حدیث موضوعی مطالب ديني و قرآني - Archive: 1393-07-2
درباره

سلام خدمت تمام دوستای گلم تمام تلاشم اینه بهترین مطالب دینی و قرآنی رو در اختیارتون قرار بدم. یاعلی
جستجو
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
آیه قرآن تصادفی

مطالب قرانی

سوره قرآنحدیث موضوعیذکر روزهای هفته مهدویت امام زمان (عج)
روزشمار غدیر
روزشمار محرم عاشوراوصیت شهدا
روزشمار فاطمیهپخش زنده حرم
ابر برچسب ها
حكمت نامه لقمان حكيم (415) (<-TagCount->) , مطالب ديني (255) (<-TagCount->) , نماز (111) (<-TagCount->) , مناجات نامه (101) (<-TagCount->) , مطالب قراني (66) (<-TagCount->) , احاديث نماز (62) (<-TagCount->) , مطالب قرانی (42) (<-TagCount->) , مطالب دینی (39) (<-TagCount->) , پندهاي لقمان حكيم (37) (<-TagCount->) , حديث (36) (<-TagCount->) , ادعيه قرآنى (34) (<-TagCount->) , احادیث قرآنی (20) (<-TagCount->) , مطالب مرتبط به سوره لقمان (18) (<-TagCount->) , قرآن شناسی (18) (<-TagCount->) , داستان انبياء (16) (<-TagCount->) , اهل بیت در قرآن (14) (<-TagCount->) , حكايات قرآني (13) (<-TagCount->) , نسخ در قرآن (10) (<-TagCount->) , امامت (10) (<-TagCount->) , معارف قرآن (9) (<-TagCount->) , محکم و متشابه (9) (<-TagCount->) , داستان های قرآنی (8) (<-TagCount->) , عكس هايي با موضوع دين (4) (<-TagCount->) , احاديث لقمان حكيم (2) (<-TagCount->) , اصول قرأت (1) (<-TagCount->) , قرآن و تربیت صحیح (1) (<-TagCount->) , احکام قرآنی (0) (<-TagCount->) , قرآن و طبیعت (0) (<-TagCount->) , قرآن و زندگی (0) (<-TagCount->) , قرآن و اجتماع (0) (<-TagCount->) , قرآن و فرهنگ (0) (<-TagCount->) , عکس هایی با موضوع دین (0) (<-TagCount->) , بدون موضوع (10) (<-TagCount->) , 


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
مطالب ديني و قرآني

امام علي عليه السلام چگونه وضو مي گرفت؟!


امامعلي عليه السلام جزو كساني است كه رسول خدا قبل از مرگ در خصوص رعايت حق ايشان به مردم سفارش كرده‌اند و مي‌دانيم كه ايشان لحظه‌اي از آن جدايي نداشته‌اند. در اينجا مي‌خواهيم به يك معنا از "قرآن ناطق" اشاره كنيم كه عبارتست از حضور آيات قرآن در زندگي روزمره آن عاليجناب و در اينجا بر دعاي آن حضرت در هنگام وضو تمركز مي‌بخشيم.


امام علي
علي با قرآن است و قرآن با علي

طبق حديث ثقلين، ارتباط پيگيرانه با اميرالمومنين در كنار قرآن، نجات بخش هر كس از گمراهي است.

"قرآن ناطق" لقبي نيست كه ما از محبت افراطي به ايشان داده باشيم،‌ بلكه در فرمايش رسول خدا آمده كه "علي با قرآن است و قرآن با علي است" همراه بودن آن حضرت با قرآن، دو معنا دارد:

يكيآنكه باطن اعمال ايشان همخواني تام با قرآن دارد و از اين راه مي‌توانيم معاني قرآن را از سبك زندگي ايشان بياموزيم و ديگر آنكه آيات قرآن به شكل ظاهري نيز در جاي جاي زندگي آن حضرت حضور دارد و مي‌توانيم تناسبات ظواهر قرآني را با زندگيمان نيز از ايشان بياموزيم.

در اينجا مي‌خواهيم ضمن آموختن آداب وضو گرفتن از آن مولا، برخي از ارتباطات قرآني آن را نيز به دست آوريم.

ايشانآداب وضو را به فرزند خويش محمد حنفيه آموخت و امام صادق عليه السلام آن را براي ما نقل فرموده‌اند كه از جلد سوم كتاب كافي، صفحه 70 نقل مي‌كنيم:

آن حضرت آب را بر دست چپ خويش ريخته و فرمود: حمد براي خدايي است كه آب را پاك كننده قرار داد و آن را نجس قرار نداد.

سپس بدن خود را از دستشويي كردن پاكيزه كرده و فرمود: خدايا اندام تناسلي‌ام را محافظت كن و آن را عفيف قرار ده و زشتي‌ام را بپوشان و آتش را بر آن حرام گردان.

سپسبيني خود را پاكيزه كرده(آب در بيني گرداندند) و فرمود: خدايا بوي بهشت رابر من حرام نكن و مرا از كساني قرار ده كه بوي آن و خوشي آن را استشمام مي‌كنند.

سپس در دهان خود آب گردانيده و فرمود: خدايا زبانم را با ذكر خودت بازگردان و مرا از آنان قرار ده كه از آنان راضي مي‌گردي.

سپس صورت را شسته و فرمود: خدايا صورتم را سفيد گردان در روزي كه صورت ها در آن سياه مي‌گردند و صورتم را سياه نگردان  در روزي كه صورت ها در آن سفيد مي‌گردند.

اميرالمومنيندر ادامه مي‌فرمايند: "هر كه مثل من وضوء بگيرد و هر آنچه من گفتم را بگويد، خدا از هر قطره آن ملكي را خلق مي‌كند كه به تقديس و تكبير و تهليل خدا مشغول مي‌شود و ثوابش براي آن شخص نوشته مي‌شود



 برچسب ها : مطالب ديني

منظور از صلاة در آيات قرآن چيست؟

نماز
تفسير آيات الاحكام؛ همانندعلم تفسير، داراي روش و مباني تفسيري است. با بررسي روش هاي تفسيري مشخص مي شود كه روش تفسيري آيات الاحكام، "اجتهادي" است كه مفسر، با تلاش علمي خود و نيز با تكيه بر معيار عقل و همچنين با شناخت و رعايت مۆلفه ها و قواعد تفسيري و فقهي به تفسير آيات الاحكام مي پردازد.


در اين مقاله چهار پرسش و پاسخ قرآني را مطرح خواهيم كرد:

در حالي كه بشارت معناي مثبت دارد چرا در قرآن عبارت «فبشّرهم بعذاب اليم» آمده است؟

درقرآن و لغت، واژه «بشارت» در خبر مسرّت بخش (مژده) و اندوه بخش هر دو به كار مي رود، (قاموس قرآن، ج 1، ص 194) اما طبق قرائن يكي از اين دو معنا مشخّص مي شود. ‌

واژه «بشارت» (بشارة) در قرآن نيامده، اما مشتقّات آن ذكر شده است؛ مانند «بشرى»: «وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ لَكُمْ»؛ (آل عمران، 126) خدا آن را (ياري فرشتگان) براي شما بشارت و خبر شادي بخش قرار داد.

كلمه «بُشرى» در اين آيات و مانند آن به معناي خبر مسرّت بخش و مژده به كار رفته است.

اماواژه «بشِّر» در قرآن كريم، به هر دو معناي بشارت آمده است؛ مانند: «بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهار»؛ (بقره، 25) به كساني كه ايمانآورده، و كارهاي شايستهانجام داده‌اند، بشارت ده كه باغ هايي از بهشت براي آنهاست كه نهرها از زير درختانش جاريست. كلمه «بشّر» در اين آيه، به معناي مژده و خبر شادماني آمده است.

«بَشِّرِ الْمُنافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً»؛ (نساء، 138) به منافقان بشارت ده كه مجازات دردناكي در انتظار آنها است. و «فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيم‏». (انشقاق، 24) در اين آيات، كلمه «بشّر» به معناي خبر اندوه بخش بوده كه استعمال اين كلمه، يك نوع استعاره و يا تحكّم است؛ يعني، غير از عذاب  هيچچيز ديگري براي آنان نيست؛ (مجمع البحرين، ج 3، ص 221) زيرا چون موعظه و پند و نصيحت در دل هاي كفار و بت پرستان هيچ گونه اثري نمي گذارد، خداوند خطاب به پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرموده كه به آنان عذاب دردناك و عقوبت را اعلام نمايد، و نوعي طعن و سرزنش است. ‌(انوار درخشان، ج 18، ص 62و 63)

تفسيرآيات الأحكام، به عنوان شاخه اي از علم تفسير، همزمان با نزول قرآن، مورد توجه پيامبر(صلي الله عليه و آله)، صحابه و ديگر مفسران قرار گرفت. به گونهاي كه مي توان گفت، تاريخ تأليف در موضوع تفسير آيات الاحكام، به قرن دوم بر مي گردد



 برچسب ها : مطالب قراني

تكاليف الهى، بيش از توان انسان نيست!

توان

در آيه 286 سوره بقره انسان تمام مراحل لطف را از خداوند مى‏خواهد:

مرحله اوّل عفو  است كه محو آثار گناه و عقاب است.

مرحله دوّم مغفرت و محو آثار گناه از روح است.

مرحله سوّم بهره‏گيرى از رحمت پروردگار و پيروزى بر كافران مى‏باشد.


لايُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُواخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (بقره ـ 286)

 

چند تقاضاى مهم‏

همانگونه كه در تفسير آيه قبل گذشت، دو آيه آخر سوره مباركه بقره ناظر به كسانى است كه از شنيدن اين جمله كه اگر چيزى را در دل پنهان داريد و آشكار سازيد خداوند آن را محاسبه كرده و مطابق آن جزا مى‏دهد، نگران شدند و گفتند: هيچ يك از ما از وسوسه‏ها و خطورات قلبى خالى نيست.

اين آيه مى‏گويد: "خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانايى‏اش تكليف نمى‏كند"

"وسع"از نظر لغت به معنى گشايش و قدرت است، بنابراين آيه، اين حقيقت عقلى را تأييد مى‏كند كه وظايف و تكاليف الهى هيچ گاه بالاتر از ميزان قدرت و توانايى افراد نيست و لذا بايد گفت تمام احكام با همين آيه تفسير و تقييد مى‏گردد، و به مواردى كه تحت قدرت انسان است اختصاص مى‏يابد.

بديهىاست يك قانون‏گذار حكيم و دادگر نمى‏تواند غير از اين قانون وضع كند، ضمناً جمله فوق، بار ديگر اين حقيقت را تأييد مى‏كند كه هيچ گاه احكام شرعىاز احكام عقلى و فرمان عقل و خرد جدا نمى‏گردد، و اين دو در همه مراحل دوشبه دوش يكديگر پيش مى‏روند.

ازاين آيه به خوبى استفاده مى‏شود كه"تكليف ما لا يطاق" وجود ندارد، نه در اسلام و نه در اديان ديگر و اصل آزادى اراده است، زيرا مى‏گويد: هر كس در گرو اعمال نيك و بد خويش است هر كار نيكى انجام دهد براى خود انجام داده و هر كار بدى انجام دهد به زيان خود كرده است، تقاضاى عفو و بخشش و مغفرت نيزشاهد اين مدعا است



 برچسب ها : مطالب ديني

دعا براى پدر و مادر

پدر و مادر حقوق بسيارى بر فرزندان دارند. خداوند كريم در چند جاى قرآن، فرزندان را بر اداى حق پدر و مادر سفارش كرده است.در سوره اسراء مى‏فرمايد: رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانى‏ صَغيراً؛بارالها، آن دو را رحمت كن چنان كه مرا در كودكى پروراندند.»
[1]. اسراء (17) آيه 24.



 برچسب ها :

كار عجيب دختر نمرود

حضرت ابراهيم در آتش

نمرود با دخترش (رعضه) نشسته بودند و منظره آتش انداختن حضرت ابراهيم(عليه السلام) را نگاه مي‌كردند.

دخترنمرود بالاي بلندي ايستاد تا ماجرا را به خوبي ببيند، ديد كه ابراهيم(عليهالسلام) در ميان آتش است اما در محوطه آتش، گلستاني ايجاد شده است.

دختر نمرود گفت: اي ابراهيم اين چه حالي است كه آتش تو را نمي‌سوزاند؟

حضرت ابراهيم(عليه السلام) فرمود: زباني كه به ذكر خداوند گويا باشد و قلبي كه معرفت خدا در او باشد آتش در او اثر ندارد.

دختر نمرود گفت: من هم مايل هستم با تو همراه باشم.

حضرت ابراهيم(عليه السلام) فرمود: بگو لا اله الا الله، ابراهيم خليل الله و داخل آتش بشو .

دخترنمرود اين جملات را گفت و پا در آتش نهاد و خود را نزد حضرت ابراهيم(عليه السلام) رساند و در حضورش ايمان آورد و به سلامت به جانب پدرش برگشت.

نمرودبا ديدن اين منظره تعجب كرد و در عين حال به خاطر ترس از مملكتش دختر را از راه موعظه و نصيحت نزد خود خواند ولي حرف نمرود در دختر اثر نكرد و دستور داد او را در ميان آفتاب سوزان به چهار ميخ بكشند.

خداوند مهربان به جبرييل فرمود: بگير بنده مرا .

جبرييل رعضه را از آن مهلكه رهانيد و نزد حضرت ابراهيم(عليه السلام) آورد.

رعضهدر تمام مشقت‌ها با حضرت ابراهيم(عليه السلام) همراه بود تا آن كه حضرت اورا به همسري يكي از فرزندانش درآورد و خداي تعالي فرزنداني به آنها عنايت فرمود كه همه بر مسند نبوت و پيامبري قرار گرفتند.

 

منبع:

خزينه الجواهر، ص663 .




 برچسب ها : داستان انبياء

حضرت سليمان و علم زبان حيوانات

مورچه ها

حضرتسليمان در بيان برخي از علومي كه نصيب وي و پدر بزرگوارش حضرت داود شده مي‌فرمايد: "‌يا ا‌يها الناس عُلِّمنا منطق الط‌ير و أُوتينا من كل شيء ان هذا لهو الفضل المبين"(1)؛ ما زبان و منطق پرنده‌ها را مي‌دانيم. خداوند آنچه را لازمه‌‌ ارشاد و هدا‌يت در ا‌ين نظام است به ما داده است، چه در مسا‌يل تشر‌يع و چه در مسا‌يل تكو‌ين، و بسياري از امور را مسخّر ما كرده است و اين فضلي آشكار است.

در قيامت آنگاه كه انسانهااز شهادت اعضا و جوارح تعّجب كرده، از آنها مي‌پرسند: چرا عليه ما گواهي داده‎ا‌يد؟ مي‌گو‌يند: خدا‌يي كه همه چيز را به سخن درآورد، ما را گو‌يا كرده است: "و قالوا لجلودهم لم شهدتم علينا قالوا انطقنا الله الذّي انطق كل شيء."(2) معلوم مي‌شود نطق خاصي است كه خداي سبحان با آن نطق موجودات رااِنطاق مي‌كند.

پس غير از آن اصوات و علا‌يم و شواهدي كه نشانه‌‌ امور مشخصي است، منطقي هم هست كه موجودات عالم از آن برخوردارند، ليكن فهم آن نصيب افراد عادّي نيست، چنانكه تحصيل آن با "علم‌الدراسه" ميسور نيست. سليمان و داود منطق الط‌ير را مي‌دانستند اما نه به ا‌ين معنا كه تنها از علا‌يم و رفتار حيوانات، پي به مقاصدشان ببرند، بلكه افكار و اند‌يشه‎هاي حيوانات را هم به ‌وسيله‌‌ حروف ‌يا غير حروف تشخيص مي‎دادند. نمونه‎ها‌يش داستان "نمل" و "هدهد" است.

سليمان و داود(عليهماالسلام) از استدلال، طرز تفكر و اند‌يشه‎هاي ا‌ين حيوانات با خبر بودند، ولي ما انسان‎هاي عادي، چون اعضا و جوارح و مشاعرمان به گناه آلوده است نسبت به اين علوم و عوالم محروم و نامحرميم. نه ا‌ين كه كسي جلوي مدارك و مشاعر ما را گرفته، ‌يا خداوند بر چهره و جمالِ آفر‌ينش پرده آو‌يخته باشد، بلكه اينپرده كه تار و پود آن گناهان است دستباف خود ماست كه بر ديدگان خود آو‌يخته‎ا‌يم.

سليمانو داود(عليهماالسلام) از استدلال، طرز تفكر و اند‌يشه‎هاي ا‌ين حيوانات باخبر بودند، ولي ما انسان‎هاي عادي، چون اعضا و جوارح و مشاعرمان به گناه آلوده است نسبت به اين علوم و عوالم محروم و نامحرميم. نه ا‌ين كه كسي جلويمدارك و مشاعر ما را گرفته، ‌يا خداوند بر چهره و جمالِ آفر‌ينش پرده آو‌يخته باشد، بلكه اين پرده كه تار و پود آن گناهان است دستباف خود ماست كه بر ديدگان خود آو‌يخته‎ا‌يم.

ا‌ين گناه است كه پرده‌ي‌ چشم و گوش شده و موجب ناشنوا‌يي و نابينا‌يي آنهاست . اگر گناه نكنيم ا‌ين پرده‎ها رقيق شده و كم كم برطرف مي‎گردد و ما هم آنچه را د‌يگران شنيده و د‌يده‎اند، مي شنو‌يم و مي‎بينيم. آنگاه معلوم مي‌شود كه در شنيدن تسبيح جهان آفر‌ينش و مشاهده‌ي‌ جمال طبيعت، چه لذّتي است. ما چون آن لذّتها را نچشيد‌يم، خود را در لذا‌يذ موهوم سرگرم كرده‌ا‌يم.

خداوند در قصه سليمان(عليه‎السلام) مي‎فرما‌يد: "و حشر لسليمان جنوده من الجن والانس والط‌ير فهم ‌يوزعون"(3)؛ همهسپاه و ستاد سليمان براي او محشور و مجموع بودند. جمع كردن چيزي را با قدرت، فشار و سلطه، حشر گويند. در قيامت كه روز حشر است، همه با فشار از جاي خود كنده شده، به ‌پيشگاه خداوند و صحنه‌ي‌ قيامت احضار و كشانده مي‌شوند. راز اين كه در اين آيه كريمه، ابتدا نامجنّ آمده، آن است كه تسخير و حشر جن دشوارتر از تسخير و حشر انس است، زيرااِنس زودتر اُنس مي‎گيرد. حشر همگان براي سليمان به ا‌ين گونه است كه هر كدام در جاي معين قرار گرفته، با آرايش و هماهنگي خاص حركت مي‌كردند، تا آنكه به سرزميني رسيدند كه مورچگان در آن به سر مي‎بردند، مورچه‌اي به د‌يگر مورها گفت:

وارد لانه‎ها شو‌يد، سليمان با سپاهش در حركت است، مبادا شما را ز‌ير دست و پا بكوبند و در هم بشكنند: "حتياذا أتوا علي واد النمل قالت نملة يا أيها النمل ادخلوا مساكنكم لا يحطمنكم سليمان و جنوده و هم لايشعرون"(4)؛ سليمان(عليه‎السلام) كه از منطقحيوانات با ‌خبر بود با شنيدن ا‌ين سخن تبسمّي كرد: "فتبسّم ضاحكاً من قولها"(5)، و چون اوّاب و رجّاع إلي الله بود، گفت: خدا‌يا، به من توفيق دهكه شكرگزار ا‌ين نعمت و (سلطنت) كه تو به من و پدر و مادرم بخشيدي، باشم: "ربّ اوزعني ان اشكر نعمتك التي عليّ و علي والدي و ان اعمل صالحاً ترضيه وادخلني برحمتك في عبادك الصالحين."(6) سليمان(عليه‎السلام) حق‎شناسي نعمت،شكرگزاري نعمت پدر و مادر، درخواست عمل صالح و ورود در جمع عباد صالح را از خداوند درخواست كرد. اين كمالات، برخي از اوصاف منعم عليهم است كه د‌يگران توفيق پيمودن راه آنان را از خداوند مي‎خواهند: "اهدنا الصراط المستقيم * صراط الذين أنعمت عليهم." سليمان(عليه‎السلام) نه تنها براي نعمتي كه به وي ارزاني شده خواهان توفيق حق‎شناسي است بلكه خواستار توفيق شكرگزاري از نعمتي هم كه خداوند بر پدر و مادر او روا داشته هست. معلوم مي‎شود داشتن پدر و مادر صالحي كه مورد انعام حق باشند نعمتي خوب و شا‌يان شكر است، و چون شكرگزاري از نعمت ايمان پدر و مادر مخصوص پيامبران نيست، بنابر اين ما نيز موظّفيم كه شكرگزار نعمت ديني پدران و مادران خودباشيم. ا‌يماني كه خداي سبحان به پدر و مادر مرحمت كرده نعمت است و فرزند با‌يد در برابر ا‌ين نعمت هم حق‎شناس باشد.

ا‌ينگناه است كه پرده‌ي‌ چشم و گوش شده و موجب ناشنوا‌يي و نابينا‌يي آنهاست .اگر گناه نكنيم ا‌ين پرده‎ها رقيق شده و كم كم برطرف مي‎گردد و ما هم آنچهرا د‌يگران شنيده و د‌يده‎اند، مي شنو‌يم و مي‎بينيم. آنگاه معلوم مي‌شود كه در شنيدن تسبيح جهان آفر‌ينش و مشاهده‌ي‌ جمال طبيعت، چه لذّتي است. ما چون آن لذّتها را نچشيد‌يم، خود را در لذا‌يذ موهوم سرگرم كرده‌ا‌يم.

ايننيايش حضرت سليمان ثابت مي‌كند كه پدر و مادر او هم مؤمن بوده‌اند. بنابر اين آنچه در بعضي اسرائيليات آمده است كه‌ ـ ‌معاذالله ـ حضرت داود با همسرادر‌يا ازدواج كرده و ـ معاذالله ـ سليمان حاصل آن ازدواج است، مورد تكذ‌يب قرآن كر‌يم است.

قرآن كر‌يم داستان اصيل انبياي الهي را با صيانت از آسيب هرگونه تحر‌يف نقل كرده و روشن مي‎كند كه آنچه در كتابهاي انبياي گذشته ‌يافت مي‌شود، تحر‌يف شده استو آن كتاب‎هاي اصيل از لوث ا‌ينگونه تحر‌يف‎ها مصونند، از اين رو اگر قرآنكر‌يم نمي‌بود كتاب‎هاي تحر‌‌يف شده قبلي هيچ ارجي نداشت. تذكر: معناي "علمنا منطق الط‌ير" ا‌ين نيست كه ما فقط منطق پرندگان را مي‎دانيم، تا اينكه چون مورچه جزو پرندگان نيست، با تكلّف بگوييم: آن مور داراي پر بود و جزو پرندگان است. جمله‌ي‌ "و اوتينا من كل شيء" نشان مي‎دهد كه سليمان منطقحيوانات د‌يگر را هم مي‌دانست، چنانكه در روا‌يات آمده است كه امام معصوم(عليه‎السلام) منطق و سخن هر حيواني را مي‌فهمد.(7)

پي‎نوشت‎ها:

1- سوره‌‌ نمل، آيه‌‌ 16.

2- سوره‌‌ فصلت، آيه‌ 21.

3- سوره نمل، آيه 17 .

4- سوره‌‌ نمل، آيه‌‌ 18.

5- سوره‌ نمل، آيه‌‌ 19.

6- سوره‌‌ نمل، آيه‌‌ 19.

7- نورالثقلين، ج 4، ص 78 .

برگرفته از كتاب سيره پيامبران در قرآن، آية الله جوادي آملي .




 برچسب ها : داستان انبياء

حضرت يونس را به دريا انداختند

حضرت يونس در دريا

اصرار قرآن كر‌يم بر ‌ا‌ين است كه انسان صالحِ سالك از ‌نظر فضا‌يل در‌حد معين نا‌يستد و بكوشد تا به بالاتر‌ين درجه راه ‌يابد. چنانكهخداوند به پيامبر اكرم‌(صلي الله عليه و آله) مي‌فرما‌يد: مانند ‌يونس نباش؛ او كار خوب كرد و تو خوبتر عمل كن. اگر او با عدالت رفتار كرد، تو باصبر بيشتر و احسان رفتار كن. هر اندازه از رفاه بدن به ‌سود روح جود شود از مرز عدل فراتر رفته، در منطقه وسيع احسان و در فلات دامنه‌دار ا‌يثار و در فضاي بي كران فوز و فلاح و نجاح و صلاح سير مي‌شود.

پذيرشتوبه‌ي‌ قوم يونس در سوره‌ ‌يونس آمده است: وقتي حضرت ‌يونس از قومش فاصلهگرفت، نشانه‌هاي عذاب براي آن قوم نمايان شد. آنان در ا‌ين حال واقعاً توبه و انابه كردند و خداوند هم توبه‌ي‌ آنها را در آخر‌ين لحظه پذ‌يرفت و با پذ‌يرفتن توبه، عذاب از آنها برطرف شد و نشانه‌هاي عذاب رخت بربست: "فلولا كانت قر‌ية امنت فنفعها ا‌يمانها الا قوم ‌يونس لمّا امنوا كشفنا عنهم عذاب الخزي في الحيوة الدنيا و متعناهم الي حين."(1) بر خلاف قوم ثمود كه وقتي حضرت صالح (عليه‌السلام) به آنان گفت: شما سه روز فرصت دار‌يد، پس توبه كنيد، توبه نكرده، بر لجاجت خو‌يش پا‌يدار ماندند و مستحق عذاب دردناكالهي شدند.

بنابر اين رفع عذاب از ‌يك انسانتائب و ملتجي، سنت حتمي خداوند است. خدا انسان را در شدا‌يد مي‌آزما‌يد تااعتقاد توحيدي او در ترس و اميد ظهور و بروز يافته، معلوم شود در ا‌ين حالت به چه كسي پناه مي‌برد: "و لنبلونكم بشيء من الخوف والجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشّر الصابر‌ين."(2)    

پذيرشتوبه‌ي‌ قوم يونس در سوره‌ ‌يونس آمده است: وقتي حضرت ‌يونس از قومش فاصلهگرفت، نشانه‌هاي عذاب براي آن قوم نمايان شد. آنان در ا‌ين حال واقعاً توبه و انابه كردند و خداوند هم توبه‌ي‌ آنها را در آخر‌ين لحظه پذ‌يرفت و با پذ‌يرفتن توبه، عذاب از آنها برطرف شد و نشانه‌هاي عذاب رخت بربست.

يونس(عليه‌السلام)پس از ترك قوم خود، به سفر در‌يا‌يي رفت و وارد كشتي شد. كشتي پر از جمعيتبود. ناگهان ماهي بزرگي، در مقابل كشتي پيدا شد و راه آنان را بست و از آنها طعمه خواست. در آن زمان امكاناتي كه انسان بتواند ماهي‌هاي بزرگ را شكار كند ‌يا آنها را از سر راه دور كند، نبود. و ‌يا چون قضاي حتمي خدا درا‌ين كار بود، چاره جز آن نبود.

البته امروز هم كه همه گونه وسا‌يلپيشرفته هست، باز ممكن است خالق در‌يا، كسي ‌يا چيزي را بر كشتي مسلط كند:"لله جنود السموات والارض"(3)، "‌يا من هو في البحار عجائبه."(4)

سرانجامساكنان كشتي مجبور شدند از راه قرعه ‌يك نفر را انتخاب و به عنوان طعمه‌ي‌ماهي به در‌يا بيندازند تا جلوي كشتي را نگيرد. قرعه‌‌ زدند قرعه به نام ‌يونس‌(عليه‌السلام) افتاد: "فساهم فكان من المدحضين"(5)، پس ‌يونس را از كشتي به در‌يا انداختند و ماهي او را در كام خود فرو برد: "فالتقمه الحوت وهو مُليم."(6)

البته آن ماهي فرمان خدا را اجرا كرد، چه درممانعت از حركت كشتي و چه در فرو بردن ‌يونس و چه در رها كردن او. چنين نيست كه ا‌ين موجودات در اعمالشان مستقل باشند، بلكه همه‌‌ آنها سپاهيان حقو مجاري فيض خداوندند: "لله جنود السموات والارض."(7) اگر خداوند اذن تكو‌يني نمي‌داد، ماهي هرگز ‌يونس (عليه‌السلام) را نمي‌بلعيد و سپس رها‌يشنمي‌كرد چون زمام هر جنبنده به دست خداست و خدا نيز بر راه مستقيم آنها راهدا‌يت مي‌كند: "ما من دابة الا هو اخذ بناصيتها ان ربي علي صراط مستقيم."(8) 

يونس(عليه‌السلام)پس از ترك قوم خود، به سفر در‌يا‌يي رفت و وارد كشتي شد. كشتي پر از جمعيتبود. ناگهان ماهي بزرگي، در مقابل كشتي پيدا شد و راه آنان را بست و از آنها طعمه خواست. در آن زمان امكاناتي كه انسان بتواند ماهي‌هاي بزرگ را شكار كند ‌يا آنها را از سر راه دور كند، نبود. و ‌يا چون قضاي حتمي خدا درا‌ين كار بود، چاره جز آن نبود.



 برچسب ها : داستان انبياء

و‌يژگي‎هاي حضرت ‌يحيي(عليه‎السلام)

مقبره حضرت يحيي عليه السلام

حضرت‌يحيي از سلسله‌ي‌ انبياي ابراهيمي(عليهم‎السلام) بشمار مي‌آ‌يد و گذشته از اتّصاف به اوصاف نبوّت عامّ از و‌يژگي‎هاي نبوّت خاص برخوردار بود، كه قرآن كر‌يم به هر دو بخش آن اشاره مي‌كند. حضرت ‌يحيي‌(عليه‎السلام) جزو سالكان بوده است، به عنوان رسمي‌تر‌ين صراط معرّفي شد و پيامبر گرامي اسلام‌(صلي الله عليه و آله) مأمور‌يت ‌يافت كه همان راه را ادامه دهد و بههمان هدا‌يت پيشگامانِ رهبري اقتدا كند، نه به خود آنان. البته فرق وافر است بين آن كه هدا‌يت الهي كه نصيب پيامبران پيشين شده است، اُسُوه خاتم انبياء‌(صلي الله عليه و آله) قرار گيرد، ‌يا خود آنان مقتداي وي شوند، كه اوّلي صواب است نه دومي.

اوصاف نبوّت خاص، كه ‌يا در خصوص حضرت ‌يحيي(عليه‎السلام) وارد شده و ‌يا درباره ‌يحيي و عيسي ‌(عليهماالسلام) كه در برخي از كمال‎هاي معنوي شر‌يك همند، چنين است:




 برچسب ها : داستان انبياء

وقتي خدا بخواهد، مي شود

خواست خدا

حضرتزكر‌يا، از سلسله‌‌ انبياي ابراهيمي‌ است و در قرآن كر‌يم همتاي سا‌ير پيامبران ابراهيمي ‌به هدا‌يت خاص، صلاح و فضيلت جهاني موصوف شده است.(1)

مقصوداز صلاحِ مزبور، صالح بودن گوهر وجودي است، نه صرف داشتن عمل صالح، ز‌يرا در فرهنگ قرآن، بين عمل صالح داشتن، و صالح بودن گوهر ذات، فرق وافر است. قرآن درباره‌‌ صلاح وجودي زكر‌يا ‌(عليه‎السلام) مي‎فرما‌يد: "و ‌زكر‌يا و ‌يحيي و عيسي و الياس كلٌّ من الصالحين."(2)

در قرآن كريم، حضرت زكر‌يا به عنوان بنده‌‌ خاص الهي كه با رحمت و‌يژه حقّ قر‌ين است، نام برده شد: "ذكر رحمت ربّك عبده زكر‌يا."(3)

مر‌يم‌(عليهاالسلام)كه صَفْوه‌ي‌ خداست و ‌تطهير مخصوص الهي نصيب وي شد، پاسي از ‌عمر ‌پر‌بركت خود را تحت كفالت زكر‌يا‌(عليه‎السلام) گذراند، كه ا‌ين تكفّل نيزبه مَدَد غيبي و عنا‌يت خاص الهي به زكر‌يا‌(عليه‎السلام) سپرده شد و خداوند با لطف مخصوصِ خو‌يش به نزاع و تخاصم طرفداران و ‌داوطلبان كفالتِ مر‌يم‌(عليهاالسلام) خاتمه داد و حضرت زكر‌يا ‌را كفيل مر‌يم قرار داد: "و ما كنت لد‌يهم اذ ‌يلقون اقلامهم ا‌يهم ‌يكفل مر‌يم و ما كنت لد‌يهم اذ ‌يختصمون"(4)، "فتقبّلها ربُّها بقبول حسنٍ و انبتها نباتاً حسناً و كفَّلها زكر‌يا."(5)

حضوررزقْ بدون توسّل به اسبابِ عادي، خَرقِ عادت است كه از كرامات اوليا محسوبمي‌گردد، از اين رو مر‌يم در پاسخ زكر‌يا‌(عليهماالسلام) كه ا‌ين روزي از كجا براي تو مُيسّر شده است؟ گفت: آن روزي از نزد خداوند است، تحقيقاً خداوند هر كس را بخواهد بدون محاسبه‌هاي عادي روزي مي‌دهد: "قال ‌يا مر‌يم انّي لك هذا قالت هو من عندالله انّ الله ‌يرزق من ‌يشاء بغير حسابٍ."



 برچسب ها : داستان انبياء

ابراهيم

قسمت نهم

قرباني

ذبح عظيم

 

گفتهآمد كه: برخي از مفسران مانند ملامحسن فيض در تفسير صافي و علامه حويزي درنور الثقلين و علامه بحراني در البرهان و علامه مجلسي در بحار الانوار براساس روايتي از حضرت ثامن الحجج (عليهم السلام) گفته‌اند كه منظور از ذبحعظيم حضرت سيد الشهدا (عليه السلام) است.

روايت رضويه را كه گويا ازنظر سندي نيز مورد نظر برخي از محدثين است مرحوم شيخ صدوق در خصال چنين آورده است: و آنگاه كه قوچي بزرگ در زير دستان ابراهيم قرار گرفت و به آن گرامي گفته شد كه تو در ماموريتت پيروز و سربلند گشته‌اي، ابراهيم به جهت خشنودي خداي بزرگ درخواست نمود كه اجازه ذبح اسماعيل فراهم ‌آيد و اسماعيل را ذبح نمايد، تا با تحمل غم و اندوه مصيبت فرزند، درجاتش تعالي يابد، پروردگار جليل از او پرسيد اي ابراهيم محبوبترين مخلوقاتم نزد تو كيست؟

ابراهيم گفت: محبوبتر از حبيبت محمد نيافريدي.

فرمود: او نزد تو محبوبتر است يا خودت؟

ابراهيم گفت: البته او.

فرمود: فرزند او محبوبتر است يا فرزند تو؟

ابراهيم گفت: البته فرزند او

فرمود: آيا شهادت فرزند حبيبم محمد را كه دشمنانش از روي ستم ذبح مي‌كنند نزد تو اندوهگين‌تر است يا ذبح فرزندت اسماعيل به دست تو؟

ابراهيم گفت: ذبح او بدست دشمنانش مرا اندوهگين ساخت .

فرمود:اي ابراهيم مردي شقي از امت محمد (صلي الله عليه و آله) بعد از او فرزندش حسين را ستمگرانه همچون گوسفند ذبح مي‌كند و گرفتار غضب من مي‌شود، و بدين سبب دل ابراهيم اندوهگين شد و چشمانش گريان.

وحي آمد كه ‌اي ابراهيم ناله‌ات را پذيرفتيم، آن‌چنان‌كه اشكت روان باشد و آهت سرد وسوزان و ناله‌ات بلند بر قرباني شدن دلستانت اسماعيل و بر درجاتت افزوديم و مقامت را تعالي بخشيديم بر اين مصيبت بزرگ و جانكاه.

آري آن فتنه‌اي كه ابراهيم بدان گرفتار آمد و هزاران فرسنگ راه را براي آن آزمون درنورديد و در راه آن سنگها به شيطان رمي فرمود و خداي بزرگ به پاس آن همه بردباري و بندگي ماجراي حج را تشريع فرمود، به ذهن آدمي دور است كه به قوچي بزرگ ختم يابد، اين ماجرا تا پايان هستي بايد دل هر انسان آزاده‌اي را اندوهگين سازد، اسماعيل بايد زنده باشد تا پيشوايي موحدان عالم همواره به دست ابراهيميان و اسماعيليان و حسينيان باشد و حسين براي هميشه تاريخ ذبيح الله.

آيا شهادت فرزند حبيبم محمد را كه دشمنانش از روي ستم ذبح مي‌كنند نزد تو اندوهگين‌تر است يا ذبح فرزندت اسماعيل به دست تو؟

چونماموريت الهي به پايان رسيد، ابراهيم، اسماعيل و هاجر را بدرود گفت و راهيكنعان شد و با ورود او به فلسطين شاهد عنايت ديگري از سوي خدا گرديد.

رخدادنگارآورده‌اندكه پس از بازگشت ابراهيم، همچنان ساره بي فرزند بود و براي سرگرمي خود بزغاله‌اي در خانه نگه مي‌داشت، ابراهيم ميثاق بسته بود كه هرگز بي ميهمان غذا نخورد و در زماني شش روز گذشت وهيچ ميهماني بر كنار سفره ابراهيم ننشستو ابراهيم چند روزي روزه دار بود تا نذر خويش اداء گرداند، روز هفتم، دوازده ميهمان از راه رسيدند و گفتند ميهمانيم.

ابراهيم ايشان را به خانه آورد وگفت اي ساره ميهمان عزيز خداست، برخيز و هر چه عزيزتر داريم بياور تا با ميهمانان بخوريم.

ساره گفت به جز اين بزغاله عزيزتر نداريم، آن را فداي ميهمان مي‌كنم.

بزغالهرا كشتند وگوشت آن را براي پذيرايي ميهمانان طبخ كردند ونشستند تا تناول نمايند، ساره ديد كه ابراهيم ميخورد ولي ميهمانان نمي‌خورند،چون ابراهيم متوجه شد، ميهمانان گفتند: اي ابراهيم ما فرشته‌ايم وآدمي نيستيم كه غذا بخوريم، ما آمده‌ايم تا تو روزه‌ات را بگشايي وحالا كه تحفه ساره را براي ميهمانانت قرباني كرده‌اي، بشارت باد شما را كه ساره داراي فرزند خواهد شد وآن فرزند مانند اسماعيلت از پيامبران است و نام او اسحاق.

چندي بعد با وجود كهولت سن، ساره باردار گرديد و اسحاق پيامبر تولد يافت و بدينسان خداي بزرگ فرزند ديگري كه او نيز پيشواي موحدان در فلسطين و شام بود را به ابراهيم صد ساله عنايت فرمود.

 بنابر روايت‌ عهد عتيق،‌ خداوند ابراهيم‌ خليل‌ عليه السلام‌ را در 99 سالگي‌ بشارت‌ رسانيد كه‌ همسرش‌ ساره‌ را بركت‌ داده‌ است‌ و از وي‌ پسري‌ به‌ او خواهد بخشيد، پسري‌ كه‌ او نيز بركت‌ خواهد يافت‌ و امتها از وي‌ به‌ وجود خواهند آمد، ابراهيم‌ عليه السلام از اين‌ خبر شگفت زده شد و با خود انديشيد كه‌ چگونه‌ مردي‌ 100 ساله‌ و زني‌ 90 ساله‌ صاحب‌ فرزندي‌ خواهند شد.

در كتاب كريم آمده است؛ ابراهيم گفت: ستايش خدايي را كه در پيري اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد، هر آينه پروردگار من شنونده دعا‌هاي من است (ابراهيم 39) .

چونابراهيم 120 ساله شد اسحاق را در شام وفلسطين خليفه و وصي خود قرار داد و اسماعيل همچنان نماينده او در حجاز و يمن بود وايشان دين ابراهيم را ترويج مي‌نمودند.

اسماعيل نيز چند سال پس از ماجراي قرباني شدن از همان قومنجيب جرهم، بانويي را به كابين نكاح خود درآورد و همراه با مادرش در مكه مكرمه ماندگار شدند و امت حنيفي از او پديدار گشت و رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و اله و سلم)، اميرالمومنين علي ابن ابي طالب و همه امامان معصومسلام الله عليهم از فرزندان اسماعيل ذبيح الله هستند.

رخدادنگاران آورده كه ابراهيم پيامبر، هر از گاهي چند به ديدار هاجر و اسماعيل به مكه مكرمه مي‌آمد تا آنكه ماموريت الهي ديگري به ابراهيم سپرده شد.




 برچسب ها : داستان انبياء


منوی اصلی
موضوعات وبلاگ
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)تاریخ روزآیه قرآن تصادفیآیه قرآن

در كل اينترنت
در اين سايت
میان صفحات فارسی

حدیث موضوعی
X