حدیث موضوعی مطالب ديني و قرآني - مطالب قرانی
درباره

سلام خدمت تمام دوستای گلم تمام تلاشم اینه بهترین مطالب دینی و قرآنی رو در اختیارتون قرار بدم. یاعلی
جستجو
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
آیه قرآن تصادفی

مطالب قرانی

سوره قرآنحدیث موضوعیذکر روزهای هفته مهدویت امام زمان (عج)
روزشمار غدیر
روزشمار محرم عاشوراوصیت شهدا
روزشمار فاطمیهپخش زنده حرم
ابر برچسب ها
حكمت نامه لقمان حكيم (415) (<-TagCount->) , مطالب ديني (255) (<-TagCount->) , نماز (111) (<-TagCount->) , مناجات نامه (101) (<-TagCount->) , مطالب قراني (66) (<-TagCount->) , احاديث نماز (62) (<-TagCount->) , مطالب قرانی (42) (<-TagCount->) , مطالب دینی (39) (<-TagCount->) , پندهاي لقمان حكيم (37) (<-TagCount->) , حديث (36) (<-TagCount->) , ادعيه قرآنى (34) (<-TagCount->) , احادیث قرآنی (20) (<-TagCount->) , مطالب مرتبط به سوره لقمان (18) (<-TagCount->) , قرآن شناسی (18) (<-TagCount->) , داستان انبياء (16) (<-TagCount->) , اهل بیت در قرآن (14) (<-TagCount->) , حكايات قرآني (13) (<-TagCount->) , نسخ در قرآن (10) (<-TagCount->) , امامت (10) (<-TagCount->) , معارف قرآن (9) (<-TagCount->) , محکم و متشابه (9) (<-TagCount->) , داستان های قرآنی (8) (<-TagCount->) , عكس هايي با موضوع دين (4) (<-TagCount->) , احاديث لقمان حكيم (2) (<-TagCount->) , اصول قرأت (1) (<-TagCount->) , قرآن و تربیت صحیح (1) (<-TagCount->) , احکام قرآنی (0) (<-TagCount->) , قرآن و طبیعت (0) (<-TagCount->) , قرآن و زندگی (0) (<-TagCount->) , قرآن و اجتماع (0) (<-TagCount->) , قرآن و فرهنگ (0) (<-TagCount->) , عکس هایی با موضوع دین (0) (<-TagCount->) , بدون موضوع (10) (<-TagCount->) , 


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
مطالب ديني و قرآني

دعایی برای رفع غم و اندوه

ماه مبارک رمضان

خدارا سپاسگزاریم که این توفیق را باز پیدا کردیم تا در فضای سرشار از رحمت وبرکت ماه مبارک رمضان قرار بگیریم و انشالله که بتوانیم از آن استفاده هایلازم را داشته باشیم.

همان طور که می دانید برای موفق شدن و رسیدن به هر هدفی باید برنامه ریزی داشت تا در راستای آن برنامه ریزی، به هدف اصلی رسید.

برای استفاده بیشتر از این ماه عزیز هم قطعاً باید با برنامه جلو برویم و به نظر می رسد بالاتر از رسیدن به رشد و کمالات معنوی، نتوان هدفی را برای این ماه در نظر گرفت.

برای رسیدن به این هدف، باید برنامه ریزی و مدیریت داشت و مهم ترین مدیریت، مدیریت ذهن است.

سعی کنیم ذهنمان را مدیریت کنیم ...

چگونه؟

در یاد خدا؛ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (رعد، 28)

وَ ذِکْرُ اللهِ عَلی کُلِ حالٍ

نمی گوید دائماً بر سر سجاده باشید و نماز و قرآن بخوانید، تسبیح در دست داشته باشید و ذکر بگویید ... بلکه می فرماید:

یَاأیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُلهِکُم أموَالُکُم وَلاَ أولاَدُکُم عَن ذِکرِ اللهِ وَ مَن یَفعَل ذلِکَ فَأولئِکَ هُم الخَاسِرُونَ (منافقون:9)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، اموال و اولادتان شما را از یاد خدا غافل نکند؛ که هرکس چنین کند، زیانکار است.

در نحوه ی اعمال و سبک زندگیمان، از یاد او غفلت نکنیم؛ خدایی ناکرده حبّ جاه و مدیر و فرزند و همسر و خانواده ما را از یاد خدا منحرف نکنند ...

وَ اذکُرُوا اللّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ (انفال:45)؛ خدا را فراوان یاد کنید، باشد که پیروز شوید.

 

این گونه همنشین خدا شویم ...

یاد خدا بودن، آدمی را همنشین خدا می کند و چه لذتی، لذت بخش تر از همنشینی با محبوبش!

خداوند در حدیث قدسی به حضرت موسی(علیه السّلام)- آن گاه که از قرب و بعد خداوند سوال کرد- خود را همنشین کسی دانست که او را یاد می کند و فرمود:
اَنَا جَلیسُ مَن ذَکَرَنی؛ من همنشین کسی هستم که مرا یاد می کند. (بحارالانوار، جلد 93، ص 153)

هر کس، قلب خود را با یاد خدا، پیوسته آباد سازد، اعمال او در پنهان و آشکار، نیکو و پسندیده می شود




 برچسب ها : مطالب قرانی

سیاست قدرت ‏هاى شیطانى

ایمان

اگردر قلبى ترس از غیر خدا پیدا شود، نشانه عدم تکامل ایمان و نفوذ وسوسه ‏هاى شیطانى است، زیرا می دانیم در عالم بیکران هستى تنها پناهگاه خدا است وموثّر بالذات فقط او است و دیگران در برابر قدرت او قدرتى ندارند.

اصولاًمومنان اگر ولى خود را که خدا است با ولى مشرکان و منافقان که شیطان است مقایسه کنند، می دانند که آنها در برابر خداوند هیچ گونه قدرتى ندارند و بههمین دلیل نباید از آنها، کمترین وحشتى داشته باشند، نتیجه این سخن آن استکه هر کجا ایمان نفوذ کرد، شهامت و شجاعت نیز به همراه آن نفوذ خواهد کرد.


إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّوْمِنِینَ (آل عمران ـ 175)
در واقع، این شیطان است که دوستانش را مى‏ ترساند پس اگر مومنید از آنان مترسید و از من بترسید.
اینآیه دنباله آیاتى است که درباره غزوه "حمراء الاسد" نازل گردید و "ذلکم" اشاره به کسانى است که مسلمانان را از قدرت لشکر قریش مى ‏ترسانیدند تا روحیه آنها را تضعیف کنند.

بنابر این معنى آیه چنین است: عمل نعیم بن مسعود و یا کاروان عبد القیس فقط یک عمل شیطانى است که براى ترساندن دوستان شیطان صورتگرفته، یعنى این گونه وسوسه‏ ها تنها در کسانى اثر می گذارد که از اولیاء ودوستان شیطان باشند و اما افراد با ایمان و ثابت قدم هیچ گاه تحت تأثیر این وسوسه ‏ها واقع نمى‏ شوند، بنابراین شما که از پیروان شیطان نیستید، نباید از این وسوسه‏ ها متزلزل شوید.
تعبیراز نعیم بن مسعود و یا کاروان عبد القیس به شیطان، یا به خاطر این است که عمل آنها به راستى عمل شیطانى بود و با الهام او صورت گرفت، زیرا در قرآن واخبار، معمولاً هر عمل زشت و خلافى، عمل شیطانى نامیده شده، چون با وسوسه‏ هاىشیطان انجام مى ‏گیرد و یا منظور از شیطان، خود این اشخاص مى‏ باشند و ایناز مواردى است که شیطان بر مصداق انسانى آن، گفته شده، زیرا شیطان معنىوسیعى دارد و همه اغوا گران را اعم از انسان و غیر انسان شامل مى‏ شود، چنان که در سوره انعام آیه 112 مى‏خوانیم: وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ: " این چنین براى هر پیامبرى دشمنانى از شیاطین انسانى و جن قرار دادیم".

نیکوتر آن است که دوستى زینت دنیا را از دل هاى خود بیرون کنیم تا از شجاعت بهره‏مند شویم

وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُوْمِنینَ: در پایان آیه مى‏ فرماید: اگر ایمان دارید،از من و مخالفت فرمان من بترسید، یعنى ایمان با ترس از غیر خدا سازگار نیست.
همانطوردر جاى دیگر مى ‏خوانیم: فَمَن یُوْمِن بِرَبِّهِ فَلَا یَخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا: " کسى که به پروردگار خود ایمان آورَد، از کمى [پاداش‏] و سختى بیم ندارد." (سوره جن آیه 13)
بنابراین اگر در قلبى ترس از غیر خداپیدا شود، نشانه عدم تکامل ایمان و نفوذ وسوسه ‏هاى شیطانى است، زیرا می دانیم در عالم بیکران هستى تنها پناهگاه خدا است و موثّر بالذات فقط او استو دیگران در برابر قدرت او قدرتى ندارند.

اصولاً مومنان اگر ولى خود را که خدا است با ولى مشرکان و منافقان که شیطان است مقایسه کنند، می دانند که آنها در برابر خداوند هیچ گونه قدرتى ندارند و به همین دلیل نبایداز آنها کمترین وحشتى داشته باشند.

نتیجه این سخن آن است که هر کجا ایمان نفوذ کرد، شهامت و شجاعت نیز به همراه آن نفوذ خواهد کرد. (تفسیر نمونه ج 3)

اگردر قلبى ترس از غیر خدا پیدا شود، نشانه عدم تکامل ایمان و نفوذ وسوسه ‏هاى شیطانى است، زیرا می دانیم در عالم بیکران هستى تنها پناهگاه خدا است وموثّر بالذات فقط او است و دیگران در برابر قدرت او قدرتى ندارند




 برچسب ها : مطالب قرانی

تفسیری که عمل به آن آتش است!!!!

تفسیر

تفسیربه رأی، تفسیری است که شخص، بدون توجه به احادیث و تفاسیری که از طرف معصومین (علیهم السلام) پیرامون آیات قرآن رسیده و بدون توجه به آیات دیگر قرآن (عام و خاص، مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ) یا بدون تسلط بر علم تفسیر (یا علم مربوط به تفسیر)، تنها با در نظر گرفتن پیش فرض هایی که در ذهن خوددارد، به تحلیل و تفسیر پیرامون آیات قرآن پرداخته و در صدد آن باشد که عقاید خود را به قرآن مستند نماید.


تفسیر در لغت و اصطلاح به چه معنا است؟

تفسیر - مصدر باب تفعیل - از ماده «فسر»، جمع آن «تفاسیر» در لغت، به روشن کردن و توضیح دادن مطلب و کشف نمودن آمده است.

برخی نیز گفته‌اند: تفسیر، روشن کردن و کشف نمودن مراد و مقصود از لفظ مشکل است. (لسان العرب، ج 5، ص 55)

دراصطلاح؛ تعریف ‌های گوناگونی از علم تفسیر، ارائه شده است، از جمله تعریف زرقانی در مناهل العرفان که گفته است: «علم یبحث فیه عن القرآن من حیث دلالته على مراد اللّه تعالى بقدر الطّاقة البشریة»؛ تفسیر، علمی است که در آن به توان بشری از احوال قرآن از آن جهت که بر مراد خداوند متعال دلالت دارد، بحث می‌شود.

 

فرقبین تفسیر به رأی (که تفسیر به فکر و گمان شخصی است) و تفسیری که در آن ازیک نظر روشنفکرانه (خبر واحد موثق) استفاده شده است چیست؟

نخست چند نکته را که در رسیدن به پاسخ کمک می کند، متذکر می شویم.

یک.بیشتر آیات قرآن برای فهم عموم مردم نازل شده است؛ از این جهت فهم عموم مردم از ظاهر آیات الهی حجت است و به همین دلیل است که اصولیون قائل به حجیت ظهورات قرآن شده اند.

دو. البته، آیات خاص و ویژه ای نیز در قرآن وجود دارد که فهمیدن و فهماندن آن بر عهده پیامبر و راسخان در علم گذاشته شده است که بدون کمک و مساعدت آنها درک این دسته از آیات الهی ناممکن است.

سه.در قرآن عام و خاص، مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ وجود دارد که برای درک دقیقآن ناگزیر باید بر آیات قرآن احاطه داشت تا مبادا بر اساس مطلق، عام یا منسوخ حکم نمود.

(غیراز ائمه علیهم السلام) کسانی می توانند مفسر واقعی قرآن باشند که اولاً: به علم تفسیر و علومی که در ارتباط با تفسیر است اطلاع کافی داشته باشند. ثانیاً: اگر پیرامون آیه ای تفسیر مأثوری از ائمه داریم مخالف آن تفسیر نکرده باشند. ثالثاً بر اساس فرضیه های از پیش تعیین شده تفسیر ننمایند

چهار.برخی دانش ها گرچه رابطه مستقیمی با تفسیر قرآن ندارند، اما رابطه مقدمی دارند به گونه ای که بدون آنها نمی شود به تفسیر و تحلیل آیات قرآن پرداخت؛مانند: علم صرف و نحو، معانی و بیان، لغت و ... پس مفسر باید در تمام علومی که در فهم بهتر قرآن دخالت دارد تبحر داشته باشد.

با توجه به نکاتی که بیان شد به پاسخ سۆال می پردازیم.

 

تفسیر به رأی و نیندیشیدن

منع از تفسیر به رأی، بهمعنای جمود و نیندیشیدن و ... نیست؛ زیرا قرآن کریم انحراف گروهی را در عدم تدبر در قرآن می داند و عده ای را که تدبّر و تفکر نمی نمایند مورد مذمت قرار داده است، چنانچه می فرماید: "أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَأَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا ". آیا به آیات قرآن نمى‏ اندیشند؟ یا [مگر] بر دل هایشان قفل هایى نهاده شده است؟ (محمد، 24)

همچنین خداوند متعال، عده ای که موضوعات جدید را از قرآن استنباط می نمایند، مورد مدح و ستایش قرار داده و فرموده: "لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ" قطعاً از میان آنان کسانى‏اند که [مى‏توانند درست و نادرست‏] آن را دریابند. (نساء، 83) (تفسیر اثنا عشری، ج 1، ص 10)

و در آیه دیگر می فرماید: آیا درباره قرآن نمی ‌اندیشند؟! اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن می‌یافتند.(نساء، 82)




 برچسب ها : مطالب قرانی

چرا عده ای با قرآن مومن می شوند و عده ای نه؟! 

خدا

میزانایمان فرد به معتقدات، برابر با میزان پذیرش موعظه است. فرد با شنیدن موعظه، بین باورهایش و موعظه تناسب برقرار می‌ کند و به میزان باورش آن را می‌ پذیرد.


بیشتر رفتارهای آدمی بر مبنای اعتقادی او شکل می‌گیرد. مبانی اعتقادی فرد، توجیه ‌گر و دلیل رفتار و عملکرد فرد هستند. دو نفر با مبانی متفاوت نمی‌ توانند در یک مسئله به توافق برسند مگر اشتراک مبانی بیابند و با آن به طرح ریزی مسئله بپردازند.
زمانی ‌که دو نفر مبانی مشترک در یک زمینه دارند؛ تفکر، سخن ورفتارشان مورد قبول یکدیگر است. پس زمانی سخن پذیرفته می ‌شود که بر اساس مبنای عملکرد فرد باشد. مثلا فردی که مبنای عملکردش براساس منفعت است، سخنانی که برایش منفعت دارند را می ‌پذیرید و از آن ‌ها بهره می‌ برد.
موعظه در حیطه دین پایه گذاری شده است و یک روش هدایتی دینی است. پایه گذاری و مبنای دین براساس ایمان است.

اولین قدم در دین، باورمندی به معتقدات آن است. تمامی محتوای موعظه براساس این مبنا پایه‌گذاری و طرح ریزی شده است.
زمانیفرد موعظه را می ‌پذیرد که مبانی ساختار وجودی موعظه که باورمندی مقدماتی دین است را پذیرفته باشد. کسانی که این مبانی را پذیرفته باشند، به عنوان مومنین شناخته می‌شوند.

پس مومنین دارای اشتراک مبنایی با محتوای موعظه هستند به همین دلیل در آیات قرآن موعظه برای مومنین آمده است و پذیرشتوسط این گروه صورت می‌گیرد.

می‌ توان گفت مومن در ابتدا نیت می‌ کند، همان نیت را در ذهن تصویر می‌ کشد و سپس آن را تصدیق می‌ کند و به میزان باور خود، حکم به لزوم انجام آن می ‌دهد. هر میزان باور در فرد بیشترباشد در پذیرش موعظه و انجام آن کوشاتر می‌ شود.
به بیان دیگر مومن،سخنی را می ‌شنود، با معتقدات و باورهای خود می‌ سنجد؛ اگر مطابق با آن‌ ها باشد، می ‌پذیرد و اگر نباشد قبول نمی ‌کند و چون موعظه گونه ای یادآوریهمان باورهاست، برای انسان مومن آشناست و آن را راحت ‌تر می ‌پذیرد و هر ‌چه ایمانش قوی‌تر باشد، بر اطمینان قلبی ‌اش افزون ‌تر می‌ گردد و آرامش بیشتری دارد؛ بنابر این نسبت به موعظه واکنش بهتری نشان می ‌دهد تا از فواید آرامش قلبی بهره‌مند شود.

اگرفرد ترس از عذاب یا شوق به بهشت نداشته باشد، نمی ‌تواند کاری که برایش سختی و خستگی و دشواری دارد را تحمل کند. پس باور به معاد لازمه پذیرش موعظه است تا فرد به خاطر ترس از عذاب، از گناه دوری کند و اشتیاق رسیدن بهبهشت، محرکی برای انجام اعمال صالح شود

میزانایمان فرد به معتقدات، برابر با میزان پذیرش موعظه است. فرد با شنیدن موعظه، بین باورهایش و موعظه تناسب برقرار می‌ کند و به میزان باورش آن را می‌ پذیرد.
علاوه بر آن، به دلیل این‌ که محتوای موعظه، هدایت فرد است نیازمند به باورهای الهی است که در قرآن متعلقات این باور در آیه "ذلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ مِنْکُمْ یُوْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ" (طلاق، 2) معرفی شده است، طبق این آیه مخاطب برای پذیرش موعظه نیازمند به داشتن ایمان به خداوند و معاد است.

 

سوالیکه اینجا مطرح می ‌شود این است چرا از تمامی آن‌ چه در قرآن به عنوان متعلق ایمان آمده است، تنها این دو برای موعظه ‌پذیری انتخاب شده است؟

درجواب می‌ توان گفت زمانی که محتوای موعظه در بردارنده امر و نهی، وعده و وعید است باید فرد باور داشته باشد که روزی می‌ رسد که به محاسبه اعمال او برمی‌ خیزند و این وعده و وعیدها به تحقق می ‌رسد.

اگرفرد ترس از عذاب یا شوق به بهشت نداشته باشد، نمی ‌تواند کاری که برایش سختی و خستگی و دشواری دارد را تحمل کند. پس باور به معاد لازمه پذیرش موعظه است تا فرد به خاطر ترس از عذاب، ازگناه دوری کند و اشتیاق رسیدن به بهشت، محرکی برای انجام اعمال صالح شود.
از آن ‌جایی ‌که باور به معاد، باور به غیب است که هنوز رخ نداده است، پذیرش امور حسی همواره برای انسان ساده‌تر است ولی وجه تمایز مومنان پذیرش امور غیبی است.

مومنیندارای اشتراک مبنایی با محتوای موعظه هستند به همین دلیل در آیات قرآن موعظه برای مومنین آمده است و پذیرش توسط این گروه صورت می‌گیرد

پذیرش غیب نیازمند باوری عمیق به گوینده آن است. معاد از امور غیبی است که تنها به میزان باور ما به خدا و رسولش بستگی دارد.
وقتیفرد به واعظ خود حس اعتماد داشته باشد و احساس کند هر آن‌ چه او می ‌گوید به نفع خودش است در این حال است که فرد با کمال میل آن را می ‌پذیرد.
همچنین باید در نظر داشت که ایمان به خدا و آخرت دوامر کلی است که شامل ریز موضوع می‌ شود زمانی که فردی موعظه می‌ شود باید فرد نسبت به مبانی خاص آن موضوع، ایمان قلبی داشته باشد. به طور مثال زمانیکه درباره رزق وعظ می ‌شود، باید نسبت به رازق بودن خدا ایمان داشته باشد تا بتواند مواعظی که براساس آن است بپذیرد و گرنه نمی ‌تواند قبول کند.

اگرنسبت به کسب حرام موعظه شود و به رزاقیت خدا شک داشته باشد قبول نمی ‌کند واز آن سرباز می ‌زند و می‌گوید: اگر از این راه بدست نیاورم، راهی دیگر وجود ندارد و دچار اضطراب می ‌شود.  اما فردی که ایمان به رزاقیت خداوند دارد زمانی که نهی می ‌شود با آرامش قلب از آن دوری می ‌کند چرا که به خدا اطمینان دارد که روزی‌اش را خواهد رساند.
همینمقوله نشان می ‌دهد که چرا بعضی افراد نسبت به یک موعظه عکس العمل پذیرشی دارند و به وعظ دیگری عکس العمل دافعه و نپذیرفتن دارد چون به مبانی موعظه اول در همان زمینه خاص ایمان دارد و به مبانی موعظه دوم ایمان ندارند.




 برچسب ها : مطالب قرانی

پیش‌بینی از زیاد شدن فقر در جامعه


دراوایل انقلاب قرض ‌الحسنه‌ها خیلی زیاد بود امّا بعضی رفتند، پول‌هایشان را از قرض ‌الحسنه‌ها برداشتند و در بانک‌ها گذاشتند، آیت‌الله بهجت فرمود:از این به بعد فقر در جامعه زیاد می‌ شود.


روش سلوکی و تربیتی آیت الله بهجت(ره)

پیش بینی آیت ‌الله بهجت از زیاد شدن فقر در جامعه!

قرض در لغت به معنای قطع کردن با دندان می باشد، بنابراین قرض نوعی از قطع کردن و جدا کردن است.

زمانیگفته می شود فردی به فرد دیگر قرض داده است یعنی مالی را که او می طلبد ازخود جدا نموده و به او عطا کند. (طبرسی، ابی علی الفضل بن الحسین، مجمع البیان، ج 2، ص 606)

در اصطلاح فقهی، قرض آن است که کسی مال خود را به دیگری تملیک کند، البته بدین صورت که قرض گیرنده نسبت به ادای خود آن مال یا مثل آن و یا قیمت آن ضامن شود و تعهد نماید. (امام خمینی، تحریر الوسیله، ج 1، ص 652)

قرض‌ الحسنه ترکیبیاز قرض و صفت حسن است که در مقابل قرض ربوی قرار دارد و مالی است که بدون دریافت هیچ اضافه و سودی به طرف دیگر واگذار می ‌شود که دیگری از آن استفاده کند و در وقت مشخص آن را برگرداند.

آیاتی که در آنها عنوان «قرض حسن» مشاهده می شوند، عبارتند از: بقره / 245، مائده/ 12، حدید/ 11 و 18، تغابن/ 17، مزمل/ 20، اما اینکه بتوان از طریق این آیات مطلوبیت قرض الحسنه را ثابت نمود مورد بحث است.
با توجه به روایتی که معصوم علیه السلام از وام دادن به مومن تعبیر به «قرض حسن» می کند، ممکن است نتیجه گرفت که آیات مزبور ناظر بر «قرض الحسنه» نیز می باشند.

امابا توجه به آنچه که از روایات به دست می آید می توان گفت که قرض دادن به مومن امری مشروع و پسندیده است. البته ظاهر بعضی روایات که در مورد قرض گرفتن وجود دارد، دال بر این است که «قرض گرفتن» امر پسندیده ای نیست.

 

انگیزه قرض دادن هایمان چیست؟

ازآنجا که قرض دهنده برای مدتی از تصرف مال خود چشم پوشی می کند و در مقابل هم توقع دریافت هیچ گونه سودی ندارد، لذا اولین سوالی که در ذهن می آید ایناست که انگیزه این رفتار اقتصادی چیست؟

باتوجه به مضامین روایات اخذ هر گونه مبلغی فراتر از اصل مال، اگر چه با عناوینی همچون کارمزد، خسارت تاخیر تادیه و جبران کاهش ارزش پول باشد که ازجهت حقوقی و فقهی نیز هیچ مشکلی ندارد، قرض را از قرض الحسنه دور می نماید

انگیزههای احتمالی قرض دهنده عبارتند از: 1- پاداش اخروی 2- کسب اخلاق پسندیده (دوری از بخل) (مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول، ج 19، ص 424، ح 47) 3- تعاونو همیاری (قبانچی، حسین السیدعلی، شرح رسالة الحقوق، اسماعیلیان، ج 2، ص 270) 4- پس انداز 5- کسب جایزه.

انگیزه اول صرفا اخروی و انگیزه دوم و سوم معنوی و انگیزه چهارم و پنجم صرفا مادی است، اما در مورد قرض گیرنده همچنان که گفته شد، قرض گرفتن یک امر ناپسندی است، مگر آنکه در جهت رفع یکی از نیازهای ضروری [تکوینی همچون نیاز به مسکن یا ازدواج، تشریعی مانند حج و یا اجتماعی مانند رعایت شان فرد در جامعه] از آن استفاده شود.

باتوجه به مطالب فوق دو مشخصه مهم قرض الحسنه یعنی «داشتن انگیزه معنوی یا اخروی برای قرض دهنده» و نیز «صرف آن در جهت رفع نیاز ضروری قرض گیرنده» نمایان می شود.

علاوه بر این، باید در نظر داشت که با توجه به مضامین روایات اخذ هر گونه مبلغی فراتر از اصل مال، اگر چه با عناوینی همچون کارمزد، خسارت تاخیر تادیه و جبران کاهش ارزش پول باشد که از جهت حقوقی و فقهی نیز هیچ مشکلی ندارد، قرض را از قرض الحسنه دور می نماید.

 

مصداق قرض ممنوع و ناپسند

ازمصداق های قرض ممنوع و ناپسند در روایات این است که انسان برای برآوردن نیاز غیر ضروری قرض کند و قرض به گونه ای بر او غلبه کند که اطمینان داشته باشد نمی توان آن را ادا کند.




 برچسب ها : مطالب قرانی

مسلمانی مان را به ارث برده ایم؟!

شناسنامه

گاهیاحساس می کنم که عادت کرده ام مسلمان باشم، پیامبر و راهنما داشته باشم، دوستش داشته باشم، به زیارتش بروم یا آرزوی زیارت حرمش را در دل بپرورانم.

همیشهاین گونه بوده ام و این چه خوب است و چه نعمت بزرگی است؛ اما بد نیست گاهیهم به دنبال چرایی ها بگردم؛ فایده اش این است که نگاهم عمیق تر می شود و قدر داشته هایم را بهتر می دانم.

لازمه ی چراها این نیست که همه ی آنچه را بوده ام و داشته ام، فراموش کنم و از نو بسازم. فقط باید چند سوال اساسی را از خود بپرسم و برای پاسخش قدری جستجو کنم.

مثلاً اینکه چرا باید مبعثی می بود که بشر پیامبری داشته باشد؟ در حقیقت چرا انسان ها نیاز داشتند که پیامبری از جانب خدای خالق برایشان مبعوث شود؟ اگر نبود، چهمی شد؟
پاسخ سوالاتی از این دست را با دو روش می توان داد. یعنی دو نگاه و دو رویکرد وجود دارد: برون دینی و درون دینی.

روشبرون دینی یعنی فارغ از تعالیم دین یا در اصطلاح امروزی گزاره های دینی تحقیق می کنیم تا استدلال کنیم. مثلاً صرفاً با ابزارهایی مثل عقل یا مشاهده به سراغ پاسخ سوالمان می رویم اما در روش درون دینی، مبنای استدلال،گزاره های دینی است.

در اینجا برای بررسی سوالی که در بالا مطرح کردیم، روش دوم یعنی رجوع به متن دین را انتخاب کرده ایم. پس منبع پاسخ هایما، قرآن است و احادیث اهل بیت (علیهم السلام) که در حقیقت تفسیر آیات الهی است.

قرآن صریح و بی پرده به پیامبر اکرم(صلی الله و علیه و آله) می گوید که تو برای چه مبعوث شده ای و این، همان حقیقتی است که نیاز ما انسان ها به پیامبر را هم بیان می کند.


وکیل و حفیظ نمی خواهیم

آیاتیاز قرآن به طور سلبی به مسئله پرداخته اند و آیاتی هم به صورت ایجابی. دسته ی اول که معمولاً رسول گرامی اسلام(صلی الله و علیه و آله) را خطاب میکند، بیان می کند که ای پیامبر، تو چه نیستی: تو حفیظ و وکیلِ مردم نیستی.
1-" وَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً"  "ما تو را وکیل بر آنها نساخته‏ایم که ملزم باشى حتما آنها ایمان بیاورند" (54، اسراء)
2- "فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلاَّ الْبَلاغُ ..." "اگر آنها رویگردان شوند غمگین مباش، ما تو را مسئولحفظ آنان از انحراف به طور اجبار قرار نداده‏ایم‏ وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت الهى است خواه پذیرا شوند و خواه نشوند" (48، شوری)
وظیفه تو ابلاغ آشکار و دعوت مجدانه به سوى حق است، اگر ایمان آوردند چه بهتر وگرنه زیانى به تو نخواهد رسید، تو وظیفه خود را انجام داده‏اى‏.

تعادلمیان این دو لازم است که اگر تشویق و امید از حد بگذرد باعث جرئت و غفلت است و اگر بیم و انذار بیش از اندازه باشد نتیجه‏اش یاس و نومیدى و خاموش شدن شعله ‏هاى عشق و تحرک است. درست به همین دلیل در آیات قرآن،"نذیر" و "بشیر" یا "انذار" و "بشارت" در کنار هم قرار گرفته

"مَّنْیُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ وَمَن تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا" "هر کس از پیامبر فرمان بَرَد، در حقیقت، خدا را فرمان برده و هر کس رویگردان شود، ما تو را بر ایشان نگهبان نفرستاده‏ایم." (80، نساء)
"حفیظ" از نظر اینکه صفت مشبهه است و معنى ثبات و دوام را مى ‏رساند با "حافظ" که اسم فاعل است تفاوت دارد.

بنابراین"حفیظ" به معنى کسى است که به طور مداوم مراقب حفظ چیزى مى ‏باشد، در نتیجه مفهوم آیه چنین مى ‏شود مسئولیت پیامبر صلی الله و علیه و آله مسئولیت رهبرى و هدایت و دعوت به سوى حق و مبارزه با فساد است ولى اگر افرادى اصرار در پیمودن راه خلاف داشته باشند، نه پیامبر صلی الله و علیه وآله در مقابل انحراف هاى آنها مسئولیتى دارد که در همه جا حاضر و ناظر باشد، و جلو هرگونه گناه و معصیتى را با زور و اجبار بگیرد، نه او از طرق عادى قدرت بر چنین چیزى را مى‏ تواند داشته باشد.
پس گویا ساختمان بنی آدم به گونه ای است که نیاز به وکیل و حفیظ ندارد؛ بلکه چیز دیگری می خواهد.




 برچسب ها : مطالب قرانی

تنها درخواست پیامبر مهربانی ها از مردم!

حضرت محمد

درباره اجر رسالت، دو موضوع را باید از هم جدا کرد: یکی اجر خواهی از خداوند و دیگری اجرخواهی از امت.

اجر خواهی رسالت از خداوند

یکیاز آن دو موضوع، بحث اجر الهی است که وجود مبارک پیغمبر صلی الله و علیه وآله، چون به مانند دیگران بنده خداست و نیازمند همیشگی به فیض الهی است؛ پس بی تردید از او اجر می‌ خواهد و آن را طلب می کند. [1]

برخی اجرشان نجات از آتش جهنم است؛ برخی اجرشان ورود به بهشت است و برخی هم اجرشان لقای الهی است؛ هر کدام که باشد بالأخره موجودِ ممکن، اجر می طلبد.

برای همین است که امیرمۆمنان علیه السلام در تقسیم عبادت آن را گونه ای تقسیم می کند که هیچ عابدی بی اجر و پاداش نماند.

براساس تقسیم بندی آن حضرت، هر عابدی از عبادت خود هدفی دارد و اجر خاصی را طلب می کند که آن یا رهایی از آتش است (رَهْبَةً) و یا ورود به بهشت (رَغْبَةً) و یا برای بار یافتن به مقام لقای الهی است (شُکْراً) [2] که آنهم درجاتی دارد.

بنابراین رسول خدا صلی الله و علیه و آله از آن جهت که بنده خداست و او را عبادت می کند و تبلیغ دین نیز خود، عبادتی والاست، از خداوند طلب اجر می کند؛ اجری هم که متناسب با مقام والای آن حضرت تصور می شود، نوع سوم عبادت و اجر؛ یعنی عبادت برای لقای الهی خواهد بود.

 

اجرخواهی آن حضرت از امت

درباره اجرخواهی آن حضرت از امت، آیات متعددی در قرآن کریم وجود دارد که می توان آنها را به سه دسته تقسیم کرد:

 

آیات گروه اول

آیاتیهستند که در آنها سخن از اجر نخواستن از مردم در مقابل تبلیغ وحی و اداء رسالت [3] است؛ مانند آیه 90 سوره انعام (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً: بگو در برابر رسالتم پاداشى از شما نمى‏خواهم).

 

آیات گروه دوم

آیاتی که نشان می دهد آن حضرت از مردم چیزی طلب می کند که آن یا مودت در قُرباست:

قُللَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى(شوری/23): بگو درباره رسالت خویش از شما مزدى نمى‏ خواهم جز آن که نسبت به نزدیکانم مودّت داشته باشید.

و یا در پیش گرفتن راه خداست:

قُلْمَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاء أَن یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلًا (فرقان/57): بگو از شما پاداشى نخواهم جز آنکه راه خداى خویش را پیش گیرید.

رسولخدا صلی الله و علیه وآله از آن جهت که بنده خداست و او را عبادت می کند وتبلیغ دین نیز خود، عبادتی والاست، از خداوند طلب اجر می کند؛ اجری هم که متناسب با مقام والای آن حضرت تصور می شود، نوع سوم عبادت و اجر؛ یعنی عبادت برای لقای الهی خواهد بود

یعنی همان خدایی که فرمود پیامبر صلی الله و علیه و آله در برابر تبلیغ وحی الهی اجری از امت نمی خواهد؛ همان خدا بر اساس این آیات دو نوع اجر؛ برای آن حضرت مقرر می فرماید: یکی مودت نسبت به نزدیکان و دیگری اهل سیر و سلوک الهی بودن.  




 برچسب ها : مطالب قرانی

معجونی برای رفع خیلی از مشکلات

مشکل

اختلافشانزیاد نبود، اما همان اندک نیز همچون فلفل، بلای زندگی نوپایشان شده بود. غبار جنجال بر سر امور کوچک و کم اهمیت، فضای زندگی شان را تیره کرده بود. دعوا و بگو مگو، کار روزمره شان بود.
یکبار بر سرِ دیدار فامیل، بار دیگر بر سر اینکه با چه کسی به سفر بروند. گاهی بر سر بدگمانی و سوء ظن. برخی اوقات بر سر برنامه تلویزیون و حتی دیدگاه سیاسی.

برایعلیرضا مزه و طعم غذا اصلا اهمیتی نداشت، اما مدتی بود که به آن هم گیر می‌داد. یک بار به خاطر خوش نمک بودن غذا اوقات تلخی به پا کرد که همسایه ها هم به سر و صدای بلندش اعتراض کردند. هر چیز کوچک و پیش پا افتاده‌ای قدرت ایجاد جرقه برای روشن کردن آتش نبردی بی انتها را داشت.
هرچند مدت زیادی از آغاز زندگی شان نگذشته بود اما یک خاطره زیبا هم برای هم نیافریدند که با یاد آن دلگرم شوند و زندگی را شیرین کنند. حسابی به چهره زندگی جوانشان پنجه افکنده و چهره آن را زشت و بد منظر کرده بودند.
کلافگیو سردرگمی گریبان هر دو را گرفته بود؛ هم کفر یکدیگر را در آورده بودند، هم نمی توانستند از کارهایشان دست بر دارند. شاید نمی ‌دانستند درد از کجاست. شاید هم درمان را نیاموخته بودند. هرچه بود، تحمل آن وضع برایشان ناگوار و رنج آور بود.
به پیشنهاد یک دوست، مشاوری آگاه را برگزیدند و برای مشکل گشایی از زندگی شان به او مراجعه کردند.
مشاور بهحرف‌ هایشان خوب گوش می ‌داد. معلوم بود که مشاوری کار کشته بود. بدون شنیدن حرف ‌های دو طرف، لب به سخن نگشود. اجازه داد تا هر دو هر چه در دروندارند را به او نشان دهند تا بتواند با کمکشان بهترین راهکار را برگزیند.

بعداز شنیدن سخنان هر دو نسخه‌ای برای هر یک از آن ‌ها پیچید. اما برای هر کدام به صورت جداگانه. به همین دلیل آن ‌ها را تک به تک به داخل اتاق فرا خواند و راهکارش را بیان کرد.

همیشهنباید اشتباهات را خط زد. گاهی باید اشتباهات را پاک کرد. نه تنها بودنشانعبرت انگیز نیست، که مایه سرافکندگی است. چنین نیست که همیشه جواب کلوخ انداز، سنگ باشد. اما همیشه می‌ توان با نیکی، بدی را جبران کرد

اما یک دغدغه خاطر برای آن دو باقی مانده بود. علیرضا که مثل همسرش از اوضاع زندگی شان ناراضی بود دل به دریا زد و پرسید:
ناسازگاری‌های ما از یک روز و دو روز پیش شروع نشده. این قصه، سر دراز دارد. با عملکردن به دستور العمل ‌های شما وضعمان سامان می‌ یابد، اما حکایت ناخوشی ‌های ما چه می‌ شود؟ ما هر دو در تمام طول زندگی از رنجاندن یکدیگر کوتاهی نکرده‌ایم. سرنوشت این زخم زبان‌ ها و کدورت ‌ها چه می ‌شود؟
مشاورکه هر دو را افرادی با اطلاع و نگران نسبت به زندگی و آینده‌شان می ‌دید، لبخند زیبایی زد و تنها یک جمله گفت: «با خوبی‌، بدی ‌هایتان را بشویید.»
این جمله کوتاه، آغاز زندگی جدیدی را برای علیرضا و همسرش نوید داد؛ زندگی که در آن عشق و صمیمیت جایگزین نفرت وکدورت شد و خاطرات تلخ گذشته را از خاطر این زوج جوان زدود. علیرضا و همسرش امید از دست رفته را باز یافتند. مدت زیادی از آن کدورت ها فاصله نگرفته بودند. اما مهربانی‌ها و خوبی‌ها به خوبی جواب داده بود. هرکس آنها را می ‌دید گمان نمی‌ کرد که تا چند روز قبل، همسایه ‌هایشان هم از آن‌ ها شاکی بودند. «خوبی» کار خودش را کرده بود.
همیشه نباید اشتباهات را خط زد. گاهی باید اشتباهات را پاک کرد. نه تنها بودنشان عبرت انگیز نیست، که مایه سرافکندگی است. چنین نیست که همیشه جواب کلوخ انداز، سنگ باشد. اما همیشه می‌ توان با نیکی، بدی را جبران کرد.
برای هر لکه ای که روی لباس می ‌نشیند، حلّال و پاک کننده‌ای وجود دارد که برای زدودن آن، باید از حلّال مناسبش استفاده نمود. البته آن حلاّل هم نباید خود لکه زایی کند.
این همان معجونی است که بابا طاهر از آن به محبت یاد می‌کند؛ معجونی برای زدودن خارها.
و این همان نور امیدی است که خداوند به انسان می‌ نمایاند؛

إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ؛ حسنات و کارهای نیکو، آثار سیئات و کارهای ناپسند را با خود می برند. (هود، 114) 

همان امید بخش ترین آیه‌ای که حضرت امیر علیه السلام به یاران خویش معرفی می‌ کرد.
در میان حسنات، ستون خیمه، نماز است. برای رفع غبار خطاها، بهترین راه، نماز است. پس، از آن استعانت بجویید.




 برچسب ها : مطالب قرانی

بهتر آنکه جاهلان امر به معروف نکنند!

امر به معروف

اسلام یا به عبارت بهتر دین و دینداری همیشه از جانب جاهلان  در خطر بوده است.

برخیاز این افراد که به زعم خویش دغدغه دین و صیانت از دین دارند، با جهالت و نابخردی های خویش دست به انجام اعمالی می زنند که به گمان خویش به پیشبرد معنویت و اسلام در جامعه کمک می کند حال آنکه با دستان خویش تیشه به ریشه اسلام می زنند.

اینان نادانانی هستند که با جهل خود به چاه افتاده و عده کثیر دیگری را نیز با خود به قعر چاه می برند.

پیغمبر فرمود: «خدا به بندگانش چیزى بهتر از عقل نبخشیده است، زیرا خوابیدن عاقل از شب بیدارى جاهل بهتر است و در منزل بودن عاقل از مسافرت جاهل (به سوى حج و جهاد) بهتر است.» (اصول کافی ترجمه مصطفوی ج1)‏

یکی از قوانین و چهارچوب های اسلام برای صیانت و حفظ ارکان دین، امر به معروف و نهی از منکر است، این امر خطیر شرایط  ویژهای دارد که برای عامل آن، آگاهی از این شرایط از اهم واجبات است و تخطی و سهل انگاری در اِعمال آن خسارات جبران ناپذیری با خود به همراه داشته و ممکن است نتیجه ای معکوس دهد.

 

امر به معروف ویژگی بهترین امت ها

قرآن مجید، مسلمانان را تنها به دلیل بر پا داشتن «امر به معروف و نهى از منکر»، بهترین امّتْ  معرّفىمى کند: «کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ (آل عمران، آیه 110) شما، بهترین امّتى هستید که براى مردم، پدیدار شده اید: به کار پسندیده، فرمان مى دهید و از کار ناپسند، باز مى دارید».

این سخن، بدین معناست که موضوع امر به معروف و نهى از منکر، اساسى ترین نقش را در امتیاز یافتن امّت اسلامى از سایر امّت ها دارد.

بنابراین،اصلى ترین معیار شناخت جامعه اسلامى از نظر قرآن، حضور جدّى دو عنصر «امر به معروف» و «نهى از منکر» در جامعه است اما باید توجه داشت که این امر خطیر مزین به مراحل و شرایطی است.

درشرایط آمر به معروف و ناهی از منکر آورده اند که برنامه اش می بایست بر اساس رحم و شفقت قرار گیرد که امر به معروف و نهی از منکر با غلظت و تندی نتیجه خوبی در بر نخواهد داشت

یکی از شرایطامر به معروف آن است که در امر و نهی او مفسده و ضرری نباشد. در روایت استکه پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله در این باره مى فرماید: مَن کانَ آمِرَا بِمَعروفٍ فَلْیَکُن أمْرُهُ ذلِکَ بِمَعروفٍ. کسى که امر به معروفى مى کند، باید این کار را با شیوه مناسبى انجام دهد.چه بسا مومنانى که از رفتارى زشت در جامعه مى رنجند و بنابر وظیفه دینى، نهى از منکر مى کنند؛ ولى رفتار خودِ آنان در نهى از منکر، بسیار زشت و ناپسند است. (تفسیر قرآن ناطق، محمد محمدی ری شهری)

شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی می فرمایند: بهتر اینکه ما جاهل ها امر به معروف و نهی ازمنکر نکنیم. چه منکرها که‏ به نام امر به معروف و نهی از منکر به وجود نیامد. آگاهی و بصیرت‏ می‏خواهد،خبرت می‏خواهد، دانایی، روانشناسی و جامعه شناسی‏ می‏خواهد تا انسان بفهمدکه چگونه امر به معروف و نهی از منکر کند، یعنی‏ راه معروف را تشخیص بدهد،ببیند معروف کجاست، منکر را تشخیص بدهد، ریشه منکر  را به دست بیاورد.

لهذا ائمهدین فرموده‏اند: جاهل بهتر است امر به‏ معروف و نهی از منکر نکند. چرا؟ «لانه ما یفسده اکثر مما یصلحه» چون جاهل هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر می‏کند، می‏خواهد بهتر کند بدتر می‏کند. و چقدر در این زمینه مثال ها زیاد است.

اولین مرحله امر به معروف و نهى از منکر، واکنش منفى، به منظور تنبیه دیگران و بازداشتن آنها از بدی ها، و واداشتن به خوبی هاست.

امر به معروف و نهی از منکر

پساز آن نوبت به موضع‌گیری هاى مثبت به وسیله زبان مى‌رسد. البته هر کس آمادگى بیشترى براى امر به معروف و نهى از منکر در مراحل گوناگون آن داشته باشد، از ایمان کامل ترى برخوردار است.

به تعبیر دیگر میزان ارزش دینى و کمال افراد، به درجه آمادگى آنها براى انجام این وظیفه بستگى دارد.

امر به معروف و نهى از منکر با زبان ضوابطى دارد که در فقه بیان شده است. از آن جمله:

باید ملاحظه مراتب بشود و تا وقتى که با ارشاد، اثر مطلوب حاصل مى‌شود، نوبت به تندى نمى‌رسد.

اگر در برخى از مراتب امر و نهى با زبان باعث اذیت کمترى مى‌شود، و تاثیر لازم نیز در آن وجود دارد، به همان مقدار باید بسنده کرد.

پساز امر به معروف و نهى از منکر با زبان، نوبت به اقدام عملى و گاه اعمال قدرت مى‌رسد که از این روش ها به ترتیب مى‌توان استفاده کرد: فاصله انداختنبین فاعل و فعل منکر، تصرف و دخالت در کارى که انجام مى‌دهد، از بین بردن ابزار فساد و گناه، گناهکار را در تنگنا قرار دادن، جلوگیرى از خروج او از محلى، تنبیه بدنى، مجروح کردن و یا کشتن.

توجه توجه:

البته در دو مرحله اخیر، حتماً اجازه فقیه جامع الشرایط لازم است. (امر به معروف و نهی از منکر در قرآن، محمد سروش)

درشرایط آمر به معروف و ناهی از منکر آورده اند که برنامه اش می بایست بر اساس رحم و شفقت قرار گیرد که امر به معروف و نهی از منکر با غلظت و تندی نتیجه خوبی در بر نخواهد داشت.(عرفان اسلامی تفسیر مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، ج11)

کسىکه امر به معروفى مى کند، باید این کار را با شیوه مناسبى انجام دهد. چه بسا مومنانى که از رفتارى زشت در جامعه مى رنجند و بنا بر وظیفه دینى، نهى از منکر مى کنند؛ ولى رفتار خودِ آنان در نهى از منکر، بسیار زشت و ناپسند است

واعظ اگر چه امر به معروف واجب است، طوری بکن که قلب گنهکار نشکند

هم درشتی باید باشد و هم مهربانی، مثل رگزن که هم جراحی‏ می‏کند و هم مرهم می ‏نهد.

و سخن آخر از زبان شهید مطهری که فرمودند: امر به معروف و نهی از منکر یعنی چه؟

یعنی همدردی، همبستگی، همکاری، همگامی، تعرف (شناسائی)، آگاهی و قدرت.

آنکهروز اول این‏ اصل را طرح کرد، برای این طرح کرد که می‏دانست دینش دین اجتماعی است، دین فردی نیست. آنها که یک عمر در دیرها و صومعه ‏ها زندگی کردند، امروز دارند متشکل می‏شوند، همبستگی و همدردی پیدا می‏کنند، ما که دینمان دین اجتماع و زندگی، وحدت و همبستگی‏ است، به سوی انفراد و تنهائی وجدائی و تفرق گرایش پیدا کرده‏ ایم.

آنکه چنین دستوری را طرح می‏کند می‏خواهد ما ملتی آگاه باشیم، و بلکه‏ حوادثی را که در بطن روزگار مستتر و پنهان است، آینده را پیش بینی‏ کنیم، اما دریغا که ما نه تنها آینده را پیش بینی نمی‏کنیم بلکه وضع زمان خودمان را هم نمی‏فهمیم!

امامصادق علیه السلام در هزار و سیصد سال پیش فرمود: آن کس که زمان خود را درککند، اوضاع زمان خود را بشناسد، جریانی را که در سطح و بطن زمان مستمر است‏ درک کند، در کار خود اشتباه نمی‏کند. یعنی مردم بی‏خبر از زمان خود، بی‏خبر از اوضاعی که در بطن یا سطح روزگار می‏گذرد، همیشه در اشتباهند، یعنی همیشه عوضی کار می‏کنند، به جای اینکه دشمن را بکوبند، خودشان را می‏کوبند، به جای اینکه سینه‏ دشمن را سیاه کنند، سینه وپشت خودشان را سیاه می‏کنند. و این است کارنامه ما در امر به معروف.




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

گناهانى باعث عذاب ابدى مى‏شود؟


«گناه»عملی است که با اراده و رضایت الهی در تضاد بوده، با ایجاد نوعی “تاریکی" معنوی در نفس انسان، آدمى را از خدای متعال که "نور" آسمان ها و زمین است، دور مى‏سازد و به عبارت دیگر، موجب بازماندن وى از کمال و قرب به خدا مى‏گردد.

تعیین این که چه چیزی گناهاست و چه چیزی ثواب از طریق کتاب و سنت مقدور است، زیرا در بسیاری از موارد، گناه بودن عملی قابل تشخیص عقلانی نیست و خدای متعال است که این موارد را به اقتضای علم و حکمت مطلق خود، از طریق وحی و دین، برای بشر بیاننموده است.

اقسام گناه:

عالمان اسلامی گناهان را بر دو گونه تقسیم نموده اند: گناهان کبیره (بزرگ) و گناهان صغیره (کوچک).

اینتقسیم بندى از قرآن و روایات سرچشمه گرفته است؛ در قرآن چنین مى خوانیم: اگر از گناهان کبیره اى که از آن نهى شده اید، اجتناب کنید، گناهان کوچک شما را مى پوشانیم و شما را در جایگاه خوبى وارد مى سازیم. (نساء، 31)

ودر جاى دیگر آمده است: و کتاب (نامه اعمال) در آنجا گذارده شود، گنهکاران را مى بینى که از آنچه در آن است، ترسان و هراسناکند، و مى گویند: اى واى بر ما، این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى نیست، مگر اینکه آن را شماره کرده است؟ (کهف، 49)

و درباره ى بهشتیان مى خوانیم: مواهب آخرت، جاودانه است براى آنان که از گناهان بزرگ و کارهاى زشت پرهیز مى کنند. (شوری، 38)

ازاین آیات به روشنى استفاده مى شود، که گناهان، دو گونه اند: کبیره و صغیرهو همچنین استفاده مى شود بعضى از گناهان، بدون توبه حقیقى بخشودنى نیست، ولى بعضى از آنها بخشودنى است.

امام على علیه السلام در گفتارى فرمود: گناهان بر سه گونه اند: گناه بخشودنى و گناه نابخشودنى و گناهى که براى صاحبش، هم امید بخشش داریم و هم ترس از کیفر.

سپسفرمود: اما گناهى که بخشیده است، گناه بنده اى است که خداوند او را در دنیا کیفر مى کند و در آخرت کیفر ندارد. در این صورت خداوند حکیم تر و بزرگوارتر از آن است که بنده اش را دو بار کیفر کند.

اما گناهى که نابخشودنى است، حق الناس است یعنى ظلم بندگان نسبت به همدیگر که بدون رضایت مظلوم بخشیده نمى شود.

واما نوع سوم، گناهى است که خداوند آن را بر بنده اش پوشانده، توبه را نصیباو نموده است، و در نتیجه آن بنده هم از گناهش هراسان است و هم امید به آمرزش پروردگارش دارد، ما نیز درباره ى چنین بنده اى، هم امیدواریم و هم ترسان. (بحارالانوار، ج6، ص29)

«خداوندتجارت را حلال کرده و ربا را حرام. هر کس پس از آن که پند و اندرز کتاب خدا بدو رسید از این عمل (ربا خوردن) دست کشد، خدا از گذشته او در گذرد و عاقبت کار او با خداى مهربان باشد و کسانى که از این کار دست نکشند آنان اهل جهنم‏اند و در آن جاوید معذب خواهند بود

گناهان نابخشودنی

آیات قرآن مجید درباره عذاب ابدى به چندین گروه اشاره کرده است:

1- کفر: «آن کسانى که کافر شدند و به عقیده کفر مردند البته بر آن گروه است لعنت خدا و ملائکه و تمام مردمان»[1].

2-ستمگرى: «آنان را که کافر و ستمگر شدند هیچ‏گاه خدا نخواهد آمرزید و به راهى هدایت ننماید و گرچه راه جهنم که تا ابد در آن خواهند زیست و این براىخدا آسان است»[2].

3- نفاق: «خدا مرد و زن از منافقان و کافران را وعده آتش دوزخ و خلود در آن داده. همان دوزخ کیفر آنها کافى است و خدا آنها را لعن کرده و به عذاب ابد مى‏افکند»[3].

4-تکبر: «پس از هر در به دوزخ داخل شوید که در آنجا همیشه معذب خواهید بود وجایگاه متکبران که دوزخ است بسیار بد منزلگاهى است»[4].

5- تکذیب آیات خدا: «و آنان که آیات ما را تکذیب کردند، آنها اهل آتش دوزخ و در آن مخلدند و آن جا بسیار بد منزلگاهى است»[5].

6-قتل عمد: «هر کس مومنى را به عمد بکشد مجازات او آتش جهنم است که در آن جاوید معذب خواهد بود. خدا بر او خشم و لعن کند و عذابى بسیار شدید مهیا سازد»[6].

7- تجاوز از حدود الهى: «هر که نافرمانى از خدا و رسول کند و تجاوز از حدود الهى نماید او را به آتشى در افکند که همیشه در آن معذب است و همواره در عذاب ذلت و خوارى خواهد بود»[7].

8- دشمنى باخدا و رسول: «آیا نمى‏دانند که هر کس با خدا و رسولش به دشمنى برخیزد آتش دوزخ کیفر دائمى او است و این به حقیقت ذلّت و خوارى بزرگ است»[8].

9-احاطه بدکردارى: «آرى، هر کس اعمالى زشت اندوخت و کردار بد به او احاطه نمود، چنین کس اهل دوزخ است و در آن آتش به عذاب جاوید گرفتار خواهد بود»[9].

10- رباخوارى: «خداوند تجارت را حلال کرده و ربا را حرام.هر کس پس از آن که پند و اندرز کتاب خدا بدو رسید از این عمل (ربا خوردن) دست کشد، خدا از گذشته او در گذرد و عاقبت کار او با خداى مهربان باشد و کسانى که از این کار دست نکشند آنان اهل جهنم‏اند و در آن جاوید معذب خواهند بود»[10]. 

گرفتاری هایی که در این دنیا دامن گیر انسان می شوند یا مکافات عمل هستند و یا برای امتحان، برای تعدادی پایه ترقی و تکاملاست و برای گروهی تخفیف کیفر اخروی، صورت اخیر لطفی است از طرف خداوند برای گناهکاران تا از مجازات اخروی آنها کاسته شود و ممکن است در این دنیا پاک گردند و به سرای باقی سفر کنند.

چون مراقب باشی و گیری رسن             حـاجتـت نبـود قیـامـت آمـدن

هر که رمزی را بدانـد او صحیح                حاجتش نبود که گویندش صریح

ایـن بــلا از کــودنی آمــد تو را                کـه نکردی فهــم رمـز نکتــه را

پی نوشت ها:

[1]- بقره، آیه 161.

[2]- نساء، آیه 168.

[3]- توبه، آیه 68.

[4]- نحل، آیه 29 .

[5]- تغابن، آیه 10.

[6]- نساء، آیه 93.

[7]- نساء، آیه 14.

[8]- توبه، آیه 63.

[9]- بقره، آیه 81.

[10]- بقره، آیه 275.


منبع:

مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

سایت پرسمان

سایت حوزه




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی


منوی اصلی
موضوعات وبلاگ
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)تاریخ روزآیه قرآن تصادفیآیه قرآن

در كل اينترنت
در اين سايت
میان صفحات فارسی

حدیث موضوعی
X