حدیث موضوعی مطالب ديني و قرآني - Archive: 1393-06-2
درباره

سلام خدمت تمام دوستای گلم تمام تلاشم اینه بهترین مطالب دینی و قرآنی رو در اختیارتون قرار بدم. یاعلی
جستجو
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
آیه قرآن تصادفی

مطالب قرانی

سوره قرآنحدیث موضوعیذکر روزهای هفته مهدویت امام زمان (عج)
روزشمار غدیر
روزشمار محرم عاشوراوصیت شهدا
روزشمار فاطمیهپخش زنده حرم
ابر برچسب ها
حكمت نامه لقمان حكيم (415) (<-TagCount->) , مطالب ديني (255) (<-TagCount->) , نماز (111) (<-TagCount->) , مناجات نامه (101) (<-TagCount->) , مطالب قراني (66) (<-TagCount->) , احاديث نماز (62) (<-TagCount->) , مطالب قرانی (42) (<-TagCount->) , مطالب دینی (39) (<-TagCount->) , پندهاي لقمان حكيم (37) (<-TagCount->) , حديث (36) (<-TagCount->) , ادعيه قرآنى (34) (<-TagCount->) , احادیث قرآنی (20) (<-TagCount->) , مطالب مرتبط به سوره لقمان (18) (<-TagCount->) , قرآن شناسی (18) (<-TagCount->) , داستان انبياء (16) (<-TagCount->) , اهل بیت در قرآن (14) (<-TagCount->) , حكايات قرآني (13) (<-TagCount->) , نسخ در قرآن (10) (<-TagCount->) , امامت (10) (<-TagCount->) , معارف قرآن (9) (<-TagCount->) , محکم و متشابه (9) (<-TagCount->) , داستان های قرآنی (8) (<-TagCount->) , عكس هايي با موضوع دين (4) (<-TagCount->) , احاديث لقمان حكيم (2) (<-TagCount->) , اصول قرأت (1) (<-TagCount->) , قرآن و تربیت صحیح (1) (<-TagCount->) , احکام قرآنی (0) (<-TagCount->) , قرآن و طبیعت (0) (<-TagCount->) , قرآن و زندگی (0) (<-TagCount->) , قرآن و اجتماع (0) (<-TagCount->) , قرآن و فرهنگ (0) (<-TagCount->) , عکس هایی با موضوع دین (0) (<-TagCount->) , بدون موضوع (10) (<-TagCount->) , 


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
مطالب ديني و قرآني

عبداللهبن يحيي گويد: به محضر حضرت علي عليه السلام مشرف شدم و هنگامي كه خواستم بر روي تخت بنشينم، پايه اش شكست و بر زمين افتادم و سرم آسيب ديد. حضرت علي عليه السلام فرمود: شكر خداوندي را كه كفاره گناهان شيعيان ما را در دنيا قرار داد تا همين جا پاك شوند. عرض كردم: چه گناهي كرده ام كه شكستن سرم كفاره آن باشد؟

فرمود: وقتي كه نشستي «بسم الله» نگفتي!




 برچسب ها : حكايات قرآني

گويند: روزي بهلول بر متوكل وارد شد.

متوكل وضعِ خوب و بد قصر خود را از وي پرسيد. بهلول گفت: خوب است، اگر دو عيب نداشته باشد.


متوكل پرسيد: آن دو عيب كدام است؟ بهلول گفت: اگر از مال حلال است اسراف شده است: اِنَّهُ لا يُحِبُّ المُسرِفينَ (انعام/۱۴۱)

و اگر از مال حرام است، خيانت كرده اي : اِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ الخَائِنينَ (انفال/۵۸)




 برچسب ها : حكايات قرآني

روزييك يهودي به سيّد اوصياء و وارث انبياء حضرت علي عليه السلام گفت: چه شده شما (مسلمانان) را كه هنوز ۲۵ سال از رحلت پيامبرتان نگذشته بود، با يكديگرجنگ و كشتار كرديد؟
امام علي عليه السلام فرمود: و اما شما هنوز رطوبت پاهايتان (كه از رود نيل نگذشتيد) خشك نشده بود، گفتيد: يا موسَي اجعَل لَنَا اِلَهاً كَمَا لَهُم ءَالِهَةٌ : اي موسي! همان طور كه آنان را خداياني است، براي ما هم خدايي بساز! (اعراف/۱۳۸)



 برچسب ها : حكايات قرآني

روزى حضرت صدّيقه كبرى ، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها به محضر مبارك پدر بزرگوار خود، رسول گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله وارد شد؛ و اظهار داشت : اى پدر جان ! جزاى آن دسته از مردان و يا زنانى كه نماز را سبك مى شمارند، چيست؟پيامبر خدا صلواتاللّه عليه فرمود: دخترم ، فاطمه جان ! هركس نماز را سبك شمارد و به شرائطو دستورات آن بى اعتنائى نمايد، خداوند او را به پانزده نوع عقاب ، مجازاتمى گرداند: شش نوع آن در دنيا، سه نوع آن موقع مرگ و جان دادن ، سه نوع در قبر و سه نوع ديگر در قيامت آن هنگامى كه از قبر بر انگيخته شود خواهد بود. امّا آن شش نوع عقابى كه در دنيا خواهد ديد:برداشتن بركت و توفيق از عمرش ، كه نتواند از آن بهره كافى و سودمندى برگيرد.برداشتن بركت از درآمدهايش .پاك شدن سيماى نيكوكاران از چهره‌اش .سرگردان و دلسرد شدن در كارها و عباداتش .دعاها و خواسته هايش مستجاب نخواهد شد.آن كه در دعاى مؤمنين سهيم نخواهد بود و دعاى خير ايشان شاملش نمى شود.و امّا آن عقابهايى را كه هنگام مرگ خواهد ديد:ذليلانه خواهدمُرد.گرسنه و تشنه جان مى دهد.هيچ چيزى تشنگى و گرسنگى او را بر طرف نسازد.و امّا آن عذاب هايى كه در قبر دچارش مى‌شود:خداوند متعال ملكى را مامور مى نمايد تا مرتّب او را مورد شكنجه قرار دهد.قبرش تنگ و تاريك و وحشتناك مى‌باشد.و امّا آنچه در قيامت مبتلايش مى گردد:خداوند ملكى را مامور مى نمايد تا او را بر صورت ، روى زمين بكشاند و اهل محشر او را تماشانمايند.محاسبه و بررسى اعمالش سخت و دقيق خواهد بود.و در نهايت اين كه مورد رحمت و محبّت خداوند قرار نمى گيرد و عذابى دردناك دچارش خواهد شد


 برچسب ها : حكايات قرآني

پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلّم آن چنان بسيار عبادت مي نمود كه بر اثر ايستادن و قيام زياد، پاهاي مباركش ورم كرد؛ تا بِدان حد نماز شب مي خواند كه چهره اش زرد شد و آنچنان در حال عبادت مي گريست كه از حال مي رفت.

شخصي به آن حضرت عرض كرد: مگر نه اين است كه خداوند در قرآن فرمود:

لِيَغفِرَ لَكَ اللهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَما تَأَخَّرَ   (فتح/۲)

چرا اينگونه خود را به زحمت مي اندازي؟

فرمود: اَفَلا اَكُونُ عَبداً شَكُوراً ؟  آيا بنده سپاسگزار نباشم؟




 برچسب ها : حكايات قرآني

در روايات مختلفى كه در تواريخ شيعه و اهل سنت ازابن عباس و انس بن مالك و ديگران نقل شده عموما گفته‏اند:3)اين معجزه بنا بدرخواست جمعى از سران قريش و مشركان مانندابو جهل و وليد بن مغيره و عاص بن وائل و ديگران انجام شد،بدين‏ترتيب كه آنها در يكى از شبها كه تمامى ماه در آسمان بود بنزدرسول خدا (صلّي الله عليه و آله) آمده و گفتند:اگر در ادعاى نبوت خود راستگو وصادق هستى دستور ده اين ماه دو نيم شود!رسول خدا (صلّي الله عليه و آله) بدانها گفت:اگر من اينكار را بكنم ايمان خواهيد آورد؟


 برچسب ها : حكايات قرآني

دعاهاى حضرت زكريا(ع)

زكريّا يكى از پيامبران الهى است. او يك عمر توحيد و خدا پرستى و پاكى و درستى را تبليغ كرد و مردم را به راه راست هدايت نمود. آن‏گاه كه به سنّ پيرى رسيد فكر مى‏كرد به زودى مرگ به سراغ او خواهد آمد و در غمى جانكاه فرورفت.
غم و اندوه زكريا براى آن بود كه فرزندى نداشت و از نزديكان او هم كسى نبود كه راه او را ادامه دهد و از اين نظر بسيار اندوهگين شد كه مشعل هدايتى كه از دير باز در خاندان او و به دست پدران او بوده است به خاموشى گرايد.
پيرى خود و عقيم بودن همسر، او را از چشم داشتن به لطف الهى باز نداشت او اين خواسته و آرزوى خود را در موارد گوناگون از خداوند درخواست كرد كه در سه‏جاى قرآن كريم از آن ياد شده است:
الف) حنّه همسر عمران در حال حاملگى نذر كرده بود فرزندى كه به دنيا مى‏آورد خدمتگزار بيت المقدس شود. وقتى كه زايمان كرد دختر زاييد و گفت:
خداوند هم نذر او را قبول كرد. زكريا كه شوهر خاله مريم و بزرگِ بيت المقدس بود سرپرستى مريم را برعهده گرفت و او را بزرگ كرد. و در ميان مسجد براى او محرابى ساخت كه مريم در آن به عبادت مى‏پرداخت. زكريا هر گاه براى سركشى به مريم به محراب او داخل مى‏شد مشاهده مى‏كرد طعام گوارا و ميوه‏هاى غير فصل نزد مريم موجود است، از مريم مى‏پرسيد:
جواب مى‏شنيد:
در اين هنگام، عبادت و معنويت و كمالات مريم، زكريا را تكان داد و باخود گفت: چه مى‏شد من چنين فرزندى داشتم و بلا فاصله دست به دعا برداشت و گفت:
رَبِّ هَبْ لى‏ مِنْ لَدُنْكَ ذُرِيَّةً طَيِّبَةً اِنَّكَ سَميعُ الدُّعاء؛
بارالها، به من ذريه و فرزندانى پاكيزه از نزد خود ببخش، به درستى كه تو شنونده دعايى.
سپس در حالى كه در محراب نماز مى‏گزارد فرشتگان الهى به او بشارت دادند كه خداوند فرزندى به نام يحيى كه بزرگ و پاكدامن و پيامبر خواهد بود به تو عطا مى‏كند.
زكريا ناباورانه گفت:
جواب آمد:
ب) در آغاز سوره مريم آمده است: ياد كن رحمت پروردگارت را بر حضرت زكريا. آن‏گاه كه آهسته پروردگارش را خواند و گفت:
رَبِّ إِنِّي وَهَنَ العَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَلَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيّاً وَإِنِّي خِفْتُ المَوالِيَ مِنْ وَرائِي وَكانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً؛
بارالها، استخوانم سست شده و موى سپيد سرم را فرا گرفته است، تاكنون هر گاه تو را خوانده‏ام بدعاقبت نبوده‏ام. من از موالىِ پس از خود مى‏ترسم، همسرم نيز عقيم است، فرزندى به من عطا كن از جانب خود كه وارث من و وارث آل يعقوب باشد، و او را پسنديده بدار.
از جانب خداوند ندا آمد:
زكريا گفت:
جواب آمد:
خداوند يحيى را با كتاب و حكمت به زكريا عطا فرمود.
ج) در سوره انبياء، در مقام ياد پيامبران و اشاره به زندگى و بندگى‏شان، آن گاه كه نوبت به زكريا مى‏رسد، خداوند مى‏فرمايد: آن گاه كه زكريا پروردگارش را ندا داد و گفت:
رَبِّ لا تَذَرْنى فَرْداً وَأَنْتَ خيْرُ الوارِثينَ؛
بارالها، مرا تنها نگذار و تو بهترين وارثانى.
1. تحريم (66) آيه 11.
2. نورالثقلين، ج‏5، ص‏377.
3. آل عمران (3) آيه 38.



 برچسب ها : ادعيه قرآنى

دعاهاى حضرت نوح (ع)

1 . نوح، يكى از پيامبران الهى بود كه عمرى دراز يافت به گونه‏اى كه عمر او ضرب المثل شده است.

نوح مردم را به خدا پرستى و معرفت فرا مى‏خواند و از بت پرستى و جهالت باز مى‏داشت. مردم كه با عقايد پدران خويش خو گرفته بودند و از انديشه و تفكر به دور بودند نوح را تهديد كردند كه

نوح دست به دعا برداشت و گفت:

رَبِّ إِنَّ قَوْمى‏ كَذَّبُونِ فافْتَحْ بَيْنى‏ وَبَيْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنى‏ وَ مَنْ مَعِىَ مِنَ المُؤمِنينَ(1)

پروردگارا، قوم من مرا تكذيب كردند. بين من و آنان داورى كن، و مرا و كسانى كه با من ايمان آورده‏اند از دست آنان نجات بخش.

خداوند در قرآن كريم مى‏فرمايد:

2 . در قرآن كريم يك سوره به نام حضرت نوح آمده است و تمام اين سوره مربوط به داستان آن حضرت است. خداى متعال مى‏فرمايد:

اين پيام و تبليغ، مردم را بيدار نكرد و به همين سبب نوح از سرِ درد با خداوند چنين گفت:

نوح سپس آيات و نشانه‏هاى حق تعالى را در عالم آفرينش برايشان باز گو كرد. اما باز هم بيدار نشدند و به يكديگر سفارش مى‏كردند كه از بت‏هاى خود دست برنداريد. آنان در گناهان غوطه ورشدند و سرانجام اهل جهنم گشتند(2)

در اين هنگام نوح دست به دعا برداشت و به پروردگار عرضه داشت:

رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الأَرْضِ مِنَ الكافِرِينَ دَيّاراً إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَلا يَلِدُوا إِلّا فاجِراً كَفّاراً رَبِّ اغْفِرْ لِى‏ وَلِوالِدَىَّ وَلِمَنْ دَخَلَ بَيْتِىَ مُؤْمناً وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالمُؤْمِناتِ وَلا تَزِدِ الظّالِمِينَ إِلّا تَباراً(3)

بارالها، از كافران برروى زمين هيچ كس باقى نگذار. اگر آنان را رهاكنى بندگان تو را گمراه مى‏كنند و به جز تبه‏كارِ كافر فرزندى نياورند. بارالها، مرا و پدر و مادرم و هر مؤمنى را كه به خانه‏ام وارد شود و همه مردان و زنان با ايمان را بيامرز و بر نابودى ستمگران بيفزا.

3 . خداوند در سوره قمر مى‏فرمايد:

أَنّى‏ مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ(4)

بارالها، من در هدايت مردم شكست خوردم؛ تو خود مرا يارى فرما.

4 . در سوره مؤمنون آمده است:

گروه كافران گفتند:

در اين هنگام نوح دست به دعا برداشت و گفت:

رَبِّ انْصُرْنى بِما كَذَّبُونِ(5)

بارالها، در برابر تكذيب اين مردم مرا يارى كن.

خداوند مى‏فرمايد:

اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى نَجَّينا مِنَ الْقَوْمِ الظالمِينَ وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنى مُنْزَلاً مُبارَكاً وَأنْتَ خَيْرُ المُنْزِلينَ(6)

حمد براى خدايى است كه ما را از دست ستمكاران نجات داد. و بگو: بارالها، مرا در منزلگاهى مبارك جاى ده، [زيرا] تو بهترين فرودآورندگانى.»

پيامبر گرامى(ص) به حضرت على(ع) فرمود:

در حديث

5 . نوح 950 سال در ميان مردم تبليغ يكتاپرستى و پاكى و درستى كرد. اما ده قرن تبليغ و دعوت، آن مردم خفته جاهل را بيدار نكرد و به هوش نياورد، و از آن همه بذر توحيد و خداپرستى به جز بسيار اندك در دل سخت‏تر از سنگ آنان جوانه نزد و به بار ننشست. افزون بر آن، پيامبر الهى را به باد استهزا مى‏گرفتند و تهمت‏هايى كه خود شايسته آن بودند به او مى‏بستند و مؤمنان همراه او را مردمانى پست مى‏خواندند....

با چنين پيشينه عصيان و تبه‏كارى است كه به فرمان الهى از آسمان باران شديدى باريدن مى‏گيرد و از جاى جاى زمين چشمه‏ها مى‏جوشد و سيل و طوفان همه جا را فرامى‏گيرد.

نوح كه از پيش آماده چنين شرايطى است؛ به مؤمنان و همراهان خود مى‏گويد تا بر كشتيى كه به دست خود او ساخته شده است، سوار شوند. نوح به هنگام سوار شدن بر كشتى مى‏گويد:

بِسْمِ اللَّهِ مَجْريها وَمُرْسيها إِنَّ رَبّى لَغَفُورٌ رَحيم(7)

به نام خداست حركت و توقف كشتى؛ به درستى كه پروردگارم آمرزنده و مهربان است.

در اين هنگام، آب از آسمان و زمين به‏هم مى‏پيوندد و همه جارا فرامى‏گيرد و همه نابكاران سيه روز را در كام خود فرو مى‏كشد. در حالى كه نوح و همراهانش بر كشتى نجات سوارند و بر سطح آب در حركتند. وقتى كه آب همه جارا فرا گرفت و همه گمراهان لجوج را به كام مرگ كشيد، فرمان الهى بر توقف باران و جوشش زمين صادر مى‏شود و كشتى نوح بر كوه

رَبِّ إِنَّ ابْنى‏ مِنْ أَهْلى‏ وَإِنَّ وَعْدَكَ الحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمينَ(8)

بارالها، پسرم از خانواده من است (و تو وعده‏داده بودى كه خانواده مرا نجات دهى) و وعده تو حق است و تو احكم الحاكمين هستى.

خداوند فرمود:

نوح به خود آمد و گفت:

رَبِّ إِنّى‏ أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لى بِهِ عِلْمٌ، وَإِنْ لا تَغْفِرْ لى وَتَرْحَمْنى أَكُنْ مِنَ الْخاسِرينَ(9)

بارالها، من به تو پناه مى‏برم از اين كه چيزى را كه به آن آگاهى ندارم از تو بخواهم، اگر مرا نيامرزى و به من رحم نكنى از زيان‏كاران خواهم بود.

پى نوشتها
1. الشعراء(26) :117
2. نوح(71) :26
3. القمر(54) :10
4. المؤمنون (23):26
5. فصلت(41):18
6. المؤمنون(23):29-28
7.هود(11): 41
8.هود(11):45
9.هود(11):47



 برچسب ها : ادعيه قرآنى

دعاهاى حضرت يوسف(ع)

1 . يكى از پيامبران الهى يوسف است. داستان يوسف در قرآن كريم بلند و پرنكته است. حسد برادران را وادار مى‏كند كه او را به چاه بيندازند. قافله‏اى سر مى‏رسد و دلو را در چاه مى‏افكنند تا آب بكشند و استفاده كنند. نا باورانه مى‏نگرند به جاى آب، نوجوانى زيبا از چاه سربرآورد. او را به بردگى مى‏گيرند و در مصر به فروش مى‏رسانند. يوسف به عنوان برده به كاخ عزيز مصر راه مى‏يابد و زليخا همسر عزيز شيفته يوسف مى‏شود و مى‏خواهد از او كام گيرد.

يوسف پا كدامنِ پيغمبرزاده، به گناه تن نمى‏دهد. او را تهديد به زندان مى‏كنند. يوسف دست به دعا برمى‏دارد و مى‏گويد:

رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَىَّ مِمَّا يَدْعُونَنى‏ إِلَيْهِ وَإِلّا تَصْرِفْ عَنّى‏ كَيْدهُنَّ أصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجاهِلينَ(1)

بارالها، زندان براى من دوست داشتنى‏تراست از گناهى كه مرا به سوى آن فرا مى‏خوانند، اگر مكر زنان را از من مگردانى با آنان درآميزم و از جاهلان خواهم بود.

خداوند هم دعاى او را مستجاب فرمود و مكر زنان دربار را از او بگرداند. پس يوسف را زندانى كردند.

2 . يوسف مدتى را در زندان مى‏گذراند. سال‏ها و حكايت‏ها مى‏گذرد تا آن كه براى تعبير خواب پادشاه مصر در زندان به نزد او مى‏آيند. يوسف از موقعيت استفاده مى‏كند، از بى‏گناهى خود مى‏گويد، و از سبب زندانى شدن خود جويا مى‏شود.

پيام او را به پادشاه مى‏رسانند. پادشاه زنان را احضار مى‏كند. همه زنان، به‏ويژه زليخا همسر پادشاه، بر گناهكارى خود و بى‏گناهى يوسف گواهى مى‏دهند. يوسف از زندان آزاد، مقرّب دربار و وزير دارايى واقتصاد مى‏شود.

در كنعان مردم دچار قحطى مى‏شوند و براى تهيّه آذوقه به سوى مصر رومى‏آورند. مصر كه با تدبير يوسف داراى انبارهاى بزرگ غلّه شده است پذيراى فرزندان يعقوب مى‏شود.

باز هم حكايت‏ها مى‏گذرد تا آن‏گاه كه خبر يوسف به يعقوب مى‏رسد و يعقوب و خاندانش راهى مصر و بر سراى بزرگ يوسف وارد مى‏شوند.

يوسف، پدر و مادرش را احترام مى‏كند و بر تخت مى‏نشاند وبرادرانش در برابر او به خاك در مى‏افتند و براى خداوند سجده‏مى‏گزارند. با پديد آمدن چنين صحنه‏اى، خوابى كه يوسف درنوجوانى ديده بود و به پدرش بازگو كرده بود تعبير مى‏شود. درچنين شرايطى يوسف دست به دعا برمى‏دارد و با خداوند چنين‏مناجات مى‏كند:

رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِى‏ مِنَ المُلْكِ وَعَلَّمْتَنِى‏ مِنْ تَأْوِيلِ الأَحادِيثِ فاطِرَ السَّموتِ وَالأَرضِ أَنْتَ وَلِيّى‏ فِى الدُّنْيا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنى‏ مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِى‏ بِالصّالِحينَ؛(2)

بارالها، تو به من رياست دادى، و تعبير خواب را تو به من آموختى، اى آفريننده آسمان‏ها و زمين، تو ولىّ و سرپرست منى در دنيا و آخرت، مرا مسلمان بميران و به نيكوكارانم بپيوند.

1.يوسف(12): 33
2.يوسف(12): 101



 برچسب ها : ادعيه قرآنى

دعاهاى حضرت موسى(ع)

1 . يكى از داستان‏هاى بلند قرآن كريم، داستان موسى و فرعون است. خوابگزاران و منجّمان به فرعون مى‏گويند: به زودى فرزندى به دنيا مى‏آيد كه تاج و تخت تو را نابود مى‏سازد. با اين خبر وحشتناك، فرعون دست به كار مى‏شود تا موسى به عرصه هستى قدم نگذارد. اما به خواسته الهى و على‏رغم خواسته فرعون، موسى به دنيا چشم گشود و به اعجاز الهى در دامن خود فرعون باليد و بزرگ شد و آن‏گاه كه جوانى نيرومند شد خداوند به او علم و حكمت داد.

موسى، يك روزِ خلوت داخل شهر شد. ديد دو نفر در حال نزاع و نبرد هستند و يكى از آنان از پيروان اوست. آن كه پيرو موسى بود موسى را به كمك خواست. موسى به يارى او شتافت و بر اثر ضربه موسى، خصم از پا در آمد. در اين هنگام، موسى منقلب شد و دست به دعا برداشت و گفت:

رَبِّ إِنّى‏ ظَلَمْتُ نَفْسى‏ فَاغْفِرْ لى‏(1)

بارالها، من برخود ستم كردم، مرا بيامرز.

خداوند هم او را آمرزيد.

موسى باز هم دعا كرد و گفت:

رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكونَ ظَهيراً لِلْمُجْرِمينَ(2)

خداوندا، به خاطر نعمتى كه به من دادى هيچ گاه پشتيبان گنه‏كاران نخواهم بود.

صبح روز بعد موسى با بيم و هراس در شهر گردش مى‏كرد. ديد مرد ديروزى، امروز هم با كسى درگير است. باز هم موسى را به كمك خواست. طرف مقابل به موسى رو كرد و گفت: آيا مى‏خواهى مرا بكشى آن‏چنان كه ديروز ديگرى را كشتى! تو زورگويى نه مصلح!

از آن طرف شهر مردى سر مى‏رسد و مى‏گويد: اى موسى! سران گرد آمده‏اند و براى كشتن تو نقشه مى‏كشند، هر چه زودتر از شهر خارج شو!

موسى با احتياط و مراقبت از شهر بيرون شد و چنين دعا كرد:

رَبِّ نَجِّنى‏ مِنَ القَوْمِ الظَّالِمينَ(3)

پروردگارا مرا از گروه ستمكار نجات ده.

موسى سپس رو به سوى مَدْيَن، شهر شعيب پيامبر، گذارد و به راه افتاد و گفت:

عَسى‏ رَبّى‏ أَنْ يَهْدِيَنى‏ سَواءَ السَّبيلِ(4)

اميدوارم پروردگارم مرا به بهترين راه هدايت كند.

2 . موسى به شهر مدين رسيد. در بيرون شهر مردمى را ديد كه در كنار چاهى جمع شده‏اند و از آن آب مى‏كشند و گوسفندان خود را سيراب مى‏كنند. موسى ديد دو زن دورتر ايستاده‏اند و در انتظارند. به‏نزد آنان رفت و پرسيد: چرا اين جا ايستاده‏ايد؟ آن دو در جواب گفتند: وقتى كه چوپان‏ها از چاه آب كشيدند و گله خود را آب دادند و دور شدند ما سر چاه مى‏آييم، آب مى‏كشيم و گوسفندان خود را سيراب مى‏كنيم.

موسى از سر وظيفه الهى و نوع دوستى، به سر چاه آمد، براى آنان آب كشيد و گوسفندان آنان را سيراب كرد. آنان به راه افتادند و زودتر از هر روز به خانه رسيدند.

موسى كه در مدين غريب بود و راه به جايى نمى‏برد، به زير سايه درختى رفت تا بياسايد و خستگى راه از تن به در كند و چون امكانات و آذوقه نداشت دست به دعا برداشت اين چنين خدا را خطاب كرد:

رَبِّ إِنّى‏ لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقيرٌ(5)

بارخدايا، من به هر آنچه بر من فرو فرستى محتاجم.

دعاى موسى مستجاب شد.دختران شعيب كه زودتر از هرروز به خانه برگشته بودند ماجراى يارى جوانى ناشناس را براى پدر بازگفتند.

پدر يكى از آنان را به دنبال موسى فرستاد تا او را بياورد. موسى به خانه شعيب آمد. از او پذيرايى كردند و چون توانايى و درستى و امانت او را ديدند او را به گرمى پذيرفتند. موسى داماد شعيب و صاحب همسر و زندگى شد.

گرچه در برخى روايات آمده است موسى در آن هنگام كه اين دعا را كرد به نانى محتاج بود، اما اين دعا مخصوص نان و خوراكى نيست بلكه براى همه احتياجات به كار مى‏آيد. دليلش اين است كه موسى پس از اين دعا صاحب همه چيز شد.

3 . موسى مدتى را كه با شعيب عهد بسته بود در مدين بماند و سپس با خانواده و گله و دارايى خود رو به سوى وطن آورد تا به‏طورسينا رسيد. در آن‏جا، نورى از دور پديدار شد. به سوى آن رفت تا براى گرم شدن همراهان از آن شعله‏اى برگيرد. آن نور حق تعالى بود كه بر درختى تجلّى كرده بود. در آن‏جا بزرگ‏ترين حادثه زندگانى موسى كه رسالت اوست رخ مى‏نمايد. موسى پيامبر شد و معجزه هم، كه دليل صدق ادعاى وى بود، به او اعطا شد.

سر آغاز مأموريت او، رفتن به دربار فرعون و هشدار و انذار و دعوت او به سوى خداوند متعال اعلام شد.

در اين هنگام كه موسى مأموريت را دشوار يافت به در گاه الهى روكرد و گفت:

رَبِّ اشْرَحْ لِى‏ صَدْرِى‏ وَيَسِّرْ لِى‏ أَمْرِى‏ وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِى‏ يَفْقَهُوا قَوْلِى‏ وَاجْعَلْ لِى‏ وَزِيراً مِنْ أَهْلِى‏ هرُونَ أَخِى‏ اُشْدُدْ بِهِ أَزْرِى‏ وَأَشْرِكْهُ فِى‏ أَمْرِى‏ كَىْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً وَنَذكُرَكَ كَثِيراً إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً(6)

بارالها، سينه‏ام را گشاده دار. مأموريتم را برايم آسان كن. گره از زبانم بگشا. تا سخنم را بفهمند. از خاندانم برايم ياورى قرارده. كه هارون برادرم باشد. پشتم را به او محكم كن. و او را در مأموريتم شريك كن. تاتو را تسبيح بسيار گوييم و بسيار تو را ياد كنيم. به درستى كه تو با خبر و بينا بر احوال مايى.

خداى متعال پاسخ داد:

سپس خداوند شيوه برخورد با فرعون را اينچنين به موسى و هارون آموخت:

رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا اَوْ أَنْ يَطْغى‏(7)

بارالها،ما مى‏ترسيم بر ما ستم‏كند يا راه‏طغيان و نافرمانى‏پيش‏گيرد.

پى نوشتها
1.القصص(28):16
2.القصص(28):17
3.القصص(28):21
4.القصص(28):22
5.القصص(28):24
6. طه(20) :25
7. طه(20) :45



 برچسب ها : ادعيه قرآنى


منوی اصلی
موضوعات وبلاگ
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)تاریخ روزآیه قرآن تصادفیآیه قرآن

در كل اينترنت
در اين سايت
میان صفحات فارسی

حدیث موضوعی
X