در جهان هستی شری وجود ندارد

تواضع

آنچه در آیه 26 سوره آل عمران در مورد اعطاى عزّت و ذلّت از جانب خداوند آمده، طبق قوانین و سنّت اوست و بدون جهت و دلیل خداوند کسى را عزّت نمى‏بخشد و یا ذلیل نمى‏سازد.


قُلِاللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُوْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (آل عمران ـ 26)

بگو:خداوندا! تو صاحب فرمان و سلطنتى. به هر کس (طبق مصلحت و حکمت خود) بخواهىحکومت مى‏ دهى و از هر کس بخواهى حکومت را مى‏گیرى و هر که را بخواهى عزّتمى‏بخشى و هر که را بخواهى ذلیل مى‏نمایى، همه خیرها تنها به دست توست. همانا تو بر هر چیز توانایى.

درتفاسیر مى‏خوانیم که پیامبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله پس از آنکه مکّه را فتح نمود، وعده‏ى فتح ایران و روم را به مسلمانان داد.

در آن موقع منافقان  با تعجّب به یکدیگر نگاه مى‏کردند که این آیه نازل شد.

گروهىاز مفسّران، نزول آیه را در موقع حفر خندق دانسته‏اند. آن زمان که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله کلنگ را بر سنگ زد و از آن جرقه‏اى برخاست، فرمود: من در این جرقه‏ها فتح کاخ‏هاى مدائن و یمن را از جبرئیل دریافت کردم.

منافقان با شنیدن این سخن، لبخند تمسخر مى‏زدند که این آیه نازل شد.

 

همه چیز به دست اوست!

درآیات قبل سخن از امتیازاتى بود که اهل کتاب (یهود و نصارى) براى خود قائل بودند و خود را از خاصان خداوند مى‏پنداشتند (علاوه بر این مدعى بودند حاکمیت و مالکیت نیز از آن آنها است) خداوند در این جا ادعاى باطل آنان را با این بیان جالب رد مى‏کند، مى‏فرماید: "بگو: بارالها! مالک ملک ها تویى، تو هستى که به هر کس بخواهى و شایسته بدانى حکومت مى‏بخشى و از هر کس بخواهى حکومت را جدا مى‏سازى" (قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُوْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ).

"هر کس را بخواهى بر تخت عزت مى‏نشانى، و هر کس را اراده کنى بر خاک مذلت قرار مى‏دهى" (وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ).

و در یک جمله "کلید تمام خوبی ها به دست تواناى تو است، زیرا تو بر هر چیز توانایى" (بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).

ناگفته پیدا است که منظور از اراده  ومشیت الهى در این آیه این نیست که بدون حساب و بى دلیل چیزى را به کسى مى‏بخشد و یا از او مى‏گیرد، بلکه مشیت او از روى حکمت و مراعات نظام و مصلحت و حکمت جهان آفرینش و عالم انسانیت است و گاه این حکومت ها به خاطر شایستگى‏ها است، و گاه حکومت ظالمان هماهنگ ناشایستگى امت ها است.

بهعبارت دیگر آنچه در این آیه در مورد اعطاى عزّت و ذلّت از جانب خداوند آمده، طبق قوانین و سنّت اوست و بدون جهت و دلیل خداوند کسى را عزّت نمى ‏بخشد و یا ذلیل نمى‏سازد.

مثلًا در روایات مى‏خوانیم: هر کس براى خداوند تواضع وفروتنى کند، خداوند او را عزیز مى‏کند و هر کس تکبّر نماید، خدا او را ذلیل مى‏گرداند. (بحارالانوار، ج 16، ص 265) بنابراین عزّت و ذلّت از خداست، ولى ایجاد زمینه‏هاى آن به دست خود ماست.

"هرکس را بخواهى بر تخت عزت مى‏نشانى، و هر کس را اراده کنى بر خاک مذلت قرارمى‏دهى" (وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ)

ایننکته نیز قابل توجه است که لفظ "خیر" افعل التفضیل است و معادل فارسى آن "بهتر" مى‏باشد، و براى برترى چیزى بر چیز دیگر ذکر مى‏شود ولى در بسیارى از موارد، به معنى خوب (بدون مفهوم صفت تفضیلى) نیز به کار مى‏رود و ظاهر این است که در آیه مورد بحث به معنى دوم است. یعنى سرچشمه تمام خوبی ها از او و به دست او است.

جمله"بِیَدِکَ الْخَیْرُ" با توجه به الف و لام استغراق در "الخیر" و مقدم شدنخبر بر مبتدا (زیرا بیدک الخیر فرموده نه الخیر بیدک) نشان مى‏دهد که تمامخیرها و برکات و نیک ها و خوبی ها، در دست خدا است، و ضمناً از این جمله استفاده مى‏شود که هم عزت، خیر است و هم ذلت، و هم بخشیدن حکومت و هم گرفتنآن، هر کدام در جاى خود خیر است و بر طبق قانون عدالت، و شرى وجود ندارد، جانیان و بدکاران، خیرشان در آن است که در زندان باشند و نیکوکاران با ایمان، خیرشان در آزادى است.

به تعبیر دیگر در جهان هستى شرى وجود ندارد، این ما هستیم که خیرات را مبدل به شر مى‏کنیم و اگر مى‏گوید: خیر تنها به دست تو است و از شر سخنى نمى‏گوید، به خاطر آن است کهشرى از ذات پاک او صادر نمى‏شود.

جمله "إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ" در واقع دلیلى است بر تمام آنچه در این آیه آمده زیرا وقتى او بر هر چیز قادر است، حکومت و عزت و خیرات به دست او است.

سرچشمه‏ىبدى‏ها عجز و ناتوانى است. از کسى که بر هر کارى قدرت دارد چیزى جز خیر سرنمى‏زند. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ»

پیام‏های آیه:

مالک واقعى تمامى حکومت‏ها خداست. مُلک براى غیر خدا، موقّتى و محدود است. «مالِکَ الْمُلْکِ»

2ـ اکنون که مالک اوست، پس دیگران امانتدارى بیش نیستند و باید طبق رضاى مالک اصلى عمل کنند. «مالِکَ الْمُلْکِ»

3ـ اگر انسان مالک مُلک نیست چرا از داشتن آن مغرور و با از دست دادنش مأیوس شود! «مالِکَ الْمُلْکِ»

4ـخداوند به هر کس که شایسته و لایق باشد، حکومت مى‏دهد. همانگونه که به سلیمان، یوسف، طالوت و ذو القرنین عطا نمود. «تُوْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ»

5ـ حکومت و حاکمیّت، دلبستگى‏آور است. «نزع» به معناى کندن است و نشانه یک نوع دلبستگى است.

6ـعزّت و ذلّت به دست خداست، از دیگران توقّع عزّت نداشته باشیم. (قرآن از کسانى که از غیر خدا عزّت مى‏خواهند به شدّت انتقاد کرده و مى‏فرماید: «أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً» نساء، 139) «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ»

7ـ توحید در دعا و عبادت یک ضرورت است. (در مناجات شعبانیه مى‏خوانیم: «الهى بیدک لا بید غیرک زیادتى و نقصى») «بِیَدِکَ الْخَیْرُ»

8ـ آنچه از اوست، چه دادن‏ها و گرفتن‏ها، همه خیر است، گرچه در قضاوت‏هاى عجولانه‏ى ما فلسفه‏ى آن را ندانیم. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ»

سرچشمه‏ى بدى‏ها  عجزو ناتوانى است. از کسى که بر هر کارى قدرت دارد چیزى جز خیر سر نمى‏زند. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ»


منابع:

تفسیر نور، ج 2

تفسیر نمونه، ج 2

بحارالانوار، ج 16





 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی