداوند و معنويات خود عذاب است.

در آيه 85 سوره توبه مى‏فرمايد: خداوند به گروهى مال و اولاد مى‏دهد تا بدان‏ها عذابشان كند.

فرقان،يعنى آنچه مايه‏ى افتراق، جدايى و فرق گذاشتن است و از آنجا كه راه تشخيص حقّ از باطل، در همه امور قرآن مى‏باشد، لذا به آن فرقان گفته شده است

پيام‏هاي اين آيه:

1ـ هدايت مردم، يك سنّت هميشگى الهى بوده است. «مِنْ قَبْلُ»

2ـ مخاطب كتب آسمانى، عموم مردم هستند، نه قبيله و نژاد خاص. «لِلنَّاسِ»

3ـ قرآن، وسيله‏ى شناخت حقّ از باطل است. «وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ»

4ـهر كجا ميان سليقه‏ها، افكار و عقايد به هر نحو دچار تحيّر شديم، حرف آخر از آن قرآن است. (حتّى اگر در ميان روايات نيز دچار حيرت شديم، بايد به حديثى توجّه كنيم كه مطابق با قرآن باشد.) «الْفُرْقانَ»

5ـ بعد از نزول آن همه كتاب و اسباب هدايت، جزاى شخص لجوج عذاب شديد است. «عَذابٌ شَدِيدٌ»

6ـ عذاب الهى، پس از اتمام حجّت بر مردم است. «هُدىً لِلنَّاسِ الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ»

7ـ اين آيه مايه‏ى دلگرمى و تسليت خاطر پيامبر و مومنان است كه خداوند به حساب كفّار سرسخت مى‏رسد. «عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ»

سرچشمه كيفر و انتقام او، عملكرد ماست، و گرنه او عزيزى است كه هيچ كمبودى ندارد. «عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ»

9ـ كفر مردم در خداوند اثرى ندارد. «كَفَرُوا»، «وَ اللَّهُ عَزِيزٌ»


منابع:

تفسير نور، ج 2

تفسير نمونه، ج 2

تفسير عيّاشى، ج 1




 برچسب ها : مطالب ديني - مطالب قراني

چگونه فكر ديگران را بخوانيم؟! 

زبان

قرآنكريم علاوه بر معارف عميق فلسفي و عرفاني و اخلاقي و اصول و مسائل كلي و احكام و شرايع دين، گاهي اوقات به يك عمل كوچك بسيار دقت كرده و آن را موردعنايت خود قرار داده است.

مثلاً در آيه 18 سوره لقمان درباره راه رفتن نادرست و در آيه 25 قصص ادب راه رفتن  را بيان مي كند.


(لقمان/18) وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ

و از مردم [به نخوت] رخ برمتاب و در زمين خرامان راه مرو كه خدا خودپسند لاف زن را دوست نمي‌دارد.

فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَي اسْتِحْيَاء ..... (25/قصص)

پس يكي از آن دو زن در حالي كه با حيا و وقار گام بر مي‌داشت، نزد وي آمد.

آيا نوع راه رفتن انسان آن قدر مهم است؟ مگر راه رفتن ادب و آداب دارد؟ شايد كسي دلش پاك باشد اما طرز خاصي راه رود. ايرادي دارد؟ مگر همه چيز به دل نيست؟

ما براي پاسخ به اين سوالات مهم نياز به بيان مطالبي علمي داريم.

 

زبان بدن

هموارهشكاف عميقي بين آنچه كه افراد مي گويند و آنچه احساس مي كنند وجود دارد اما هيچگاه حقيقت را به زبان نمي آورند هر چند كه اصطلاحاً با زبان بي زباني حرف مي زنند.

مثلاً فردي به عنوان خريدار به فروشگاهي مراجعه كرده و پس از نيم ساعت پايين و بالا كردن اجناس و چانه زدن در نهايت چيزي از فروشنده نخريده و فروشنده با حالت مصنوعي هنگام خروج وي با صدايي گرفته مي گويد: اميدواريم كه باز شما را زيارت كنيم.

زمان هايي وجود دارد كه سكوت محض، بدون گفتگويي و كلامي، دنيايي از مفهوم را به ما القاء كرده و دريافته ايم كه همه چيز را در مورد آن وضعيت به خصوص مي دانيم.

يكنگاه محبت آميز، يك لبخند تلخ، لرزش زانوان و عضلات صورت هر كدام وضعيت ويژه اي را در ذهن تداعي كرده، ما را به حقيقتي انكار ناپذير راهبر شده اند. به همه اينها پيام هاي غير كلامي مي گويند.

اين پيام ها به گونه اي واضح و روشن ارائه مي شوند كه هر كس توان درك آنها را دارد و مي تواند بدون دشواري محسوسي آنها را بفهمد.

تمامحالات انسان ريشه در بروزات قلب او دارد و از كوزه همان برون تراود كه در اوست. هركس بد عمل مي كند نشان دهنده نوعي بيماري است كه قلبش به آن مبتلا شده و آنان كه نيكوكار و درست كردار هستند يقيناً قلب پاك و مصفي و خالي ازغل غش دارند



 برچسب ها : مطالب ديني - مطالب قراني

خيانتي ننگين و ننگ آفرين!


گاهياوقات غمي در صدايت هست كه ديگران براي بدست آوردنش تلاش مي كنند گاهي اوقات مسئوليتي به تو واگذار مي شود كه همه به دنبالش مي دوند اما تو بين خودت و خدا حيراني! خدايا اين بار امانت را چرا به من واگذاردي؟

اينهمان راهي است كه تو بايد انتخاب كني و تو انتخاب شدي كه انتخاب كني، اين راه فقط لايق توست و تو فقط لايق اين راهي اين همان راهي است كه خدا و پيغمبرش بدان راضي بودند هر چند بسيار صعب العبور بود.


غدير
تو مصداق آيه ي تطهيري

«إِنَّمَايُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا؛ خدا مي خواهد پليدي را از شما دور كند و شما را چنان كه بايد پاك دارد».

به راستي اگر عقل و دين داشتند كه به آن تحدي و تجاوز نمي كردند؛ زيرا راهي است كه خير بشر بدان وابسته بوده، هست و خواهد بود.

پروردگار متعال همواره براي هدايت بشر نشانه هايي قرار مي دهد كه رسيدن به نيكي و پاكي را سهل الوصول تر مي نمايد.

غدير براي ما يك نشانه است، غدير براي ما يك راه است، غدير براي ما يك زندگي است، زندگي كه عاقبت به خيري  خودش را به همراه دارد و نمي توان به راحتي از آن گذشت.

دعوا بر سر لفظ مولي نيست، دعوا بر سر شخص نيست، اصلا دعوايي نيست وقتي به حق، به دفعات، پيامبر مكرم علي را انتخاب نمود.

بااين انتخاب ديگر حرفي به ميان باقي نمي ماند شايد خود پيامبر هم نمي خواستاو اين قدر سختي بكشد ولي اين انتخابي بود كه خداوند انجام داده بود و تنها يك نفر اين قدر پاك و با صفا بود كه بتواند راهگشاي عموم باشد.

تنها يك نفر ظرفيت اين قدرت را داشت تنها يك نفر بود كه فقط برايش رضاي خدا  شرط بود؛ اين راهي است كه بايد دستت بسته شود و اهل جور خانه ات را به آتش بكشند.

آيا كسي را تاب مقاومت در اين راه است؟ آيا كسي مي تواند اين سختي را بر دوش كشد؟

غدير  يك فاصله است فاصله اي ميان حق و باطل، فاصلهاي كه اهل حق را از اهل گمراهي تمييز داد و روزي كه فريادهاي بخاً بخاً لكيا علي بر آسمان مي رفت دو مرد به يكديگر نگاه مي كردند و در نگاهشان غمي به اندازه يك دنيا بود.

غدير براي ما يك زندگي است زندگي كه عاقبت به خيري خودش را به همراه دارد و نمي توان به راحتي از آن گذشت

غميبه وسعت بي كران ها، غمي به اندازه ي يك درد و غمي به اندازه ي يك غم، آخرخداوند با پيامبر در معراج به زبان علي سخن گفت و وقتي علت را جويا شد باري تعالي فرمود: به قلبت نگاه كردم و محبوب ترين را در وجودت يافتم و با صوت جلي او با تو صحبت كردم.

دو مرد در نگاه هم فرو رفته اند و به عاقبتي نگاه مي كنند كه ابتدايش درست بود و انتهايش را هوس هاي اغيار آلودهساخت و نگذاشت عاقبت تمامي مسلمانان در اين راه ختم به خير و خوبي گردد و انشقاقي ايجاد نمود كه به جز با ظهور حضرت ولي عصر ترميم نخواهد پذيرفت.

غديريك اصل است، اصلي كه عشق و پاكي بر آن صحه خواهد گذاشت. اصلي كه نياز به دليل و برهان ندارد و هر آينه دل هاي بيدار و حقيقت طلب بدان ايماني وصف ناشدني خواهند آورد.

غدير مهد تاريخ است، چه دل ها براي اين قرار الهي شكسته شد و چه پيمان ها زير پا گذاشته شد كه الان نيز گريبان مسلمانانرا گرفته است خدايا چرا بعضي انسان ها براي يك سود موقت يا مقطعي با اصول بازي مي كنند؟ مگر به وجود تو اعتقاد ندارند؟ مگر به اين مسئله كه اسباب تمام امور  دردست بي منتهاي توست ايمان ندارند؟ آيا اين آيه را نديدند؟ آيا نبايد به عهد و پيمان خويش پايبند مي بودند؟ «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى‏ نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُوْتيهِ أَجْراً عَظيماً» «كساني كه با تو بيعت مي كنند (در حقيقت) تنها با خدا بيعت مي نمايند، و دست خدا بالاي دست آنهاست. پس هر كس پيمان شكني كند، تنها به زيان خود پيمان شكسته است و آن كس كه نسبت به عهدي كه با خدا بسته وفا كند، بزودي پاداش عظيمي به او خواهد داد.»

اين آيات را نديدند يا آگاهانه نخواستند ببينند؟ به راستي محروميت واقعي از آن چه كسي شد؟ كجاست قلبي به بزرگي درياي بي كران؟

غديريك اصل است اصلي كه عشق و پاكي بر آن صحه خواهد گذاشت اصلي كه نياز به دليل و برهان ندارد و هر آينه دل هاي بيدار و حقيقت طلب بدان ايماني وصف ناشدني خواهند آورد

كجاست مهد عشق؟ كجاست حق متجلي و متجلي حق؟ كجايي مولي كه الان مردم آرزوي نيم نگاهت را دارند و در آن زمان مظلوميتت به حدي رسيده بود كه از تارهاي مو از تو سوال مي شد؟

غديرنوع نگاه است؛ نوعي نگاه كه عده اي راه درست را به واسطه ي نگاه درست انتخاب كرده اند و عده اي به واسطه نگاهي غضب آلود و حاكي از خشم و كينه ايقديمي و استوار، نه تنها نگاه خويش را از حق منحرف ساختند تا رخداد ظهور، عده اي از مسلمان را هم معارف حقه و زلال محروم ساختند. جواب اين ظلم  را چه كسي خواهد داد؟

تاكجا بايد در ظلمت فرو روند كه آينه تمام نماي نور و محبت را در پستوي جهل وناداني بيست سال پنهان نمايند در حالي كه اين آينه را توان ندرخشيدن نيست؛انسان تا كجا مي تواند پيش رود؟ تا كجا؟

غدير مدرسه است مدرسه ي خضوع و تسليم، مدرسه ي عشق، مدرسه اي كه مالك ها و كميل ها تحويل داد و اگرمي گذاشتند حق به حق دار برسد شايد هم اكنون اين قدر ظلم و ستم جهان را فرا نگرفته بود، مدرسه اي كه به ما آموزش داد همواره در راه حق قدم برداشتهو در راه حفظ و دفاع از آن به هيچ صورت، ترس به دل راه نداده و ميدان را خالي نكنيم حتي اگر سختي هاي زيادي را متحمل شويم حق حق است و ما ملزم به دفاع و پذيرفتن آن.

به نام اميرالمومنين علي بن ابيطالب(عليه السلام) حيدر كرار كه در آسمان جنگاوري يگانه و در صبر و استقامت بي همتا بود، به نام اول مظلوم عالم به نام عشق و محبت كه با نامش شكل گرفت به نام مردي كه همسري مهربان و پدري فداكار بود يا علي.




 برچسب ها : مطالب ديني - مطالب قراني

كتاب‏هاى آسمانى انبياء، مويّد يكديگرند

تورات

اناجيلبسيارى كه بين مسيحيان متداول است، حتى معروف‏ترين آنها يعنى انجيل هاى چهارگانه (لوقا، مرقس، متى و يوحنا) وحى الهى نيستند، همان گونه كه خود مسيحيان نيز انكار نمى‏كنند كه اين انجيل هاى موجود، همه به دست شاگردان، يا شاگرد شاگردان، حضرت مسيح عليه السلام و مدت ها بعد از او نوشته شده است، منتها آنان ادعا مى‏كنند كه شاگردان مسيح، اين اناجيل را با الهام الهى نوشته‏اند.


نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ (آل عمران ـ 3)

او كتاب را به حقّ بر تو نازل كرد، كه تصديق كننده كتاب‏هاى پيشين است و (او بود كه) تورات و انجيل را فرو فرستاد.

 

نكته‏ها:

1-"حق" در اصل به معنى "مطابقت و هماهنگى" است و به همين دليل به آنچه با واقعيت موجود، تطبيق مى‏كند، حق گفته مى‏شود، و اينكه به خداوند "حق" مى‏گويند به خاطر آن است كه ذات مقدس او بزرگ‏ترين واقعيت غير قابل انكار در عالم هستى است.

به عبارت روشن‏تر: حق يعنى موضوع ثابت و پابرجايى كه باطل به آن راه ندارد.

درآيه مورد بحث، باء "بالحق" به اصطلاح براى "مصاحبت" است، يعنى اى پيامبر! خداوند، قرآن را كه همراه با نشانه‏هاى واقعيت است بر تو فرو فرستاد.

2- "تورات"در اصل يك لغت عبرى است كه به معنى"شريعت و قانون" مى‏باشد و سپس به كتابىكه از طرف خداوند بر موسى بن عمران عليهما السلام نازل گرديد گفته شده، و گاهى به مجموعه كتب "عهد عتيق" و گاهى به "اسفار پنجگانه" آن نيز گفته مى‏شود.

توضيح اينكه: مجموعه كتب يهود كه "عهد عتيق" ناميده شده، مركب از تورات و چندين كتاب ديگر مى‏باشد، تورات داراى پنج بخش است كه به نام هاى: سفر "پيدايش"،سفر "خروج"، سفر "لاويان" سفر "اعداد"، و سفر "تثنيه" ناميده شده است، اين قسمت از كتب عهد قديم، شرح پيدايش جهان و انسان و مخلوقات ديگر و قسمتى از زندگى انبياء پيشين و موسى بن عمران و بنىاسرائيل و احكام اين آيين مى‏باشد.

كتب ديگر اين مجموعه كه در واقعنوشته‏هاى مورخان بعد از موسى عليه السلام است شرح حالات پيامبران و ملوك وپادشاهان و اقوامى است كه بعد از موسى بن عمران به وجود آمده‏اند.

اينكهبعضى مى‏گويند: مسلمانان نبايد در صحت اناجيل و تورات موجود، ترديد كنند، زيرا قرآن مجيد آنها را تصديق كرده است و به صحت آنها گواهى داده، پاسخ آن در جلد اول تفسير نمونه صفحه 210 در ذيل آيه" و آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ" مشروحا خاطر نشان شده است

ناگفته پيدا است كه غير از اسفار پنجگانه تورات، هيچ يك از اين كتب، كتب آسمانى  نيستندو خود يهود نيز چنين ادعايى را ندارند و حتى "زبور" داوود كه آن را به عنوان "مزامير" مى‏نامند، شرح مناجات ها و اندرزهاى داوود است.

و اما در مورد اسفار پنجگانه تورات، قرائن روشنى در آنها وجود دارد كه نشان مى‏دهد اينها نيز كتب آسمانى نيستند، بلكه كتاب هاى تاريخى هستند كه بعد از موسى بن عمران نوشته شده است، زيرا در آنها شرح وفات موسى عليه السلام و چگونگى تدفين او و پاره‏اى از حوادث بعد از وفات موسى نيز آمده است.

به علاوه محتويات اين كتب كه آميخته با خرافات فراوان و نسبت هاى ناروا به انبياء و پيامبران الهى و بعضى سخنان كودكانه مى‏باشد، گواه ديگرى بر ساختگى بودن آنها است.

شواهد تاريخى نيز نشان مى‏دهد كه تورات اصلى از ميان رفت و بعداً پيروان موسى بن عمران، اين كتاب ها را به رشته تحرير در آوردند.

3- "انجيل" در اصل، كلمه يونانى است كه به معنى"بشارت" يا "آموزش جديد" آمده است و نام كتابى است كه بر حضرت عيسى عليه السلام نازل شده است.

قابلتوجه اينكه قرآن در آيه مورد بحث و هر جا كه از كتاب عيسى عليه السلام نامبرده "انجيل" را به صورت مفرد آورده است، و نزول آن را از طرف خدا معرفى مى‏كند، بنابر اين اناجيل بسيارى كه بين مسيحيان متداول است، حتى معروف‏ترين آنها يعنى انجيل هاى چهارگانه (لوقا، مرقس، متى و يوحنا) وحى الهى، نيستند، همان گونه كه خود مسيحيان نيز انكار نمى‏كنند كه اين انجيل هاى موجود، همه به دست شاگردان، يا شاگرد شاگردان، حضرت مسيح عليه السلام ومدت ها بعد از او نوشته شده است، منتها آنان ادعا مى‏كنند كه شاگردان مسيح، اين اناجيل را با الهام الهى نوشته‏اند.

بنابراين طبق تصريح مورخان مسيحى و طبق گواهى صريح اناجيل و ساير كتب و رساله‏هاى عهد جديد، هيچ يك از اينها، كتاب آسمانى نيستند و عموماً كتاب هايى هستند كه بعد از مسيح عليه السلام نگاشته شده‏اند و از اين بيان، چنين نتيجه مى‏گيريم كه انجيل، كتاب آسمانى مسيح از ميان رفته و امروز در دست نيست، تنها قسمت هايى از آن را شاگردان مسيح در اناجيل خود، آورده‏اند كه متأسفانه آن نيز آميخته با خرافاتى شده است.

مجموعهكتب يهود كه "عهد عتيق" ناميده شده، مركب از تورات و چندين كتاب ديگر مى‏باشد، تورات داراى پنج بخش است كه به نام هاى: سفر "پيدايش"،سفر "خروج"،سفر "لاويان" سفر "اعداد"، و سفر "تثنيه" ناميده شده است، اين قسمت از كتبعهد قديم، شرح پيدايش جهان و انسان و مخلوقات ديگر و قسمتى از زندگى انبياء پيشين و موسى بن عمران و بنى اسرائيل و احكام اين آيين مى‏باشد

امااينكه بعضى مى‏گويند: مسلمانان نبايد در صحت اناجيل و تورات موجود، ترديد كنند، زيرا قرآن مجيد آنها را تصديق كرده است و به صحت آنها گواهى داده، پاسخ آن در جلد اول تفسير نمونه صفحه 210 در ذيل آيه "و آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ" مشروحاً خاطر نشان شده است.

 

پيام‏هاي اين آيه:

1ـ آمدن كتب آسمانى، جلوه‏اى از قيّوميّت خداست. «الْقَيُّومُ نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ»

نزول قرآن بر پيامبر، مربوط به شخصيّت او و تكريم خداوند از اوست. «نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ» كلمه «عَلَيْكَ» مقدّم بر كلمه «الْكِتابَ» است.

3ـ قرآن از هرگونه باطلى مصونيّت داشته و منطبق با حقيقت است. «بِالْحَقِّ»

4ـ كتاب‏هاى آسمانى انبياء، مويّد يكديگرند. «مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ»

5ـ تصديق كتب آسمانى پيشين، عاملى براى وحدت خداپرستان و يكى از شيوه‏هاى دعوت ديگران است. «مُصَدِّقاً»

تصديق قرآن نسبت به تورات و انجيل، حقّى بزرگ بر اديان سابق است، وگرنه با خرافاتى كه وارد تورات و انجيل شده، آسمانى بودن آنها به كلّى فراموش مى‏شد. «مُصَدِّقاً»

7ـبا آنكه مراحل تربيت الهى، ابزار و دستور العمل‏هاى آن در هر زمان و شرايطمتفاوت بوده‏اند، ولى از آهنگ تكاملى و وحدت در هدف برخوردارند. «مُصَدِّقاً»


منابع:

تفسير نمونه ج 2

تفسير نور ج 2




 برچسب ها : مطالب ديني - مطالب قراني

جدي ترين خطري كه اسلام را تهديد مي كند!

غدير

بوي رفتن و زمزمه ي خداحافظي...

حلقه‌ي وصلِ زمين و آسمان، شايد صباحي ديگر ميانتان نباشد...

برايتان از هيچ چيزي دريغ نكرده، از هيچ چيز...


اگر بگويم خود را به آب و آتش زده، كم گفته‌ام. اگر بگويم دندان و پيشاني ‌اش شكسته، كم گفته ام. اگر بگويم دلش شكسته...

براي اين چيزها كه آيه نازل نمي شود: طه مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى[1]...

شايد براي اين ‌ها پيك وحي، پيغام يار را اين چنين نگران نياورد كه: فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ [2]... خود را هلاك كردي پيامبرم!

پس انگار از همه چيزش دست شسته؛ از همه چيزش...

اين 23 سال، برايآن آخرين رسول، بيش از اين ها گذشته بود. براي آخرين دين و آخرين شريعت خدا، همه چيز را تدارك ديده است. همه چيز را به اذن و اراده و برنامه ريزي خدا، بي ‌كم و كاست، ابلاغ و اجرا كرده است. اما گويا هنوز كاري ناتمام  دارد. اسلامي كه دراين سال ‌ها قدم به قدم پا گرفته و رشد كرده است، چه چيز كم دارد؟

معمارياين بناي عظيم خيلي دقيق است. آجر به آجرش سر جاي خود قرار گرفته و كاملاًحساب شده چيده است. زحمات بي دريغ اين 23 سال، حاصلي بي ‌نظير يافته است. اما جاي نگراني كجاست؟ بياييد نگاهي دوباره بيندازيم به همه ي آنچه كه از اول بعثت تا ذي ‌حجه ي سال دهم هجرت بر آن آخرين سفير، وحي شده بود. اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ [3].

 

شالوده

در سيزده سال اقامت در مكه، شالوده هاي قلعه ‌ي اعتقادات اسلام، گذاشته مي شود.

ازهمان جمله ‌ي نخست – ربك الذي خلق- كه خالق را معرفي مي كند و انسان را بهخودش مي شناساند: خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ [4] (آدمي را از خوني بسته آفريد).

مبدأ و معاد جهان توصيف مي شود. إِنَّ إِلَىرَبِّكَ الرُّجْعَى [5] (بازگشت آدميان به سوي پروردگار توست). از همه ي نشانه هايي كه در اطراف انسان ديده مي شود و در زندگي او محسوس است، راهي به سوي شناخت مي ‌گشايد.

أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ [6] (به شتران نمي ‌نگرند كه چگونه آفريده شده‌اند؟)

مسئلهي ولايت، همان راز جاودانگي است. اسلام براي باقي ماندن، بايد كاملِ كامل مي ‌شد. سيستم ناقص، مثل موجودي ناقص است كه هر چه مقاومت كند، بالاخره در جايي دستخوش تغييرات و ناملايماتي مي شود كه خيلي زودتر از عمر طبيعي، به كام مرگ مي بردش

رابطه ي دنيا و آخرت  در قالب آياتي كوتاه و قاطع، بازگو مي ‌شود. اصحاب يمين  و اصحاب شمال  معرفي شده و روزگار حال و آينده ‌شان به تصوير كشيده مي ‌شود.

وعده و وعيدها، تبشير و تنذيرها، خطاب هاي كوبنده، همه حكايت از آن دارد كه مرزبندي ها كاملا جدي است.

قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ! هيچ كس هيچ اجباري  بهقبول اين دين ندارد إنا هديناه السبيل إما شاكراً و إما كفوراً[7] (ما راهدرست را به او نشان داديم و اوست كه يا سپاس مي گذارد يا ناسپاسي پيشه مي كند) اما كسي هم حق ندارد عليه دينِ آزاد مردي بكوشد و راه حق ‌پرستي را بر ديگران ببندد.

پس مرزهاي ايمان و كفر بهروشني جدا مي ‌شوند، نداي توحيد و يكتاپرستي به بلندي خوانده مي ‌شود و سرگذشت هاديان و سفيران پروردگار، در قالب قصص انبياي الهي، به شيريني حكايت مي شود.

با آنچه در طي سيزده سال حضور در مكه نازل شد، ديگر مخاطبان وحي الهي فهميده اند در كجاي جهان هستي قرار دارند و رابطه عبد با مولاي مطلق جهان برايشان حل شده.

 

بنا

از حيات اسلام سيزده سال مي گذرد اما مسلمانان هنوز در جامعه ي كفر و در زير فشار چكمه هاي ستم نفس مي كشند. بايد هجرت كنند. اسلام به نقطه ي هجرت  ميرسد. يك نقطه ي عطف. با هجرت، شالوده اي كه در مكه ساخته و پرداخته شده بود، آماده ي ايجاد بنايي سترگ است. فضاي تنفس اسلام، آسوده تر شده و پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرصت بيشتري دارد تا در جامعه ي اسلامي از ظرايف دين بگويد.

پيك وحي، برنامه ي زندگي اسلامي را قدم به قدم ابلاغ مي كند و مسلمانان در هر موقعيتي منتظرند تا دستور خدا راه را نشان دهد. منتظرند تا دوباره خطاب "يَأَ ايهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ" را با گوشجان بشنوند.

حجه الوداع

ديگر براي همه روشن است كه اسلام دين زندگي است. برنامه ي جامعي است كه فكر همه چيز را كرده. براي ارتباطات ساده ي خانوادگي، براي روابط پيچيده ي اجتماعي، براي مناسبات خرد و كلان اقتصادي، براي خوردن و خوابيدنو راه رفتن، براي حرف زدن و سكوت كردن، براي عبادت و نيايش كردن، براي آموختن و نوشتن، براي ازدواج و تربيت كردن، براي جنگيدن و دفاع كردن و حتي براي مردن، برنامه كلي و نكته و آداب جزئي دارد.

در مدينه، كه اجتماع مسلمانان گسترده شده و جامعه، فضاي اسلام را تجربه مي كند، احكام خدا به تدريج نازل مي شود و بناي آخرين دين الهي به مرور كامل تر مي شود.

سالدهم هجري فرمان الهي براي انجام سفر حج صادر شد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) شرايط مختلف را براي حضور همه جانبه ي مردم مهيا نمود و اعلام فرمود كه امسال، سال آخر عمر من است. گويا پيامبر(صلي الله عليه و آله) در تدارك است تا آخرين كارهاي ناتمام خود را به سرانجام برساند. اين سفر، مثل همه ي كارهاي ديگر، از آغاز با دستور مستقيم الهي پيگيري مي شد. جمعيت عظيمي كه مي خواستند رسول خدا را در آخرين حج همراهي كنند، روز نهم ذي حجه عرفات را درك كردند سپس به مشعر و منا رفتند و واجبات و مستحبات حج را از زبان پيامبر آموختند.

بلافاصله پس از اتمام حج، آيه‌اي نازل شد و دستور مهمي بهپيامبر داد. فرماني كه انجامش، با همه ي اين رسالت 23 ساله، موازنه دارد: "يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِنلَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ"

پس گويا هنوز مطلب نگفته ‌اي مانده است. اسلام چه كمبودي دارد كه تهديدش مي كند؟ پس از بيان آن حجم عظيم از اعتقادات و احكام و زواياي ريز و درشت دين، حالا اسلام چه چيزي ندارد كه در اين سال آخر و اين آخرين سفر، لازم است براي گفتنش، همايشي چنين گسترده و دقيق، برپا شود؟

دين آخر، شريعتي است كه قرار است هدايت فرزندان آدم را تا آخرين نفر به عهده بگيرد. قرار است براي هميشه بماند

پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله) كه در سرزمين منا حديث ثقلين  رابيان فرموده بود و دو يادگار ارزشمند خويش را معرفي نموده بود، جمعيت 120هزار نفري حجاج بيت الله را در غديرخم گرد آورد تا ولايت علي بن ابيطالبو امامان پس از او(عليهم السلام) را براي مردم ابلاغ و تبيين كند و از آن ها اقرار و بيعت بگيرد و وقتي چنين كرد، ندا آمد:

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ [8]

 

امروز دينتان را كامل كردم

مسئلهي ولايت، همان راز جاودانگي است. اسلام براي باقي ماندن، بايد كامل كامل مي شد. سيستم ناقص، مثل موجودي ناقص است كه هر چه مقاومت كند، بالاخره در جايي دستخوش تغييرات و ناملايماتي مي شود كه خيلي زودتر از عمر طبيعي، به كام مرگ ميبردش.

بايد به مثال قبل برگرديم و دوباره به ساختمان ديناسلام نگاه كنيم. اگر يكي از احكام فرعي عبادات يا يكي از آداب جزئي رفتاري بيان نشده بود، آيا براي اسلام، خطر فروپاشي داشت؟ خطري كه رسالت پيامبر را به فروپاشي تهديد مي‌كند، بايد در بنِ اين بنا جستجو كرد. يعني اگر آن آخرين پيغام مهم ابلاغ نمي شد اسلام، يك پايه نداشت! بودند كساني كهتيشه تيز كرده بودند براي زدن ريشه ‌ها! نقشه كشيده بودند براي تخريب شالوده ‌ها! اما خدا در كمينشان است لذا به پيامبر اطمينان مي ‌دهد كه از شرشان در امان خواهد بود: "و الله يعصمك من الناس"

امامباقر(عليه السلام) فرمود: اسلام بر پنج چيز بنا شده است: بر نماز و زكات وحج و روزه و ولايت. زراره از امام پرسيد: كداميك افضل است؟ فرمود: ولايت. زيرا ولايت كليد باقي آنهاست.[9]

 

پي نوشت ها:

[1] - طه، 1-2

[2] - كهف، 6

[3] - علق، 1

[4] - علق، 2

[5] - علق، 8

[6] - غاشيه، 17

[7] - انسان، 3

[8] - مائده، 3

[9] - وسائل الشيعة؛ ج‏1 ؛ ص13




 برچسب ها : مطالب ديني - مطالب قراني

يك واژه و اين همه معنا و مقصود؟!

علاوهبر آنكه هر يك از آيات قرآني مطالب و نكات ارزشمندي را در خود جاي داده و معنا و مقصودي را مدنظر دارد، هر يك از عبارات و كلمات آن نيز بار معنايي مختص خويش را دارد يكي از عبارات نشاه اولي است.


دنيا

خداونددر آيه 62 سوره واقعه مي فرمايند: "وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى‏ فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ" علامه طباطبايي در تفسير اين آيه مي فرمايند: مراد از "نشأ اولى" دنيا است، و مراد از "علم به آن"، علم به خصوصيات آن است، كه مستلزم اذعان به نشأ‏اى ديگر و جاودانه است، نشاه‏اى كهدر آن به اعمال جزا مى‏دهند، براى اينكه از نظام حيرت‏انگيز عالم دنيا اينمعنا به طور يقين به دست مى‏آيد كه لغو و باطلى در عالم هستى نيست، و قطعاً براى اين نشاه فانى غايت و هدفى است باقى، و نيز از ضروريات نظام دنيا اين است كه مى‏بينيم هر موجودى به سوى سعادت نوعيه‏اش هدايت شده، و انسان ها هم بايد از طريق بعثت رسل و تشريع شرايع و توجيه امر و نهى به سوىسعادتشان هدايت شوند، و اين نيز صورت نمى‏گيرد مگر اينكه در برابر اعمال نيك پاداشى و در مقابل اعمال زشت كيفرى مقرر شود، و چون دنيا براى پاداش  و كيفر تنگ است، ناگزير بايد در عالمى ديگر كه همان نشأه آخرت است صورت بپذيرد.

كوتاهسخن اينكه: با علم به نشاه دنيا براى انسان ها علمى نيز به مبادى اين برهان پيدا مى‏شود، برهانى كه امكان بعث را اثبات مى‏كند، و استبعادى را كهمنكرين نسبت به آن دارند برطرف مى‏سازد، پس با اثبات امكان ديگر استبعاد معنايى ندارد. (ترجمه الميزان/ ج‏19/ ص: 232)

 

دنيا و ارزش توجه به آن

كسانى مى‌پرسند: ما هر چه بيشتر با مظاهر دنيا سر و كار داشته باشيم و خود را از دنيا دور نگاه نداريم، خواه ناخواه توجه ما بيشتر به دنيا جلب مى‌شود و توجه به دنيا غفلت از خدا  و آخرت را در پى دارد.

با چنين اوصافى بالاخره وظيفه چيست؟ از يك طرف مى‌گوييد كناره‌گيرى از دنيا  مذموم است، از آن طرف هم مى‌گوييد دنيا پرستى  واهل دنيا شدن صحيح نيست؛ اين دو آموزه ظاهراً با هم سازگار نيست. خلاصه پاسخ اين است كه آن دنيايى بد و مذموم است كه هدف و غايت انسان قرار گيرد وانسان به آن «نگاه استقلالى» داشته باشد؛ اما دنيايى كه در جهت كسب آخرت ومقامات معنوى مورد استفاده واقع شود و با «نگاه ابزارى» به آن، وسيله‌اى براى رسيدن به قرب الى الله قرار گيرد نه تنها مذموم نيست كه توصيه هم مى‌شود.

قرآنآكنده از واژگاني است كه درياي عظيمي از معرفت را در خود جاي داده و در انتظار غواصاني ماهرند كه در ژرفاي آن شنا كرده تا درّ و گوهر معرفت استخراج كنند

از همين رو يكي از توصيه هاي اين آيه را مي توان توجه به نقش و ارزش دنيا دانست و به ماهيت و فلسفه آفرينش  آن انديشيد.

جابربن عبد اللَّه انصارى گويد ما در بصره به همراه أمير المۆمنين (عليه السلام) بوديم چون از نبرد مخالفان خود آسوده شد در پايان شبى به ما سركشى كرد و فرمود: در چه چيز وارد گفتگوئيد؟ گفتيم در نكوهش از دنيا  فرمود:اى جابر دنيا را نكوهش مى‏كنيد؟ سپس سپاس خدا كرد و بر او ستايش نمود و فرمود: اما بعد چه در نهاد مردمانيست كه دنيا را نكوهش كنند؟ و درباره آن به زهد گرايند، دنيا براى كسى كه آن را درست بفهمد، خانه راستى است و مسكن تندرستى و محل ثروت براى توشه برداشتن، مسجد پيغمبران خدا است و فرودگاه وحى حضرت او و نمازگاه فرشته‏هايش و مسكن دوستانش و محل تجارت وابسته‏هايش،در آن رحمت به دست آوردند و بهشت به سود بردند. (تحف العقول/ترجمه كمره‏اى/متن/183)

 

نگاه «ابزارى» و نگاه «استقلالى» به دنيا

ما اگر بخواهيم به لذت‌ها و نعمت‌ها و بهشت آخرت برسيم، راهى جز زندگى در اين دنيا و استفاده از آن نداريم.

درختبهشت را «لااله‌الاالله» ما در اين دنيا غرس مى‌كند. اگر كارهاى خير ما دراين دنيا نباشد نصيبى از نعمت‌هاى بهشت نخواهيم داشت. ما براى خريدن بهشت،سرمايه‌اى جز اين دنيا نداريم. اگر بخواهيم در آخرت، محصول سعادت و نيل بهلذت‌ها و نعمت‌هاى بهشت را درو كنيم، كشتزارى كه بايد در آن بذر بكاريم همين دنيا است. اگر زمين دنيا نباشد ما مزرعه ديگرى نداريم تا بخواهيم با كشت و زرع در آن، نعيم الهى را در آخرت درو كنيم.

دنيا وسيله‌اى استكه خداى متعال در اختيار ما قرار داده تا با استفاده از آن، شايستگى دريافت هر چه بيشتر رحمت‌ها و نعمت‌هاى الهى را پيدا كنيم و به مقصد برسيم.اين همان دنياى ابزارى است. اما اگر ما تمام توجهمان معطوف به خود دنيا و لذت‌هاى آن شد و اصلاً فراموش كرديم كه آخرتى هم در كار است، اين جا است كهدنيا مايه فريب و «متاع الغرور» است. چنين دنيايى مذموم است؛ دنيايى كه به جاى تسريع در رساندن ما به هدف، مانع رسيدنمان به هدف مى‌گردد.

باعلم به نشاه دنيا، براى انسان ها علمى نيز به مبادى اين برهان پيدا مى‏شود، برهانى كه امكان بعث را اثبات مى‏كند، و استبعادى را كه منكرين نسبت به آن دارند برطرف مى‏سازد، پس با اثبات امكان ديگر استبعاد معنايى ندارد

باز هم بهترين و گوياترين سخن در اين ‌باره سخن امير كلام است: وَ اِنَّما الدُّنْيا مُنْتهى بَصَرِ الْاَعْمى لا يُبْصِرُ مِمّا وَراءَها شَيْئاً وَ الْبَصيرُ يَنْفَذُها بَصَرُهُ وَ يَعْلَمُ اَنَّ الدّارَ وَراءَها فَالْبَصيرُ مِنْها شاخِصٌ وَ الْاَعْمى اِلَيْها شاخِصٌ وَ الْبَصيرُ مِنْها مُتَزَوِّدٌ وَ الْاَعْمى لَهامُتَزَوِّد؛ جز اين نيست كه دنيا منتهاى ديد كوردل است، چيزى ماوراى آنرا نمى‌بيند، و بينا نگاهش را از آن عبور مى‌دهد و مى‌داند در پى آن، سراىاصلى قرار دارد. پس بينا از آن، نگاه برمى‌گيرد و كوردل به آن خيره مى‌شود؛ و بينا از آن توشه بر مى‌دارد و كوردل براى آن توشه بر مى‌دارد.

دنيا به مثابه عينكى است كه انسان بر چشم مى‌زند. عينك براى آن است كه انسان بهتر ببيند. راه بهتر ديدن با عينك هم آن است كه از پشت شيشه‌هاى آن به اشيا و دنياى اطرافمان نگاه كنيم. اگر كسى به جاى نگاه از پشت عينك، به خود عينك و شيشه‌هاى آن خيره شود چه خواهد شد؟ آيا چيزى و كسىو جايى را خواهد ديد؟ هرگز.

دنيا به خودى خود بد نيست، آنچه دنيا را بد مى‌كند استفاده ناصحيح ما از آن است.

 

يك واژه و اين همه معنا و مقصود!

قرآنآكنده از واژگاني است كه درياي عظيمي از معرفت را در خود جاي داده و در انتظار غواصاني ماهرند كه در ژرفاي آن شنا كرده تا درّ و گوهر معرفت استخراج كنند.


منابع : 

1)  ترجمه الميزان/  ج‏19

2)  تحف العقول/ ترجمه كمره‏اى

3)  سايت آيت الله مصباح يزدي




 برچسب ها : مطالب ديني - مطالب قراني


منوی اصلی
موضوعات وبلاگ
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)تاریخ روزآیه قرآن تصادفیآیه قرآن

در كل اينترنت
در اين سايت
میان صفحات فارسی

حدیث موضوعی
X