حدیث موضوعی مطالب ديني و قرآني - Archive: 1393-08-1
درباره

سلام خدمت تمام دوستای گلم تمام تلاشم اینه بهترین مطالب دینی و قرآنی رو در اختیارتون قرار بدم. یاعلی
جستجو
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
آیه قرآن تصادفی

مطالب قرانی

سوره قرآنحدیث موضوعیذکر روزهای هفته مهدویت امام زمان (عج)
روزشمار غدیر
روزشمار محرم عاشوراوصیت شهدا
روزشمار فاطمیهپخش زنده حرم
ابر برچسب ها
حكمت نامه لقمان حكيم (415) (<-TagCount->) , مطالب ديني (255) (<-TagCount->) , نماز (111) (<-TagCount->) , مناجات نامه (101) (<-TagCount->) , مطالب قراني (66) (<-TagCount->) , احاديث نماز (62) (<-TagCount->) , مطالب قرانی (42) (<-TagCount->) , مطالب دینی (39) (<-TagCount->) , پندهاي لقمان حكيم (37) (<-TagCount->) , حديث (36) (<-TagCount->) , ادعيه قرآنى (34) (<-TagCount->) , احادیث قرآنی (20) (<-TagCount->) , مطالب مرتبط به سوره لقمان (18) (<-TagCount->) , قرآن شناسی (18) (<-TagCount->) , داستان انبياء (16) (<-TagCount->) , اهل بیت در قرآن (14) (<-TagCount->) , حكايات قرآني (13) (<-TagCount->) , نسخ در قرآن (10) (<-TagCount->) , امامت (10) (<-TagCount->) , معارف قرآن (9) (<-TagCount->) , محکم و متشابه (9) (<-TagCount->) , داستان های قرآنی (8) (<-TagCount->) , عكس هايي با موضوع دين (4) (<-TagCount->) , احاديث لقمان حكيم (2) (<-TagCount->) , اصول قرأت (1) (<-TagCount->) , قرآن و تربیت صحیح (1) (<-TagCount->) , احکام قرآنی (0) (<-TagCount->) , قرآن و طبیعت (0) (<-TagCount->) , قرآن و زندگی (0) (<-TagCount->) , قرآن و اجتماع (0) (<-TagCount->) , قرآن و فرهنگ (0) (<-TagCount->) , عکس هایی با موضوع دین (0) (<-TagCount->) , بدون موضوع (10) (<-TagCount->) , 


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
مطالب ديني و قرآني

تکالیف الهى، بیش از توان انسان نیست!

توان

در آیه 286 سوره بقره انسان تمام مراحل لطف را از خداوند مى‏خواهد:

مرحله اوّل عفو  است که محو آثار گناه و عقاب است.

مرحله دوّم مغفرت و محو آثار گناه از روح است.

مرحله سوّم بهره‏گیرى از رحمت پروردگار و پیروزى بر کافران مى‏باشد.


لایُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُواخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ (بقره ـ 286)

 

چند تقاضاى مهم‏

همانگونه که در تفسیر آیه قبل گذشت، دو آیه آخر سوره مبارکه بقره ناظر به کسانى است که از شنیدن این جمله که اگر چیزى را در دل پنهان دارید و آشکار سازید خداوند آن را محاسبه کرده و مطابق آن جزا مى‏دهد، نگران شدند و گفتند: هیچ یک از ما از وسوسه‏ها و خطورات قلبى خالى نیست.

این آیه مى‏گوید: "خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانایى‏اش تکلیف نمى‏کند"

"وسع"از نظر لغت به معنى گشایش و قدرت است، بنابراین آیه، این حقیقت عقلى را تأیید مى‏کند که وظایف و تکالیف الهى هیچ گاه بالاتر از میزان قدرت و توانایى افراد نیست و لذا باید گفت تمام احکام با همین آیه تفسیر و تقیید مى‏گردد، و به مواردى که تحت قدرت انسان است اختصاص مى‏یابد.

بدیهىاست یک قانون‏گذار حکیم و دادگر نمى‏تواند غیر از این قانون وضع کند، ضمناً جمله فوق، بار دیگر این حقیقت را تأیید مى‏کند که هیچ گاه احکام شرعىاز احکام عقلى و فرمان عقل و خرد جدا نمى‏گردد، و این دو در همه مراحل دوشبه دوش یکدیگر پیش مى‏روند.

ازاین آیه به خوبى استفاده مى‏شود که"تکلیف ما لا یطاق" وجود ندارد، نه در اسلام و نه در ادیان دیگر و اصل آزادى اراده است، زیرا مى‏گوید: هر کس در گرو اعمال نیک و بد خویش است هر کار نیکى انجام دهد براى خود انجام داده و هر کار بدى انجام دهد به زیان خود کرده است، تقاضاى عفو و بخشش و مغفرت نیزشاهد این مدعا است

سپس مى‏افزاید: "هر کار (نیکى) انجام دهد براى خود انجام داده و هر کار (بدى) کند به زیان خود کردهاست" (لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ).

آرى هر کسى محصول عمل نیک و بد خود را مى‏چیند و در این جهان و جهان دیگر با نتایج و عواقب آن روبرو خواهد شد.

آیهفوق با این بیان مردم را به مسئولیت خود و عواقب کار خویش متوجه مى‏سازد وبر افسانه جبر و اقبال و طالع و موهومات دیگرى از این قبیل که افرادى براىتبرئه خویش دست و پا کرده‏اند خط بطلان مى‏کشد.

و به دنبال این دو اصل اساسى (تکلیف به مقدار قدرت است- و هر کسى مسئول اعمال خویش است) از زبان مومنان هفت درخواست از درگاه پروردگار بیان مى‏کند که در واقع آموزشى است براى همگان که چه بگویند و چه بخواهند.

نخست مى‏گوید: "پروردگارا! اگر ما فراموش کردیم یا خطا نمودیم ما را مواخذه مکن" (رَبَّنالا تُواخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا).

آنها چون مى‏دانند مسئول اعمال خویش‏اند، لذا با تضرعى مخصوص، خدا را به عنوان رب و کسى که لطف ویژه‏اى در پرورششان داشته و دارد، مى‏خوانند و مى‏گویند زندگى به هر حال خالى از فراموشى و خطا و اشتباه نیست، ما مى‏کوشیم به سراغ گناه عمدى نرویم، اما خطاها و لغزش ها را تو بر ما ببخش.

بحثى که در اینجا مطرح مى‏گردد این است که: مگر امکان دارد که پروردگار کسى را در برابر لغزشى که از فراموشى یا عدم توجه سرچشمه گرفته مجازات نماید تا زمینه‏اى براى این درخواست بماند؟

در پاسخ این سوال باید گفت: گاهى فراموشى نتیجه سهل‏انگارى خود انسان است مسلم است که این گونه فراموشی ها از انسان سلب مسئولیت نمى‏کند مانند این که: در قرآن آمده است "فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا"، (بچشید عذاب خدا را در برابر آن که این روز را فراموش کردید). (سوره سجده، آیه 14)

بنابراین فراموشکاری هایى که زاییده سهل‏انگارى است قابل مجازات است.

موضوع دیگرى که باید به آن توجه داشت این است که "نسیان" و "خطا" با یکدیگر فرق روشنى دارد.

"خطا" معمولا به کارهایى گفته مى‏شود که از روى غفلت  و عدم توجه از انسان سر مى‏زند.

ولى"نسیان" در جایى گفته مى‏شود که انسان با توجه دنبال کار مى‏رود ولى مشخصات حادثه را فراموش کرده، مثل اینکه کس بى گناهى را مجازات کند به گماناینکه گناهکار است زیرا مشخصات گناهکار واقعى را فراموش نموده است.

سپسبه بیان دومین درخواست آنان پرداخته، مى‏گوید: "پروردگارا! بار سنگینى بر دوش ما قرار مده آن چنان که بر کسانى که پیش از ما بودند (به کیفر گناهان وطغیانشان) قرار دادى" (رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا).

در این جمله مومنان از خداوند تقاضا دارند، از تکالیف سنگین، کهگاهى موجب تخلف افراد از اطاعت پروردگار مى‏گردد، آنها را معاف دارد. و این همان چیزى است که درباره دستورات اسلام از زبان پیغمبر صلی الله علیه وآله نقل شده."

بزرگترین گناه طلبه (درس اخلاق امام 9)

بعثت بالحنیفیة السمحة السهلة "(بحار الانوار، جلد 65 صفحه 319 (طبع بیروت)

شبیهاین معنى در فروع کافى، جلد 5 صفحه 494 باب کراهة الرهبانیة آمده است):" به آیینى مبعوث شده‏ام که عمل به آن براى همه‏ سهل و آسان است".

و در چهارمین و پنجمین و ششمین تقاضا مى‏گویند: "ما را ببخش و گناهان ما را بپوشان و مشمول رحمت خود قرار ده" (وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا).

"عفو" در لغت به معنى محو کردن آثار چیزى است، و غالباً به معنى محو آثار گناه  مى‏آید که هم شامل آثار طبیعى آن مى‏شود، و هم شامل مجازات آن.

در حالى که مغفرت تنها به معنى پوشاندن گناه است.

آدابدعا آن است که ابتدا به ضعف خود اقرار کنیم «لا طاقَةَ لَنا» سپس به عظمت خداوند گواهى دهیم «أَنْتَ مَوْلانا» آن گاه خواست خود را مطرح کنیم. «وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا»

پیام‏های این آیه:

1ـ تکالیف الهى، بیش از توان انسان نیست. «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» اسلام، دینِ آسانى است، نه سخت‏گیرى.

اعمال  ما آثارى دارد که بازتابش به خود ما برمى‏گردد. «لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا»

3ـ انسان، آزاد و صاحب اختیار است. «لَها ما کَسَبَتْ»

4ـ انجام یا ترک دستورات الهى، سود و ضررش براى خود ماست. «لَها»، «عَلَیْها»

کسانىکه مى‏گویند: «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» و سراپا عادل و متّقى هستند، باز هم از خطا و نسیان‏هاى خود نگرانند و دعا مى‏کنند. «إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا»

6ـ به تاریخ گذشتگان و حوادث تلخ آنان بنگریم تا درس عبرت گرفته و به خدا پناه ببریم. «کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا»

آداب دعا  آناست که ابتدا به ضعف خود اقرار کنیم «لا طاقَةَ لَنا» سپس به عظمت خداوند گواهى دهیم «أَنْتَ مَوْلانا» آنگاه خواست خود را مطرح کنیم. «وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا»

8ـ پیروزى اسلام بر کفر، خواسته دائمى مومنان است. «فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ»


منابع:

بحار الانوار، ج 65

تفسیر نور، ج 1

تفسیر نمونه، ج 2




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

در جهان هستی شری وجود ندارد

تواضع

آنچه در آیه 26 سوره آل عمران در مورد اعطاى عزّت و ذلّت از جانب خداوند آمده، طبق قوانین و سنّت اوست و بدون جهت و دلیل خداوند کسى را عزّت نمى‏بخشد و یا ذلیل نمى‏سازد.


قُلِاللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُوْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (آل عمران ـ 26)

بگو:خداوندا! تو صاحب فرمان و سلطنتى. به هر کس (طبق مصلحت و حکمت خود) بخواهىحکومت مى‏ دهى و از هر کس بخواهى حکومت را مى‏گیرى و هر که را بخواهى عزّتمى‏بخشى و هر که را بخواهى ذلیل مى‏نمایى، همه خیرها تنها به دست توست. همانا تو بر هر چیز توانایى.

درتفاسیر مى‏خوانیم که پیامبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله پس از آنکه مکّه را فتح نمود، وعده‏ى فتح ایران و روم را به مسلمانان داد.

در آن موقع منافقان  با تعجّب به یکدیگر نگاه مى‏کردند که این آیه نازل شد.

گروهىاز مفسّران، نزول آیه را در موقع حفر خندق دانسته‏اند. آن زمان که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله کلنگ را بر سنگ زد و از آن جرقه‏اى برخاست، فرمود: من در این جرقه‏ها فتح کاخ‏هاى مدائن و یمن را از جبرئیل دریافت کردم.

منافقان با شنیدن این سخن، لبخند تمسخر مى‏زدند که این آیه نازل شد.

 

همه چیز به دست اوست!

درآیات قبل سخن از امتیازاتى بود که اهل کتاب (یهود و نصارى) براى خود قائل بودند و خود را از خاصان خداوند مى‏پنداشتند (علاوه بر این مدعى بودند حاکمیت و مالکیت نیز از آن آنها است) خداوند در این جا ادعاى باطل آنان را با این بیان جالب رد مى‏کند، مى‏فرماید: "بگو: بارالها! مالک ملک ها تویى، تو هستى که به هر کس بخواهى و شایسته بدانى حکومت مى‏بخشى و از هر کس بخواهى حکومت را جدا مى‏سازى" (قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُوْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ).

"هر کس را بخواهى بر تخت عزت مى‏نشانى، و هر کس را اراده کنى بر خاک مذلت قرار مى‏دهى" (وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ).

و در یک جمله "کلید تمام خوبی ها به دست تواناى تو است، زیرا تو بر هر چیز توانایى" (بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).

ناگفته پیدا است که منظور از اراده  ومشیت الهى در این آیه این نیست که بدون حساب و بى دلیل چیزى را به کسى مى‏بخشد و یا از او مى‏گیرد، بلکه مشیت او از روى حکمت و مراعات نظام و مصلحت و حکمت جهان آفرینش و عالم انسانیت است و گاه این حکومت ها به خاطر شایستگى‏ها است، و گاه حکومت ظالمان هماهنگ ناشایستگى امت ها است.

بهعبارت دیگر آنچه در این آیه در مورد اعطاى عزّت و ذلّت از جانب خداوند آمده، طبق قوانین و سنّت اوست و بدون جهت و دلیل خداوند کسى را عزّت نمى ‏بخشد و یا ذلیل نمى‏سازد.

مثلًا در روایات مى‏خوانیم: هر کس براى خداوند تواضع وفروتنى کند، خداوند او را عزیز مى‏کند و هر کس تکبّر نماید، خدا او را ذلیل مى‏گرداند. (بحارالانوار، ج 16، ص 265) بنابراین عزّت و ذلّت از خداست، ولى ایجاد زمینه‏هاى آن به دست خود ماست.

"هرکس را بخواهى بر تخت عزت مى‏نشانى، و هر کس را اراده کنى بر خاک مذلت قرارمى‏دهى" (وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ)

ایننکته نیز قابل توجه است که لفظ "خیر" افعل التفضیل است و معادل فارسى آن "بهتر" مى‏باشد، و براى برترى چیزى بر چیز دیگر ذکر مى‏شود ولى در بسیارى از موارد، به معنى خوب (بدون مفهوم صفت تفضیلى) نیز به کار مى‏رود و ظاهر این است که در آیه مورد بحث به معنى دوم است. یعنى سرچشمه تمام خوبی ها از او و به دست او است.

جمله"بِیَدِکَ الْخَیْرُ" با توجه به الف و لام استغراق در "الخیر" و مقدم شدنخبر بر مبتدا (زیرا بیدک الخیر فرموده نه الخیر بیدک) نشان مى‏دهد که تمامخیرها و برکات و نیک ها و خوبی ها، در دست خدا است، و ضمناً از این جمله استفاده مى‏شود که هم عزت، خیر است و هم ذلت، و هم بخشیدن حکومت و هم گرفتنآن، هر کدام در جاى خود خیر است و بر طبق قانون عدالت، و شرى وجود ندارد، جانیان و بدکاران، خیرشان در آن است که در زندان باشند و نیکوکاران با ایمان، خیرشان در آزادى است.

به تعبیر دیگر در جهان هستى شرى وجود ندارد، این ما هستیم که خیرات را مبدل به شر مى‏کنیم و اگر مى‏گوید: خیر تنها به دست تو است و از شر سخنى نمى‏گوید، به خاطر آن است کهشرى از ذات پاک او صادر نمى‏شود.

جمله "إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ" در واقع دلیلى است بر تمام آنچه در این آیه آمده زیرا وقتى او بر هر چیز قادر است، حکومت و عزت و خیرات به دست او است.

سرچشمه‏ىبدى‏ها عجز و ناتوانى است. از کسى که بر هر کارى قدرت دارد چیزى جز خیر سرنمى‏زند. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ»

پیام‏های آیه:

مالک واقعى تمامى حکومت‏ها خداست. مُلک براى غیر خدا، موقّتى و محدود است. «مالِکَ الْمُلْکِ»

2ـ اکنون که مالک اوست، پس دیگران امانتدارى بیش نیستند و باید طبق رضاى مالک اصلى عمل کنند. «مالِکَ الْمُلْکِ»

3ـ اگر انسان مالک مُلک نیست چرا از داشتن آن مغرور و با از دست دادنش مأیوس شود! «مالِکَ الْمُلْکِ»

4ـخداوند به هر کس که شایسته و لایق باشد، حکومت مى‏دهد. همانگونه که به سلیمان، یوسف، طالوت و ذو القرنین عطا نمود. «تُوْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ»

5ـ حکومت و حاکمیّت، دلبستگى‏آور است. «نزع» به معناى کندن است و نشانه یک نوع دلبستگى است.

6ـعزّت و ذلّت به دست خداست، از دیگران توقّع عزّت نداشته باشیم. (قرآن از کسانى که از غیر خدا عزّت مى‏خواهند به شدّت انتقاد کرده و مى‏فرماید: «أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً» نساء، 139) «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ»

7ـ توحید در دعا و عبادت یک ضرورت است. (در مناجات شعبانیه مى‏خوانیم: «الهى بیدک لا بید غیرک زیادتى و نقصى») «بِیَدِکَ الْخَیْرُ»

8ـ آنچه از اوست، چه دادن‏ها و گرفتن‏ها، همه خیر است، گرچه در قضاوت‏هاى عجولانه‏ى ما فلسفه‏ى آن را ندانیم. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ»

سرچشمه‏ى بدى‏ها  عجزو ناتوانى است. از کسى که بر هر کارى قدرت دارد چیزى جز خیر سر نمى‏زند. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ»


منابع:

تفسیر نور، ج 2

تفسیر نمونه، ج 2

بحارالانوار، ج 16




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

باغی که در بلندی واقع شده

انفاق

وَمَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِیتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَهَا ضِعْفَیْنِ فَإِن لَّمْ یُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (بقره/ 265)

«و مَثَل [صدقات‏] کسانى که اموال خویش را براى طلب خشنودى خدا و استوارى روحشان انفاق مى‏کنند،همچون مَثَلِ باغى است که بر فراز پشته‏اى قرار دارد [که اگر] رگبارى بر آن برسد، دو چندان محصول برآورد، و اگر رگبارى هم بر آن نرسد، بارانِ ریزى [براى آن بس است‏]، و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید بیناست.»

«بِصارَة» به معنی: نگاه کردن به خوبی یا بدی و درستی یا غلطی و زشتی یا زیبائی چیز مشخصی است.

«بَصیر»: کسی است که به خوبی یا بدی، زشتی یا زیبائی، درستی یا نادرستی چیزی نگاه می کند و اندازه خوب و بدی آن را می شناسد.

منظور از بصیر بودن خداوند پساز این مثال این است که همان گونه که خداوند به موقعیت خوب و بد یک باغ نگاه می کند و آن را می شناسد، همان گونه نیز به موقعیت خوب و بد کارهای مانگاه می کند و آن را می شناسد).

«ربوة» به زمین مسطحی که در ارتفاع بالاتر از ارتفاع تل قرار داشته باشد گفته می شود.

پژوهشهای علمی نشان می دهد که بهترین محیط برای رشد و باردهی درختان میوه و درختان ثمر دهنده محیطی است که در ارتفاع میان 300 تا 600 متر از سطح دریا قرار دارد و این همان بلندی و ارتفاعی است که در زبان عربی رَبوَة نامیده می شود و آیه از آن صحبت می کند.

منظوراز بصیر بودن خداوند پس از این مثال این است که همان گونه که خداوند به موقعیت خوب و بد یک باغ نگاه می کند و آن را می شناسد، همان گونه نیز به موقعیت خوب و بد کارهای ما نگاه می کند و آن را می شناسد)

این محیط که در چنین ارتفاع هائی قرار دارد این ویژگی ها را دارد:

وزش باد و نسیم و تجدید هوا، مرطوب بودن جو‏، در معرض تابش خورشید قرار داشتن، لطیف بودن جو، فراوانی آب، ‏انبار نمودن آب به اندازه لازم، باران های سنگین، آفت های آن و آنچه رشد گیاهان مختل می کند را می شوید (چون آب از بلندی به زمین های پست حرکت می کند و در آن ارتفاعات نمی ماند)، امکان نفوذ ریشه های درختان به اعماق که به نوبه خود ریشک های زیادتری را می رویانند و مواد غذائی بیشتری را می مکند و به نوبه خود ثمر درخت زیادتر می شود، و مقاومت درخت در برابر بادها و وزش های تند نیز بیشترمی شود.

به این ترتیب باغی که در ربوة (در ارتفاع میان 300 تا 600 متر بالای سطح دریا) قرار دارد، با بارش سنگین ثمر خود را دو چندان می دهد،و اگر بارش سنگین به آن نبارد با بارش کم نیز به دلیل وجود ویژگی های نامبرده در آن محیط ها باز هم درخت ثمر خود را می دهد.

قرآنکسانی که برای خشنودی خدا انفاق می کنند را به باغی که در بلندی واقع شده مثال می زند که در شرایط بارش سنگین و سبک، در هر حال ثمر خود را می دهد.


منابع:

مجله راه قرآن، ش 33

حوزه




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

به علم و دانشت مغرور نشو

غرور

روزقیامت، هم روز جمع است که مردم یک جا براى حسابرسى جمع مى‏شوند و هم روز فصل است که بعد از محاکمه، هر یک جداگانه به جایگاه خود مى‏روند.


رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (آل عمران ـ 8)

(راسخاندر علم مى‏گویند:) پروردگارا! پس از آن که ما را هدایت کردى، دل هاى ما رابه باطل مایل مگردان و از سوى خود، ما را رحمتى ببخش. به راستى که تو خود بسیار بخشنده‏اى.

رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ (آل عمران ـ 9)

(راسخانعلم در ادامه دعا گویند:) پروردگارا! همانا تو مردم را براى روزى که در آنشکى نیست گرد آورى. همانا خداوند وعده‏ى خود را تخلّف نمى‏کند.

در آیه قبل سخن از راسخان در علم بود و این دو آیه دعاهای آنها را در محضر پروردگار بررسی می کند. با اینکه لفظ راسخون در علم در آیه 7 آمده بود و مربوط به مقاله قبل بود ولی با توجه به مضامین این آیات که درخواست آنها ازپروردگار است ترجیح دادیم در این مقاله به توضیح مختصری در این مورد بپردازیم:

 

"راسخون در علم" چه کسانى هستند؟

درقرآن مجید در دو مورد، این تعبیر به کار رفته است یکى در آیه 7 سوره آل عمران و دیگرى در سوره نساء آیه 162 آنجا که مى‏فرماید: "لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُوْمِنُونَ یُوْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ"، "دانشمندان و راسخان در علم از اهل کتاب، به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل گردیده استایمان مى‏آورند".

همان طور که از معنى لغوى این کلمه استفاده مى‏شود منظور از آن، کسانى هستند که در علم و دانش، ثابت قدم و صاحب‏ نظرند.

البتهمفهوم این کلمه یک مفهوم وسیع است که همه دانشمندان و متفکران را در بر مى‏گیرد، ولى در میان آنها افراد ممتازى هستند که درخشندگى خاصى دارند و طبعاً در درجه اول، در میان مصادیق این کلمه قرار گرفته‏اند و هنگامى که این تعبیر ذکر مى‏شود قبل از همه نظرها متوجه آنان مى‏شود.

"پیامبرخدا بزرگ‏ترین راسخان در علم بود و تمام آنچه را خداوند بر او نازل کرده بود از تاویل و تنزیل قرآن مى‏دانست، خداوند هرگز چیزى بر او نازل نکرد که تاویل آن را به او تعلیم نکند و او و اوصیاى وى همه اینها را مى‏دانستند"

واگر مشاهده مى‏کنیم در روایات متعددى "راسخون فى العلم" به پیامبر گرامى اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه هدى علیهم السلام تفسیر شده، روى همین نظر است، زیرا بارها گفته‏ایم که آیات و کلمات قرآن مفاهیم وسیعى دارد که در میان مصادیق آن افراد نمونه و فوق العاده‏اى دیده مى‏شود که گاهى در تفسیر آنها تنها از آنان نام مى‏برند.

در اصول کافى از امام باقر یا امام صادق علیهما السلام نقل شده است که فرمودند:

"پیامبر خدا بزرگ ‏ترین راسخان در علم بود و تمام آنچه را خداوند بر او نازل کرده بود از تأویل و تنزیل قرآن مى‏دانست، خداوند هرگز چیزى بر او نازل نکرد که تأویل آن را به او تعلیم نکند و او و اوصیاى وى همه اینها را مى‏دانستند".

روایاتفراوان دیگرى در کتاب اصول کافى (اصول کافى، جلد 1 صفحه 213) و سایر کتب حدیث در این زمینه آمده است که نویسندگان تفسیر "نور الثقلین" و تفسیر "برهان" در ذیل این آیه آنها را جمع ‏آورى نموده‏اند و همان طور که اشاره شد تفسیر "راسخون فى العلم" به پیامبر صلی الله علیه و اله و ائمه هدى علیهم السلام منافاتى با وسعت مفهوم این تعبیر ندارد، لذا از ابن عباس نقل شده که مى‏گفت: من هم از راسخان در علم هستم، منتها هر کس به اندازه وسعت دانشش از اسرار و تأویل آیات قرآن، آگاه مى‏گردد و آنان که علمشان از علم بى‏ پایان پروردگار سرچشمه مى‏گیرد طبعاً به همه اسرار و تأویل قرآن آشنا هستند در حالى که دیگران تنها قسمتى از این اسرار را مى‏ دانند.

بعداز توضیحات مختصری که درباره راسخون در علم از آیه قبل باقی مانده بود و بهتر دیدیم که در ذیل این آیات تقدیم شما کنیم به تفسیر دو آیه 8 و 9 می پردازیم:

علم
رهایى از لغزش‏ها

از آنجا که آیات متشابه  واسرار نهانى آن ممکن است لغزشگاهى براى افراد گردد، و از کوره این امتحان،سیه ‏روى در آیند، راسخون در علم و اندیشمندان با ایمان، علاوه بر به کار گرفتن سرمایه‏هاى علمى خود در فهم معنى این آیات به پروردگار خویش پناه مى‏برند، و این دو آیه که از زبان راسخون در علم، مى‏باشد روشنگر این حقیقتاست.

بسیارند دانشمندانى که غرور علمى، آنان را از پاى در مى‏آورد و یا وسوسه‏هاى شیاطین  و هواى نفس آنها را به بیراهه‏ها مى‏کشاند، اینجا است که باید خود را به خدا سپرد و از او هدایت خواست.

حتىدر بعضى از روایات آمده است که شخص پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز خود را به خدا مى‏سپارد، و بسیار این دعا را تکرار مى‏کرد: یا مقلب القلوب ثبت قلبى على دینک‏ : "اى کسى که دل ها را مى‏گردانى قلب من را بر دین خودتثابت بدار". (تفسیر مراغى، جلد 3 صفحه 102)

و از آنجا که عقیده به معاد و توجه به روز رستاخیز از هر چیز براى کنترل امیال و هوس‏ها  موثرتراست، راسخون در علم به یاد آن روز مى‏افتند، و مى‏گویند: "پروردگارا! تو مردم را در آن روزى که تردیدى در آن نیست جمع خواهى کرد زیرا خداوند از وعده خود تخلف نمى‏کند".

و به این ترتیب از هوى و هوس ها و احساسات افراطى که موجب لغزش مى‏گردد خود را بر کنار مى‏دارند.

آرىاین گونه افراد هستند که مى‏توانند آیات خدا را آنچنان که هست بفهمند و ازانحراف در امان بمانند (در حقیقت آیه اول اشاره به ایمان کامل آنها به مبدأ است، و آیه دوم اشاره به ایمان راسخ آنها به معاد).

اگرمشاهده مى‏کنیم در روایات متعددى "راسخون فى العلم" به پیامبر گرامى اسلامصلی الله علیه و آله و ائمه هدى علیهم السلام تفسیر شده

پیام‏های آیه 8:

1ـ به علم و دانش خود مغرور نشویم، از خداوند هدایت بخواهیم. «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا ...»

2ـنشانه‏ى علم واقعى و رسوخ در علم، توجّه به خدا و استمداد از اوست. «إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»، «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا»

محور هدایت و گمراهى، قلب و افکار انسانى است. «لا تُزِغْ قُلُوبَنا»

4ـ در خط قرار گرفتن خیلى مهم نیست، از خط خارج نشدن بسیار اهمیّت دارد. «بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا ...»

5ـ هدیه و هبه‏ى دائمى و بى‏ منّت، مخصوص اوست. «إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»

 

پیام‏های آیه 9:

1ـ راسخان در علم، به آینده و قیامت چشم دوخته‏اند. «إِنَّکَ جامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ ...»

توجّهبه حالات روحى در دنیا «لا تُزِغْ قُلُوبَنا» و پاسخ گویى به اعمال در آخرت، نشانه‏ى دانشمندان واقعى است. «لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ»

3ـروز قیامت، هم روز جمع است که مردم یک جا براى حسابرسى جمع مى‏شوند «جامِعُ النَّاسِ» و هم روز فصل است که بعد از محاکمه، هریک جداگانه به جایگاه خود مى‏روند. «إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کانَ مِیقاتاً» (نبأ، 17)

4ـ راسخان در علم به قیامت یقین دارند، «لا رَیْبَ فِیهِ» چون به وفاى خداوند یقین دارند. «لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ»


منابع:

تفسیر نور، ج 2

تفسیر نمونه، ج 2

تفسیر مراغى، جلد 3

اصول کافى، جلد 1




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

گروهی که گرفتار وسوسه های شیطانی اند!

اسراف

وقتی می‌گوید: به دلم نمی‌چسبد، یعنی پیغمبر و خدا شما دروغ می‌گویید، پاک نشد.. قرآن راجع به وسواسی حرف‌های زیادی زده است.


بحثصرفه‌ جویی بر اساس یک عقایدی است که قرآن می‌فرماید: «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» (آل‌عمران/195) یعنی من از شما هستم و شما از من هستید. اگر به اینآیه عمل کنیم حاضر نیستیم، هرچه دلمان می‌خواهد از چاه آب بکشیم و بگوییم:زمین خودم است.

 

جلوگیری از اسراف، وظیفه همگانی

ماباید همگی یک شهردار باشیم، اگر یک پوست خیار دیدیم، کنار بزنیم که یک نفرزمین نخورد. نگوییم وظیفه من نیست، به من ابلاغ نشده! ابلاغ نشده معنی ندارد. مومن ابلاغ نمی‌خواهد. مومن یک چیزی را که دید، خودش احساس وظیفه می‌کند. «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ»

اگر دیدیم کسی کار خطایی می کند،بیت المالی را از بین می برد باید تذکر دهیم، و او هم حق ندارد بگوید به شما ربطی ندارد چرا که به فرمایش قرآن هر کدام از ما بر یکدیگر ولایت داریم: «وَ الْمُوْمِنُونَ وَ الْمُوْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض‏»(توبه/71) من بر شما ولایت دارم، شما هم بر من ولایت دارید.

فضولینکن، این فضولی هاش به شما نیامده در دین نداریم: «یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوف‏» فضولی نکن معنی ندارد. آب برای همه است. هوای تاکسی برای همه است. مگر کسی می‌تواند در تاکسی سیگار بکشد؟ اینجا بحث اکثریت هم نیست،مثل انتخابات نیست. اگر در یک اتاقی نه نفر سیگار بکشند، یک نفر سیگار نکشد، نه نفر باید بیرون بروند. نباید بگویند: تو یک نفر هستی و ما نه نفر.من یک نفر هستم ولی حق با من است. من حق دارم هوای سالم بخورم. شما نه نفرحق ندارید هوای مرا دودی کنید.

قرآن می‌گوید: «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» همه از همدیگر هستیم. وقتی آب کم می‌شود باید کشاورز هم فکر کند منچه بکارم مصرف آب کم شود.

بیشاز نود درصد آب‌ها برای کشاورزی است. در کشاورزی چه کشتی بکارم که آب کمتری مصرف کنم؟ اگر کشاورز یک چنین دغدغه ای داشته باشد، خدا به کشاورزی‌اش برکت  می‌دهد.

اگردیدیم کسی کار خطایی می کند، بیت المالی را از بین می برد باید تذکر دهیم،و او هم حق ندارد بگوید به شما ربطی ندارد چرا که به فرمایش قرآن هر کدام از ما بر یکدیگر ولایت داریم: «وَ الْمُوْمِنُونَ وَ الْمُوْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض‏» من بر شما ولایت دارم، شما هم بر من ولایت دارید

مقدم داشتن مصلحت جامعه بر منافع فردی

خدابه موسی گفت: می‌دانی چرا تو را پیغمبر کردم؟ در تو سوزی بود که در دیگراننبود. ممکن است یک کشاورزی سود بیشتری داشته باشد. بگوید: من اگر این کار را کنم، سود من بیشتر است. اما چون مصرف آب زیادتر است و امسال هم ممکن استآب کم باشد، من کشاورزی‌ام را عوض می کنم. اگر خدا این نیت پاک را از این کشاورز ببیند، ببینید امدادهای خدا  چه می کند.  

در هر صنف و کاری این قانون برقرار است، این ها را دست کم نگیریم. جدی روی این ها فکر کنیم.

 

باور قلبی به دستورات الهی

مادر قرآن دو دخول داریم. یک دخول داریم که مردم داخل دین می‌شوند. «یَدْخُلُونَ فی‏ دینِ اللَّهِ أَفْواجاً» (نصر/2) فوج فوج می‌آیند.

یکآیه داریم می‌گوید: شما هنوز باورتان نشده است. «وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُم‏» (حجرات/14) نزد پیغمبر آمدند گفتند: ما مومن هستیم. فرمود: نگویید: مومن هستیم، بگویید: مسلمان هستیم. هنوز اسلام در دلشما نرفته که مومن شوید. شما داغ شدید، اما پخته نشدید. هر داغی سرد می‌شود، ولی هیچ پخته‌ای خام نمی‌شود.

باورمان شود که این برق برایهمه است. باورمان شود ایران برای همه است. آب و برق و آسفالت و وسایل نقلیه عمومی، شهر، هوا و ... برای همه است.

وسواس
وسواسی، گرفتار وسوسه‌های شیطانی

بیشترین آبی که مصرف می‌شود توسط وسواسی‌ها هم هست.

اولمی‌گوییم: خداوند، بعد می‌گوییم: پیامبران، بعد می‌گوییم امامان، بعد می‌گوییم: مراجع تقلید. بعد می‌گوییم: همه دروغ می‌گویند، دروغ دروغ دروغ! چرا؟ برای اینکه خدا می‌گوید: پاک شد، وسواسی می‌گوید: پاک نشد. یعنی خدایادروغ می‌گویی. پیغمبر می‌گوید: پاک شد، وسواسی می‌گوید: پاک نشد. یعنی دروغ می‌گویی. امام و مراجع می‌گویند: پاک شد، وسواسی می‌گوید: دروغ می‌گویی. لازم نیست به زبان بگوید: دروغ می‌گویی. وقتی می‌گوید: به دلم نمی‌چسبد، یعنی پیغمبر و خدا و شما دروغ می‌گویید، پاک نشد.

 

اسراف، مصرف نابجای امکانات

حدیث داریم «مَنْ أَعْطَى فِی غَیْرِ حَقٍّ فَقَدْ أَسْرَفَ» (بحارالانوار/ج16/ص261) هر پولی که در غیر حق مصرف کنید، اسراف است.

حضرت امیر می‌فرماید: نوک قلمت را تیز کن، کلمات را کنار هم بچسبان که زیاد کاغذ مصرف نکنی.

اگرکسی با لباس مهمانی در خانه زندگی کند، این اسراف است. حدیث داریم «إِنَّمَا السَّرَفُ أَنْ تَجْعَلَ ثَوْبَ صَوْنِکَ ثَوْبَ بِذْلَتِکَ» (کافی/ج6/ص441)

راحت ترین اسراف‌ها این است که آب را دور بریزیم.

اسرافاین است که هرچه دوست داری بخوری. اگر چیزی برای بدن مفید است، اسراف نیست. «لَیْسَ فِیمَا أَصْلَحَ الْبَدَنَ إِسْرَاف‏» (کافی/ج4/ص53) یک نفر گردو می‌خورد، گران است. مغز پسته می‌خورد، گران است ولی اگر چیزی صرف بدنتشد، که برای بدن مصلحت است، این اسراف نیست.

 

اسراف در مراسم عروسی و عزا

گاهیمرده‌ها اسراف می کنند. تا زنده بود اسراف کرده است، حالا هم که می‌میرد می‌گوید: مرا کجا خاک کنید. تو عمل صالح انجام بده، هرجا هستی با اهل‌بیت محشور می‌شوی.

امامزین العابدین می‌گوید: خدایا «وَ حَصِّنْ رِزْقِی مِنَ التَّلَف‏» خدایا رزق مرا از اینکه هدر برود، مراقبت کن، یعنی خدایا یادم بده کجا پول خرج کنم

عمل صالح هم این است که چهار خانه برای آدمبی‌خانه بگیری. وام بدهی، برای استخوان پوسیده برای چه وصیت می‌کنیم؟ خریدمقبره، برای کسی که دور تا دورش فقیر هستند. در فامیلش ده ها جوان بی‌مسکناست. این برای استخوان‌های پوسیده خودش مقبره گران می‌خرد. دسته گل هایی که برای مرده‌ها می‌بریم!

عروسی ها را که دیگر چه بگوییم؟ در عزاداری که چه بگوییم؟ در مصرف عمر چه بگوییم؟

امامزین العابدین می‌گوید: خدایا «وَ حَصِّنْ رِزْقِی مِنَ التَّلَف‏» (صحیفه/ص98) خدایا رزق مرا از اینکه هدر برود، مراقبت کن، یعنی خدایا یادم بده کجا پول خرج کنم.

«وَ اَصِب بِی» به من اصابت کن «سَبِیلَ الْهِدَایَةِ لِلْبِرِّ فِیمَا أُنْفِقُ مِنْهُ» یادم بده کجا پول خرج کنم.

 

ضامن بودن اسرافکار در برابر محرومان

قرآن به فرعون مسرف گفته است. «مِنَ الْمُسْرِفین‏» (دخان/31) کسی که اسراف کند رگ فرعون در بدنش است. «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفینَ» (اعراف/31)      

مسرف محبوب خدا نیست. «وَ أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفینَ» (انبیاء/9)، «وَ أَنَّ الْمُسْرِفینَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ» (غافر/43)  


منبع: بیانات حجت الاسلام قرائتی




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

قرآن کدام صحابه را اهل بهشت می داند؟!


درسوره مومنون آمده است که صحابه پیامبر همگی اهل بهشت هستند، پس تکلیف کسانی همچون ابوبکر و عمر و ... چیست؟ لطفا بیشتر توسط آیات قرآن به این شبهه جواب داده شود.


بهشت
البته که بهشت جای مومنین است و مومن  حتماً یاران، پیروان، امت و صحابه واقعی پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله می‌باشد.

مشخص نشد که در کجای سوره مومنون خوانده‌اید که "صحابه" همگی به بهشت می‌روند؟

دراین سوره مطالب بسیاری ذکر شده است و از جمله آن که به پیامبرش می‌فرماید:«وَ إِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ – و تو آنها را به صراط مستقیم دعوت می‌کنی» و نیز می‌فرماید‌: عده‌ای هم در پاسخ این دعوت، ایمان می‌آورند و عده‌ای نیز می‌گویند: شاعر و مجنون است. و بحثی از صحابه در آن نیست.

در هر حال به سه نکته‌ی بسیار مهم دقت نمایید:

1- همهچیز با "عقل" شناخته می‌شود، حتی قرآن کریم. لذا ایشان فرمودند: حتی اگر حدیثی از من برای شما نقل شد که با وحی و عقل مطابقت نداشت، به سینه دیوار بزنید و نپذیرید.

بنابراین اگر به عنوان مثال گفته شد: ده نفر به عنوان ساختگی "عشره مبشرة" در بهشت هستند، و نام علی، حسن، حسین، معاویه، طلحه، زبیر و ...، همه در یک راستا قرار گرفت، معلوم است که اصلاً با عقل سازگاری ندارد و همچنین با وحی.

2- اسم‌ها مهم نیستند، بلکه رسم‌ها مهم هستند و در هر دو حال "اسم و رسم" باید ضمن آن که منطبق با هم می‌شوند، مورد رضایت خدا  نیزباشند. پس اگر کسی اسم خودش یا دیگران را مومن، یا مسلمان، شیعه یا سنّی، صحابه و ...، گذاشت، دلیل نمی‌شود که حتماً مصداق آن اسم‌ها نیز باشند.

3-بایددر همه آیات قرآن کریم دقت نمود که مومن کیست؟ مسلم کیست؟ امّت کیست؟ و بالاخره صحابه کیست؟ خداوند متعال ویژگی‌های هر کدام را به تفصیل در قرآن کریم بیان نموده است. پس اگر کسی مشهور به مومن، مسلم، شیعه، سنی، صحابه و ... شد، اما آن ویژگی‌ها را نداشت، مصداق آن نمی‌باشد. تعارف هم ندارد.

بایددر همه آیات قرآن کریم دقت نمود که مومن کیست؟ مسلم کیست؟ امّت کیست؟ و بالاخره صحابه کیست؟ خداوند متعال ویژگی‌های هر کدام را به تفصیل در قرآن کریم بیان نموده است. پس اگر کسی مشهور به مومن، مسلم، شیعه، سنی، صحابه و ... شد، اما آن ویژگی‌ها را نداشت، مصداق آن نمی‌باشد. تعارف هم ندارد

الف– به عنوان مثال: در ابتدای همین سوره مومنون فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُوْمِنُونَ – به تحقیق که مومنان به فلاح می‌رسند»، اما سریع در آیات بعدی ویژگی‌ ها و صفات مومن را بیان نمود تا هر کسی که نام خودش را مومن گذاشت، گمان نکند که به فلاح می‌رسد.

فرمود: آنها در نماز خاشع هستند،از لغو پرهیز می‌کنند، زکات می‌دهند، زنا نمی‌کنند، به عهد و پیمان خود وفا می‌کنند و از نماز خود (و دست آوردهایش) محافظت می‌کنند. سپس فرمود: اینها وارثین بهشت  هستند و در آن جاودانه می‌مانند «الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ».

پس،هر کس این صفات را نداشت، مصداق "مومن" نیست. کسی که به نماز اهمیت نداد، اهل زنا بود و بیعتش (به ویژه عهد با خدا و رسول خدا را) نقض کرد، و یا عهد  و پیمانش را وفا نکرد، مومن و مصداق آیه نمی‌باشد. هر چند دیگران او را صحابه یا حتی امیرالمومنین بنامند.

ب– خداوند متعال "مالک یوم الدین" است و نه ما؛ لذا چنین نیست که هر کس را ما دوست داشته باشیم، اهل ایمان و اهل بهشت باشد. بلکه هر کس را او لایق بداند، اهل بهشت می‌شود و البته این لیاقت و اهلیت را در هاله‌ای از ابهام قرار نداده تا هر کسی به زعم خود تعریفی کند و صفات آنان را در آیات بسیار متذکر شده است.

روی اسم‌ها تکیه نکنیم که موجب بروز تعصبات و دسته‌کشی‌ها و تشدید اختلافات شود، بلکه توجه ما در "رسم"ها باشد

صحابه:

یکعده برای این که خود را در قالب آنچه نیستند جا بزنند، معنا و مفهوم "واژه" را تغییر می‌دهند. دموکراسی را طوری تعریف می‌کنند که فقط دیکتاتوریخودشان را شامل می‌گردد، مبارزه با تروریسم را به گونه‌ای تعریف و عمل می‌کنند که توجیه عملیات تروریستی خودشان می‌شود، حقوق بشر را به گونه‌ای تدوین و سپس تفسیر می‌کنند که ابزار عملکرد ناحق خودشان باشد.

واژگانی چون: مومن، مسلمان، شیعه، سنّی، صحابه و غیره نیز از این ترفند مصون نمانده است.

آمدندنزد پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله اظهار ایمان کردند، سریع آیه آمد که به آنها بگو: نگویند ایمان آوردیم، بلکه بگویند اسلام آوردیم، چون هنوز ایمان به قلب آنها وارد نشده است.

حال یکعده گفتند: "صحابه"، یعنی هر کس که معاصر ایشان بوده و با ایشان "صحبت" کرده است، و زوری آنها را کردند داخل بهشت؟! خواه امیرالمومنین علی علیه السلام باشد و یا معاویه. امام حسن و امام حسین علیهماالسلام باشند، یا سلمان و ابوذر، یا ابوبکر و عمر، یا طلحه و زبیر و یا هر شخص دیگری.

خب، این از همان تعاریفی من درآوردی است که نه با "وحی" سازگاری دارد و نه با "عقل".ابوجهل و ابولهب و ابوسفیان و جاهل‌ها و ظالم‌های بسیاری معاصر ایشان بودند و با ایشان صحبت کرده‌اند، آیا همه مصداق "صحابه" و "اصحاب" هستند و جای همه بهشت است و جوار قرب الهی و رسول‌ الله (صلی الله علیه و آله) است؟

ج – پس، روی اسم‌ها تکیه نکنیم که موجب بروز تعصبات و دسته‌کشی‌ها و تشدید اختلافات شود، بلکه توجه ما در "رسم"ها باشد.

صحابه

ازامیرالمومنین علیه‌السلام پرسیدند: طلحه و زبیر نیز ادعای حقانیت دارند، حال شما بر حق هستید یا آنها و ما از کجا تشخیص دهیم؟ ایشان نفرمودند: من یا آنها، بلکه فرمودند: "شما اول حق را بشناسید، بعد اهلش را خواهید شناخت". ندیدی یک عده بیکار و بی عار، سبیلی دراز می‌کنند، کشکول و تبر زینسمبلیک روی دوش می‌اندازند، ابایی می‌پوشند و می‌گویند: "ما اهل حقیم"؟!

نکته/1:

دقت کنیم که "حق" با اشخاص تعریف و شناخته نمی‌شود، بلکه اشخاص هستند که نسبت به "حق" تعریف و شناخته می‌شوند.

بهعنوان مثال: نام پزشک، کسی را طبیب نمی‌کند، اما اگر کسی عالم و عامل به طبابت شد، به او پزشک اطلاق می‌شود. مومن، مسلم، شیعه، سنی، صحابه، امت و ... نیز همین طور است.

نکته /2:

ادعای مسلمانی و مومن و صحابه بودن بسیار بوده و هست. به قول امام حسین علیه‌السلام، "دین لقلقه زبان شده است، هرگاه امتحان پیش آید، معلوم می‌شودکه دینداران بسیار قلیل هستند".

پس، همان موقع هم "دین" لقله زبان بود و امروز هم هست. مسلمانان واقعی از تشیع و تسنن ادعای مسلمانی دارند و همچنین وهابی‌ها، تکفیری‌ها، داعشی‌ها، نان به نرخ روز خورها، ملوّن‌ها، دنیا طلبان، منافق صفت‌ها، شکم ‌پرورها، خوش‌گذرانان مترف و مسرف نیز همین ادعا را دارند. آیا همه یکی هستند و به یک نتیجه می‌رسند و همه به صرف ادعاو اسم، به بهشت می‌روند.

ازامیرالمومنین علیه‌السلام پرسیدند: طلحه و زبیر نیز ادعای حقانیت دارند، حال شما بر حق هستید یا آنها و ما از کجا تشخیص دهیم؟ ایشان نفرمودند: من یا آنها، بلکه فرمودند: "شما اول حق را بشناسید، بعد اهلش را خواهید شناخت". ندیدی یک عده بیکار و بی عار، سبیلی دراز می‌کنند، کشکول و تبر زینسمبلیک روی دوش می‌اندازند، ابایی می‌پوشند و می‌گویند: "ما اهل حقیم"؟!

خطروشن است و در ابهام نمانده که کسی راه "رشد" را از "غی = گمراهی" تشخیص ندهد. «قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ». هم در کلام خدا (وحی) ویژگی‌های مومنان و مسلمانان و صحابه واقعی تدوین و تبیین شده است و هم در کلام رسول الله صلوات الله علیه و آله کاملاً واضح و روشن است و با میل و خوشایند و حتی رأی اکثریت افراد و اشخاص، هیچ حقیقتی تغییر نمی‌یابد.

نکته /3:

خداوند متعال فرمود: صحابه پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، کسانی هستند که همراه، پیرو و تابع او بودند و ویژگی‌هاییدارند، از جمله:

«مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ...» (الفتح، 29)

 

نتیجه:

پسباید ابتدا اسم‌ها را رها کرد و تعاریف را شناخت، سپس خود یا هر کس که مورد بحث است را به این تعاریف و قالب‌ها ارجاع داد و دید که آیا منطبق است، صدق می‌کند، یا خیر؟

ویژگی‌هایمومن، مسلمان، اهل تقوا، اهل جنت، اهل دوزخ، متقی، فاسق، کافر، مشرک، منافق، ظالم و ...، همه در قرآن کریم بیان شده است و بسیار هم واضح است و البته در احادیث منقول از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در منابع شیعه وسنّی نیز به تواتر بیان شده است. کافی است برای وحدت بیشتر، قدر اشتراک آنها را لحاظ کنند.




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

تفكرات ما چقدر در سرنوشتمان نقش دارند؟!


ذهنانسان در فراز و نشيب هاي زندگي و تلخي و شيريني و به هنگام كاميابي ها و در رويارويي با ناكامي ها همواره اين نكته ها و پرسش ها را مطرح مي كند كه آيا اعمال خوب يا بد گذشته كه انجام داده ام، در اين كاميابي يا ناكامي و به طور كلي در زندگيم موثر بوده يا خير؟ و من هم اكنون شاهد پيامد اعمال گذشته خويش در اين دنيا هستم يا اينها نتايج اموري ديگر است؟
بارش مغزي

به تعبير ديگر سوال اصلي اين تحقيق اين است كه آيا اعمال خوب و بد انسان در زندگي آينده او نقشي دارد يا خير؟ و انسان در همين دنيا كيفر يا پاداش اعمال گذشته خود را مي بيند يا خير؟

اگر پاسخ به اين سوالات مثبت باشد؛ يعني بين اعمال انسان و پيامدهاي آنها رابطهوجود داشته باشد، سوال دقيق تر و مهم تر بعدي اين است كه اين رابطه از چه نوعي است؟ آيا از نوع رابطه ثابت علّي و معلولي است؟ و آيا آگاهي از آن به ما قدرت پيش بيني مي دهد؟ و در يك سخن آيا در پرتو آن مي توانيم به طور صريح و روشن و نيز كاربردي بيان كنيم كه در صورت انجام فلان عمل خاص، بايد در اين دنيا منتظر فلان پيامد خاص باشيم يا خير؟

در اين مورد خداوند متعال در كلام شريف خويش اين چنين مي‌فرمايد:

«إِنْأَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها؛ اگرنيكى كنيد، به خودتان نيكى مي‌كنيد و اگر بدى كنيد باز هم به خود مي‌كنيد».[اسراء/7]

قرآن به طور كلي مي پذيرد كه عمل براي انسان، نقش آفرين است (نجم/39)، و هر كسي در گرو اعمال خويش است (مدثر/38)، و وصولبه لقاي الهي و محروميت از آن در گرو انجام اعمال صالح است (كهف/110)، و اعمال حسنه و سيئه در زندگي تأثير حتمي دارد (نساء/85) و نيز: (بقره/286)، (نحل/97)، (اسراء/7) و (فصلت/46).

اقوام مكّار گذشته همواره در صددبودند انبياي الهي را از مقاصد هدايتي شان باز دارند، پيامد اين عمل، مواجهه با قانون الهي در اين مورد شد؛ بدين صورت كه مدتي كوتاه به آنان فرصت داده شد (ابراهيم/46 و رعد/33) تا ضمن اتمام حجت از متاع فاني دنيوي بهره ببرند، سپس مكر برتر الهي در قالب كمك به ياوران حق اجرا شد و مومنان در نهايت پيروز گشتند و مكاران باطل انديش نيز خوار و ذليل (انعام/124) گشتند.

به عنوان مثال، وقتي قوم نوح (نوح/25) مكارانه در صدد برآمدند از پرستش پنج بت خويش دست بر نداشته و هيچ گاه ايمان نياورند، خداوند آنان را غرق كرد و نوح و همراهانش را نجات بخشيد.

يا وقتي مكر قوم ثمود بر اين استوار شد كه همگي با شبيخوني شبانه صالح و خاندانش رابه قتل رسانده سپس ارتكاب اين عمل را منكر شوند (نمل/50)، مكر برتر الهي بر اين قرار گرفت كه آنان را كيفري سخت رسانده نابود كند و صالح(عليه السلام) و مومنان متقي را نجات بخشد(نمل/53).

نيز وقتي مكر يهوديانبر قتل عيسي(عليه السلام) قرار گرفت (آل عمران/54)، مكر برتر الهي او را بالا برد و پيروان او را بر يهوديان مكّار تا روز قيامت برتري بخشيد.

اقواممكّار گذشته همواره در صدد بودند انبياي الهي را از مقاصد هدايتي شان باز دارند، پيامد اين عمل، مواجهه با قانون الهي در اين مورد شد؛ بدين صورت كه مدتي كوتاه به آنان فرصت داده شد تا ضمن اتمام حجت از متاع فاني دنيوي بهرهببرند، سپس مكر برتر الهي در قالب كمك به ياوران حق اجرا شد و مومنان در نهايت پيروز گشتند و مكاران باطل انديش نيز خوار و ذليل گشتند

امامصادق(عليه السلام) در تبيين اين رابطه علّي و معلولي مي فرمايد: «احساس نياز و فقر [موسي] موجب شد كه او به وعده گاه و ميقات برسد» [به تعبير دقيقتر] «وقتي به سمت مَدين رهسپار شد گفت: شايد پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند» (قصص/22).

او [گرچه] با صورت [و قالب مادي] به سمت مدينرهسپار شد، ولي با قلبش به سوي پروردگار رفت، درحالي كه از او راه هدايت را طلب مي كرد. به همين جهت خداوند نيز با كلام از او تجليل كرد و به او احترام گذاشت [اين پيامدويژه موسي(عليه السلام) نيست، بلكه شمولي كلي دارد، زيرا] هر كس يك دل بر خداوند وارد شود، خداوند نيز او را به آرزويش مي رساند. [به علاوه كه] وقتيبه آب مدين رسيد گفت: «پروردگار من به نعمتي كه به سويم بفرستي نيازمندم».(قصص/24) [پروردگارا] «من به تو نيازمندم و از تو طلب مي كنم كه نيازم را به خود افزون كني، زيرا من جز به خودت به چيز ديگري از تو مستغني نمي شوم».

[ودرست در همين لحظه و به همين دليل يعني] وقتي دلش حقير شد يعني تهي از مخلوقات شد به او خطاب مي شود: «تعلق به ما سوي الله را قطع كن» و اين زماني است كه در حضور و در ميقات است.  

اين وعده‌ي الهي و حتمي است، هر قوم و گروهي كه نيكي كنند، در واقع به خودشان نيكي كرده‌اند و هر كسي كه بدي كند، در واقع به خود بدي كرده است؛امروزه هم داستان ما چنين مي‌باشد، اگر دنبال عمل خير باشيم، در واقع به خودمان خير رسانده‌ايم و اگر دنبال عمل شر باشيم در واقع براي خودمان شر و فساد را فراهم كرده‌ايم.


منابع:

سايت اسلام كوئست

سايت معارف قرآن




 برچسب ها : مطالب ديني - مطالب قراني

فرد با تقوا چه ويژگي هايي دارد؟

تقوا

ويژگي هاي افراد با تقوى:

1- صبر در برابر مشكلات، صبر بر ترك گناهان و صبر بر انجام واجبات.

2- صداقت در گفتار و رفتار.

3- خضوع و فروتنى در انجام دستورات، بدون غرور و خود برتربينى.

4- انفاق از هر چه خداوند به آنان روزى كرده است.

5- مناجات‏هاى سحرى و آمرزش‏خواهى از خداوند.


در اين دو آيه خداوند به معرفى بندگان پرهيزكار كه در آيه قبل به آن اشاره شده بود پرداخته و شش صفت ممتاز براى آنها بر مى‏شمرد.

الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ (آل عمران ـ 16)

(پرهيزگاران)كسانى‏اند كه مى‏گويند: پروردگارا! به راستى كه ما ايمان آورده‏ايم، پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش حفظ فرما.

اولين صفت پرهيزكاران كه در آيه 16 مطرح شده اين است كه آنان با تمام دل و جان متوجه پروردگار خويش‏اند و ايمان، قلب آنها را روشن ساخته و به همين دليل در برابر اعمال خويش به شدت احساس مسئوليت مى‏كنند.

و در ادامه در آيه 17 مي فرمايد:

الصَّابِرِينَ وَ الصَّادِقِينَ وَ الْقانِتِينَ وَ الْمُنْفِقِينَ وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ (آل عمران ـ 17)

(پرهيزگاران، همان) صابران و راستگويان و فرمانبرداران فروتن و انفاق كنندگان و استغفار كنندگان در سحرها هستند.

 

نكته‏ها:

ويژگي هاي افراد با تقوا در آيه 17 سوره آل عمران:

1 صبر در برابر مشكلات، صبر بر ترك گناهان و صبر بر انجام واجبات.

2 صداقت در گفتار و رفتار.

3 خضوع و فروتنى در انجام دستورات، بدون غرور و خود برتربينى.

4 انفاق از هر چه خداوند به آنان روزى كرده است.

5 مناجات‏هاى سحرى و آمرزش‏خواهى از خداوند. آرى! سحر مناسب‏ترين زمان براى دعاست. «1»

مفضلبن عمر مى‏گويد به امام صادق عليه السلام عرض كردم: نماز شب من فوت مى‏شودو من بعد از نماز صبح آن را قضا مى‏كنم؟ حضرت فرمودند: اشكالى ندارد، ولى آن را براى خانواده‏ات آشكار نكن، چون آن را سنّت مى‏پندارند و در اين صورتعمل به گفتار خداوند: «الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ» را ابطال مى‏كند

درآن هنگام كه چشم هاى غافلان و بى ‏خبران در خواب است و غوغاى جهان مادى فرو نشسته و به همين دليل حالت حضور قلب و توجه خاص به ارزش هاى اصيل در قلب مردان خدا زنده مى‏شود، به پا مى‏خيزند و در پيشگاه با عظمتش سجده مى‏كنند و از گناهان خود آمرزش  مى‏طلبندو محو انوار جلال كبريايى او مى‏شوند، و تمام ذرات وجودشان زمزمه توحيد سرمى‏دهد، و همان گونه كه با طلوع صبح، ظلمت شب برچيده مى‏شود و فيض عام پروردگار بر صفحه جهان مى‏نشيند، آنها نيز به دنبال زمزمه‏هاى عاشقانه سحرگاهان همراه با طلوع صبح، پرده‏هاى ظلمت غفلت و گناه از دل هايشان برچيده مى‏شود و انوار رحمت  و مغفرت و معرفت الهى بر دل هايشان فرو مى‏نشيند.

در برخى روايات آمده است: اگر كسى يك سال به طور مداوم، در قنوت نماز شب هفتاد مرتبه استغفار كند، مشمول اين آيه مى‏شود. «2»

ابىبصير از امام صادق عليه السلام درباره‏ى «الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ» پرسيد، حضرت فرمودند: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در نماز وتر هفتاد مرتبه استغفار مى‏كرد. «3»

مفضل بن عمر مى‏گويد به امام صادق عليه السلام عرض كردم: نماز شب من فوت مى‏شود و من بعد از نماز صبح آن را قضا مى‏كنم؟ حضرت فرمودند: اشكالى ندارد، ولى آن را براى خانواده‏ات آشكار نكن، چون آن را سنّت مى‏پندارند و در اين صورت عمل به گفتار خداوند: «الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ» را ابطال مى‏كند. «4»

 

نكته:

واژه"سحر" (بر وزن بشر) در اصل به معنى "پوشيده و پنهان بودن" است و چون در ساعات آخر شب پوشيدگى خاصى بر همه چيز حكومت مى‏كند، نام آن سحر گذاشته شدهاست لغت "سِحر" (بر وزن شعر) نيز از همين ماده است زيرا شخص ساحر دست به كارهايى مى‏زند كه اسرار آن از ديگران پوشيده و پنهان است.

عرب به ريه و شش نيز گاهى سحر (بر وزن بشر) مى‏گويد و اين هم به خاطر پوشيده‏ بودن درون آن مى‏باشد.

چرا در ميان اوقات شبانه روز تنها به وقت "سحر" اشاره شده است در حالى كه استغفار و بازگشت به سوى خدا در هر حال مطلوب است؟

تقوا به معناى انزوا، بى‏خبرى و گوشه‏گيرى نيست، متّقى بايد جامع كمالات باشد. «الصَّابِرِينَ وَ الصَّادِقِينَ وَ ...»

اينبراى آن است كه سحر به خاطر آرامش و سكوت و تعطيل كارهاى مادى و نشاطى كه بعد از استراحت و خواب به انسان دست مى‏دهد، آمادگى بيشترى براى توجه به خداوند به او مى‏بخشد و اين معنى را به آسانى با تجربه مى‏توان دريافت، حتىبسيارى از دانشمندان براى حل مشكلات علمى از آن وقت استفاده مى‏كردند. زيرا چراغ فكر و روح انسان در آن وقت از هر زمان پرفروغ ‏تر و درخشان ‏تر است و از آنجا كه روح عبادت و استغفار توجه و حضور دل مى‏باشد، عبادت و استغفار در چنين ساعتى از همه ساعات گران بهاتر خواهد بود.

 

پيام‏هاي آيه 16:

1ـ متّقين، همواره در انابه و دعا هستند. «يَقُولُونَ»

2ـ ايمان، زمينه‏ى عفو الهى  است. «آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا»

3ـ عفو، از شئون ربوبيّت و لازمه‏ى تربيت است. «رَبَّنا» «فَاغْفِرْ لَنا»

4ـ ترس از قهر و عذاب خداوند، از نشانه‏هاى تقواست. «قِنا عَذابَ النَّارِ»

5ـ به كارهاى خوبتان اعتماد نكنيد. با آنكه اهل تقوا هستيد، باز هم از قهر الهى بايد ترسيد. «قِنا عَذابَ النَّارِ»

 

پيام‏هاي آيه 17:

1ـ هم رسيدگى به خلق، هم عبادت خالق. «وَ الْمُنْفِقِينَ وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ»

2ـ تقوا به معناى انزوا، بى‏خبرى و گوشه‏گيرى نيست، متّقى بايد جامع كمالات باشد. «الصَّابِرِينَ وَ الصَّادِقِينَ وَ ...»

 

پي نوشت ها:

(1). تفسير مجمع البيان.

(2). تفسير أطيب البيان من لا يحضر، ج 1، ص 309.

(3). تهذيب الاحكام، ج 2، ص 120.

(4). مستدرك، حديث 3259.


منابع:

تفسير نور ج 2

تفسير نمونه ج 2

تهذيب الاحكام، ج 2

تفسير أطيب البيان من لا يحضر، ج 1




 برچسب ها : مطالب ديني - مطالب قراني

آثار رعايت حق الناس در خوشبختي خانواده

اگر تجربه‌ عشق و خدمت به ديگران نداشته باشي، تجربه‌اي از عبادت هم نخواهي داشت.


حق الناس

خانوادهيكي از استوار‌ترين و مهم ترين بناها در اسلام و محبوب‌ترين‌ نهاد نزد خداي تعالي است، اما چه بسا به سبب عدم رعايت حق الناس موجب سلب اعتماد و تنفر از يكديگر شده و بنيان آن متلاشي گردد. والدين، اولين معلم فرزندان هستند كه قادرند فرزندان خويش را نسبت به آثار زيانبار آن آگاهي داده و با منع آنها از اين گناه در رسيدن به كمال ياري رسانند.

اين نوشتار قصد بيان مصاديق حق الناس و تأثير آن در زندگي به استناد قرآن را دارد.

 

رعايت حق الناس در قرآن

يكي از مصاديق حق الناس حفظ آبروي افراد است كه با غيبت از بين رفته و اعضا نسبت به هم بدبين خواهند شد. 

خداوند در سوره حجرات صفاتي را به عنوان مقدمه غيبت برشمرده است. در آيه 11 از اين سوره مباركه مي‌خوانيم:

«يَأَيهُّاالَّذِينَ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ كَثِيرًا مِّنَ الظَّنّ‏ إِنَّ بَعْضَ الظَّنّ‏ إِثْمٌ  وَ لَا تجَسَّسُواْ وَ لَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَيحُبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ» اى اهل ايمان، از بسيار پندارها در حق يكديگر اجتناب كنيد كه برخى ظنّ و پندارها معصيت است ونيز هرگز (از حال درونى هم) تجسس مكنيد و غيبت يكديگر روا مداريد، هيچ يك از شما آيا دوست مى ‏دارد كه گوشت برادر مرده خود را خورد؟ البته كراهت و نفرت از آن داريد (پس بدانيد كه مثل غيبت مومن به حقيقت، همين است) و از خدا پروا كنيد، كه خدا بسيار توبه پذير و مهربان است.

امام باقر(عليه السلام) نيز مفهوم آيه را به زباني ديگر بيان نموده است: به خدا كه حرمت مومن بزرگ‌تر از حرمت كعبه است. (بحار الانوار،ج1،ص150) در اين آيه سه مطلب مطرح است:

اول: اجتناب از سوء ظن نسبت به مومنان زيرا كه حسن ظن پسنديده است. (تفسير أحسن الحديث، ج‏10، ص281)

دوم:تفحص از كارهاى پنهان مردم است براى اطلاع از آنها كه شرعاً حرام است ولى اگر مسئله توطئه منافقين بر عليه حكومت اسلامى و مانند آن باشد، تجسس  واجب است.

سوم: غيبت كردن و آن در منظر حضرت كاظم(عليه السلام) آنست كه عيب انسان را كه مردم نمى ‏دانند در غياب او بگويى. (مجمع البيان، ج 9، ص 137).

كسيكه خمس مال خود را نپردازد يا مردي با وجود همسر رابطه پنهاني با زن ديگر برقرار نمايد و يا اگر بدون اجازه همسر خويش همسر دوم اختياركند يا اگر والدين نسبت به فرزندان عدالت را رعايت ننمايند حق الناس محسوب خواهد شد. عدم توجه به تمام اين موارد و بسياري از موارد بيان نشده موجب ازهم پاشيدگيخانواده خواهد شد

كم فروشي

از مصاديق ديگر حق الناس كم فروشيو ضرر زدن به ديگران است. «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ * الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ * وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ» (مطففين،3-1) واى بر كم فروشان. آنها كه وقتى براى خود كيل مى ‏كنند حق خود را به طور كامل مى ‏گيرند. اما هنگامى كه مى‏خواهند براى ديگران كيل يا وزن كنند كم مى ‏گذارند!

اين نكته نيز قابل توجه است كه آيات فوق گرچه تنها از كم ‏فروشى در مورد كيل و وزن سخن مى ‏گويد، ولى بدون شك مفهوم آيه وسيع است و هر گونه كم ‏فروشى را هر چند در معدودات (چيزهايى را كه با عدد مى‏ فروشند) نيز شامل مى ‏شود. بلكه بعيدنيست با استفاده از الغاى خصوصيت، كم گذاردن در خدمات را نيز فرا گيرد.

فى المثل اگر كارگر و كارمندى چيزى از وقت خود بدزدد در رديف "مطففين" و كم‏ فروشانى است كه آيات اين سوره سخت آنها را نكوهش كرده است.

اسراف
اسراف

يكي ديگر از مصاديق حق الناس اسراف استو اسراف يعنى تجاوز كردن از اندازه و اعتدال و پيامبر (صلي الله و عليه وآله) در تفسير آيه «وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْيَقْتُرُوا»(فرقان،67) فرمود: هركس در غير مورد لازم (بجا و درست)، خرج كند اسراف كرده است. (الحياة، ج4، ص310) امام على(عليه السلام) فرمود: «بيشاز كفاف (مقدار متعارف رفع نيازها) اسراف است.» (مستدرك الوسائل، ج2، ص645)

فردي از امام ششم(عليه السلام) از مفهوم آيه شريفه «وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِيراً»(اسرى،26) پرسيد. فرمود: هر كه چيزى در غير فرمان خداخرج كند مبذر است و هر كه در راه خير خرج كند مقتصد است. كسى كه همه دارائى خود را بپاشد و بى ‏چيز بماند به او مبذر گويند. گفت: در مصرف حلال هم تبذير هست؟ فرمود: آرى. (الحياة، ج‏4،ص310)

دراين آيه سه مطلب مطرح است: اول: اجتناب از سوء ظن نسبت به مومنان زيرا كه حسن ظن پسنديده است. دوم: تفحص از كارهاى پنهان مردم است براى اطلاع از آنها كه شرعا حرام است ولى اگر مسئله توطئه منافقين بر عليه حكومت اسلامى ومانند آن باشد، تجسس واجب است. سوم: غيبت كردن و آن در منظر حضرت كاظم(عليه السلام) آنست كه عيب انسان را كه مردم نمى ‏داند در غياب او بگويى

مصاديق حق الناس در خانواده

حق الناس علاوه بر موارد ذكر شده در خانواده به صورت هاي گوناگون مورد تجلي است. دروغ گفتن براي پائين بردن ارزش ديگري و حتي تحقير ديگران و يا تهمت زدن به ديگري و حتي پارتي بازي براياينكه به ناحق جاي كسي را بگيرد. به سبزي آب زدن و يا شير را با آب مخلوط نمودن براي افزايش قيمت آن. حتي كسي كه خمس مال خود را نپردازد يا مردي با وجود همسر، رابطه پنهاني با زن ديگر برقرار نمايد و يا اگر والدين نسبت به فرزندان عدالت را رعايت ننمايند حق الناس محسوب خواهد شد.

عدم توجه به تمام اين موارد و بسياري از موارد بيان نشده موجب از هم پاشيدگي خانواده خواهد شد.




 برچسب ها : مطالب ديني - مطالب قراني

مدخل هاي شيطان را بشناسيم

خشم

شيطان مانند ساير موجودات به عبادت مشغول بود، ولي در يك آزمايش الهي فرمان خدا را انكار كرد و به خاطر حس نژاد پرستي، نظر به اينكه نژاد او از آتش و برتر از انساني است كه از خاك آفريد شده است و به خاطر تكبر و تعصب و حسد، علاوه بر عمل نكردن به فرمان خداوند، به جاي عذرخواهي و توبه اعتراض كرد.

بنابراين خداوند او را بد نيافريده است بلكه شيطان بد عمل كرده است و مي توانست توبه كند.

ازخداوند عمر طولاني تا دامنه قيامت براي گمراه كردن مردم درخواست كرد. خداوند هم يا به خاطر پاداش عبادت هاي قبلي يا آزمايش انسان، براي مدت طولاني به او مهلت داد و در مقابل وسوسه ها و الهامات شيطاني انسان را با فرستادن انبياء مجهز ساخت و در برابر لغزش هاي انسان، درب توبه را به روي او گشود.


در قرآن و روايات براي شيطان تورهايي بيان شده است از قبيل: لقمه حرام، شرابو قمار، شايعات، تفرقه ها، تماس و هم نشيني با نااهلان اعم از دوست، همسايه، معلم، شاگرد، عجب و غرور، آرزوهاي نابجا، تبليغات سوء، زرق و برق طاغوت ها، و ....

ما در اين نوشتار ورودي هاي شيطان از راه هاي غضب و خشم، هواپرستي و فحشا و منكر را بررسي مي كنيم:

خشم و غضب:

از كمين هاي مهم شيطان، كمين گاه خشم وغضب مي باشد. خشم شعبه اي از ديوانگي است زيرا در آن حالت عقل از كار مي افتد، كنترل انسان از دست مي رود و از خود غافل و بيگانه مي شود.

چهفرصتي طلايي تر از اين فرصت براي دشمن خواهد بود؟ با از دست رفتن كنترل و انزواي عقل اعضاي بدن به ويژه زبان به فرمان دشمن ها شده، فاجعه ها مي آفريند.

بي دليل نيست كه خشم و غضب را سپاهي از سپاهيان دشمن مي شناسند. آن گونه كه حضرت علي عليه السلام به حارث همداني مي فرمايد: «احذر الغضب فإنه جند عظيم من جنود إبليس» (نهج البلاغه، نامهء 460/69)، «از خشم بپرهيز كه آن سپاهي بزرگ از سپاهيان ابليس است.»

پساين انسان است كه با پيروي از خواهش هاي شيطاني راه ورود شيطان را باز مي كند و خود را در دام بدبختي و فلاكت قرار مي دهد كه حضرت علي(عليه السلام) در اين باره مي فرمايد: «والشقي من انخدع لهواه و غروره»، «بدبخت كسي است كه فريب هواي نفس خود را بخورد»



 برچسب ها : مطالب ديني - مطالب قراني


منوی اصلی
موضوعات وبلاگ
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)تاریخ روزآیه قرآن تصادفیآیه قرآن

در كل اينترنت
در اين سايت
میان صفحات فارسی

حدیث موضوعی
X