تفكرات ما چقدر در سرنوشتمان نقش دارند؟!
ذهنانسان در فراز و نشيب هاي زندگي و تلخي و شيريني و به هنگام كاميابي ها و در رويارويي با ناكامي ها همواره اين نكته ها و پرسش ها را مطرح مي كند كه آيا اعمال خوب يا بد گذشته كه انجام داده ام، در اين كاميابي يا ناكامي و به طور كلي در زندگيم موثر بوده يا خير؟ و من هم اكنون شاهد پيامد اعمال گذشته خويش در اين دنيا هستم يا اينها نتايج اموري ديگر است؟
به تعبير ديگر سوال اصلي اين تحقيق اين است كه آيا اعمال خوب و بد انسان در زندگي آينده او نقشي دارد يا خير؟ و انسان در همين دنيا كيفر يا پاداش اعمال گذشته خود را مي بيند يا خير؟
اگر پاسخ به اين سوالات مثبت باشد؛ يعني بين اعمال انسان و پيامدهاي آنها رابطهوجود داشته باشد، سوال دقيق تر و مهم تر بعدي اين است كه اين رابطه از چه نوعي است؟ آيا از نوع رابطه ثابت علّي و معلولي است؟ و آيا آگاهي از آن به ما قدرت پيش بيني مي دهد؟ و در يك سخن آيا در پرتو آن مي توانيم به طور صريح و روشن و نيز كاربردي بيان كنيم كه در صورت انجام فلان عمل خاص، بايد در اين دنيا منتظر فلان پيامد خاص باشيم يا خير؟
در اين مورد خداوند متعال در كلام شريف خويش اين چنين ميفرمايد:
«إِنْأَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها؛ اگرنيكى كنيد، به خودتان نيكى ميكنيد و اگر بدى كنيد باز هم به خود ميكنيد».[اسراء/7]
قرآن به طور كلي مي پذيرد كه عمل براي انسان، نقش آفرين است (نجم/39)، و هر كسي در گرو اعمال خويش است (مدثر/38)، و وصولبه لقاي الهي و محروميت از آن در گرو انجام اعمال صالح است (كهف/110)، و اعمال حسنه و سيئه در زندگي تأثير حتمي دارد (نساء/85) و نيز: (بقره/286)، (نحل/97)، (اسراء/7) و (فصلت/46).
اقوام مكّار گذشته همواره در صددبودند انبياي الهي را از مقاصد هدايتي شان باز دارند، پيامد اين عمل، مواجهه با قانون الهي در اين مورد شد؛ بدين صورت كه مدتي كوتاه به آنان فرصت داده شد (ابراهيم/46 و رعد/33) تا ضمن اتمام حجت از متاع فاني دنيوي بهره ببرند، سپس مكر برتر الهي در قالب كمك به ياوران حق اجرا شد و مومنان در نهايت پيروز گشتند و مكاران باطل انديش نيز خوار و ذليل (انعام/124) گشتند.
به عنوان مثال، وقتي قوم نوح (نوح/25) مكارانه در صدد برآمدند از پرستش پنج بت خويش دست بر نداشته و هيچ گاه ايمان نياورند، خداوند آنان را غرق كرد و نوح و همراهانش را نجات بخشيد.
يا وقتي مكر قوم ثمود بر اين استوار شد كه همگي با شبيخوني شبانه صالح و خاندانش رابه قتل رسانده سپس ارتكاب اين عمل را منكر شوند (نمل/50)، مكر برتر الهي بر اين قرار گرفت كه آنان را كيفري سخت رسانده نابود كند و صالح(عليه السلام) و مومنان متقي را نجات بخشد(نمل/53).
نيز وقتي مكر يهوديانبر قتل عيسي(عليه السلام) قرار گرفت (آل عمران/54)، مكر برتر الهي او را بالا برد و پيروان او را بر يهوديان مكّار تا روز قيامت برتري بخشيد.
امامصادق(عليه السلام) در تبيين اين رابطه علّي و معلولي مي فرمايد: «احساس نياز و فقر [موسي] موجب شد كه او به وعده گاه و ميقات برسد» [به تعبير دقيقتر] «وقتي به سمت مَدين رهسپار شد گفت: شايد پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند» (قصص/22).
او [گرچه] با صورت [و قالب مادي] به سمت مدينرهسپار شد، ولي با قلبش به سوي پروردگار رفت، درحالي كه از او راه هدايت را طلب مي كرد. به همين جهت خداوند نيز با كلام از او تجليل كرد و به او احترام گذاشت [اين پيامدويژه موسي(عليه السلام) نيست، بلكه شمولي كلي دارد، زيرا] هر كس يك دل بر خداوند وارد شود، خداوند نيز او را به آرزويش مي رساند. [به علاوه كه] وقتيبه آب مدين رسيد گفت: «پروردگار من به نعمتي كه به سويم بفرستي نيازمندم».(قصص/24) [پروردگارا] «من به تو نيازمندم و از تو طلب مي كنم كه نيازم را به خود افزون كني، زيرا من جز به خودت به چيز ديگري از تو مستغني نمي شوم».
[ودرست در همين لحظه و به همين دليل يعني] وقتي دلش حقير شد يعني تهي از مخلوقات شد به او خطاب مي شود: «تعلق به ما سوي الله را قطع كن» و اين زماني است كه در حضور و در ميقات است.
اين وعدهي الهي و حتمي است، هر قوم و گروهي كه نيكي كنند، در واقع به خودشان نيكي كردهاند و هر كسي كه بدي كند، در واقع به خود بدي كرده است؛امروزه هم داستان ما چنين ميباشد، اگر دنبال عمل خير باشيم، در واقع به خودمان خير رساندهايم و اگر دنبال عمل شر باشيم در واقع براي خودمان شر و فساد را فراهم كردهايم.
منابع:
سايت اسلام كوئست
سايت معارف قرآن
برچسب ها :