حدیث موضوعی مطالب ديني و قرآني - مطالب دینی
درباره

سلام خدمت تمام دوستای گلم تمام تلاشم اینه بهترین مطالب دینی و قرآنی رو در اختیارتون قرار بدم. یاعلی
جستجو
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
آیه قرآن تصادفی

مطالب قرانی

سوره قرآنحدیث موضوعیذکر روزهای هفته مهدویت امام زمان (عج)
روزشمار غدیر
روزشمار محرم عاشوراوصیت شهدا
روزشمار فاطمیهپخش زنده حرم
ابر برچسب ها
حكمت نامه لقمان حكيم (415) (<-TagCount->) , مطالب ديني (255) (<-TagCount->) , نماز (111) (<-TagCount->) , مناجات نامه (101) (<-TagCount->) , مطالب قراني (66) (<-TagCount->) , احاديث نماز (62) (<-TagCount->) , مطالب قرانی (42) (<-TagCount->) , مطالب دینی (39) (<-TagCount->) , پندهاي لقمان حكيم (37) (<-TagCount->) , حديث (36) (<-TagCount->) , ادعيه قرآنى (34) (<-TagCount->) , احادیث قرآنی (20) (<-TagCount->) , مطالب مرتبط به سوره لقمان (18) (<-TagCount->) , قرآن شناسی (18) (<-TagCount->) , داستان انبياء (16) (<-TagCount->) , اهل بیت در قرآن (14) (<-TagCount->) , حكايات قرآني (13) (<-TagCount->) , نسخ در قرآن (10) (<-TagCount->) , امامت (10) (<-TagCount->) , معارف قرآن (9) (<-TagCount->) , محکم و متشابه (9) (<-TagCount->) , داستان های قرآنی (8) (<-TagCount->) , عكس هايي با موضوع دين (4) (<-TagCount->) , احاديث لقمان حكيم (2) (<-TagCount->) , اصول قرأت (1) (<-TagCount->) , قرآن و تربیت صحیح (1) (<-TagCount->) , احکام قرآنی (0) (<-TagCount->) , قرآن و طبیعت (0) (<-TagCount->) , قرآن و زندگی (0) (<-TagCount->) , قرآن و اجتماع (0) (<-TagCount->) , قرآن و فرهنگ (0) (<-TagCount->) , عکس هایی با موضوع دین (0) (<-TagCount->) , بدون موضوع (10) (<-TagCount->) , 


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
مطالب ديني و قرآني

وقتی نمی توان ازدواج کرد…


از موضوعات بسیار مورد توجه انسان مسأله ازدواج و ارتباط با جنس مخالف است. این بحث از منظرهای مختلفی قابل توجه است اما آنچه که قصد پرداختن به آن را داریم وظیفه فرد در قبال موانع ازدواج است.

اسلام عزیز از آنجا که با توجه به فطرت انسانی قوانین را وضع نموده است، بین قوانین الهی و نیازهای انسانی نیز اختلافی دیده نمی شود.


ازدواج

ازدواجهسته اول ایجاد خانواده و به نوبه ی خود، واحدی در سنگ بنای جامعه انسانی است. حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله) فرمود: هیچ کانونی در اسلام بر پا نشده است که نزد خداوند از کانون ازدواج محبوب تر و عزیزتر باشد.(محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 100، ص 222، باب 1، ح 40)

ازدواجو گزینش همسر، انتخاب مطلوب ترین همراه و ترسیم روشن ترین طریق سعادت و پاسخی مناسب به عالی ترین نیاز فطری انسان یعنی وصول به کمال و سعادت است.

چنانچه حضرت علی(علیه السلام) در این باب می فرمایند: هیچ یک از یاران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ازدواج نکرد، مگر اینکه ایشان پس از ازدواج آنان فرمود: ایمانش کامل شد. (حسین نورى طبرسى، مستدرک الوسائل، ج 14، ص 150، باب 1، ح 8)

ازدواج در منطق قرآن کریم، به وجود آورنده مطمئن ترین و آرام بخش ترین رابطه ها و آغازگر زندگی همراه با طراوت، مودّت  و ایثار است.

ازآیات و نشانه های قدرت خداوند این است که برای انسان از نوع خود، همسرانی آفرید تا در کنار آنان، به آرامش و سکون نایل آیند و بین آنان دوستی و رحمتقرار داد. (روم: 21)

تعففو عفت پیشه کردن زمانی محقق می شود که پای عقل به هوی و هوس و شهوت بسته نباشد و الا کسی که شرایط گناه را برای خودش فراهم کرده چگونه عقل او دستوربه عفاف دهد (طاعة الهوی تفسد العقل) زیرا هوی پرستی عقل انسان را فاسد میکند

شهید مطهّری درباره نقش ارزنده ازدواج می گوید: «... یک پختگی و پویایی وجود دارد که جز در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده  پیدانمی شود، در مدرسه پیدا نمی شود، در جهاد با نفس پیدا نمی شود، در نماز شبپیدا نمی شود; این کمالات را فقط باید در ازدواج و تشکیل خانواده به دست آورد.

لذا، هیچ وقت نمی شود که یک کشیش، یک کاردینال به صورت یک انسان کامل در بیاید، اگر واقعاً درکاردینالی خودش صادق باشد.» (مرتضى مطهّرى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 398)

اما نگاه اسلام به جنس مخالف همیشه ایجابی نیست و همیشه تاکید بر برقراری ارتباط نیست بلکه درجایی که مانعی بر سر ازدواج است دستور به عفاف می دهد (وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه‏)

عفاف

«عفت» یکی از فضایل مهم اخلاقی در رشد و پیشرفت و تکامل جوامع انسانی است; اما شهوت که مقابل عفت قرار دارد، موجب سقوط فرد و جامعه می شود.

بنابراین کسی که شرایط ازدواج ساده را ندارد حق ارتکاب گناه را ندارد برای پرهیز از گناه  باید از زمینه های گناه نیز دوری گزیند.

به عبارت ساده تر همیشه مسیر مقابل انسان ارضای شهوت نیست بلکه عفت نیز گزینه ای است که نباید فراموشش کرد.

نکتهدیگر اینکه تعفف و عفت پیشه کردن زمانی محقق می شود که پای عقل به هوی و هوس و شهوت بسته نباشد و الا کسی که شرایط گناه را برای خودش فراهم کرده چگونه عقل او دستور به عفاف دهد (طاعة الهوی تفسد العقل) چنانچه هوی پرستی عقل انسان را فاسد می کند.

(عبد الشهوة اسیر لا ینفک اسره) برده شهوت اسیری است که آزادی را نمی بیند، پس برای آزادی عقل باید چشم را محدودکرد. (اذا ابصرت العین الشهوة عمی القلب عن العاقبة)

و این گونه است که قرآن مجید مومنین را از نگاه شهوت آلود نهی می کند (قُلْ لِلْمُۆْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ )

منشأگرایش مرد به زن و آرمیدن مرد در سایه انس به زن مودّت و رحمتی است که خداوند بین آنها برقرار کرده و این مودّت الهی و رحمت خدایی غیر از گرایش غریزی نر به ماده است که در حیوانات هم وجود دارد; و از این رهگذر است که زن محبوب رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) واقع شده است; فرمود: من از دنیایشما، سه چیز را دوست دارم: زن، بوی خوش و نور چشم من در نماز است

چند راهکار برای دوستان مجرد

1-دعا کردن را فراموش نکنید، مخصوصاً دعا در اوقات اجابت مانند سجود، قبل ازنماز مغرب در روز جمعه، بین اذان و اقامه در مسجد، ثلث اخیر شب و سحرگاه قبل از طلوع صبح و غیره، چنانچه خداوند متعال وعده داده است که کسی که از او چیزی را طلب کند خواسته او را بر آورده می کند، خداوند می فرماید: "و گفتار چه کسی از گفتار خداوند صادق تر است؟"‌ و در سوره بقره می فرماید: " و(ای پیامبر) اگر بندگانم از تو در مورد من سۆال کنند پس من نزدیک هستم، دعای دعاکنندگان را اجابت می کنم”".

2- روزه گرفتن، زیرا؛

اولاً توصیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم می باشد برای مهار شهوت.

ثانیاً هنگام پرخوری، شهوت تحریک می شود ولی کمتر خوردن و یا روزه گرفتن از شدت شهوت می کاهد.

3- چشم پوشیدن از نظر به مناظر شهوت انگیز

4 - از دوست بد دوری کند زیرا بیشتر گناه ها و مصائب سببش دوست های بد هستند.

چنانچه شاعر در این زمینه می گوید:

تا توانی می گریز از یار بد *** یار بد بدتر بُوَد از مار بد

مار بد تنها تو را بر جان زند *** یار بد بر جان و مال و بر ایمان زند

5-تنهایی و بیکار ماندن از هر بلایی بدتر است، پس بهتر است که بیکار نماند ووقت فراغ خود را صرف اذکار و عبادت کند، زیرا اوقات فراغت، مخصوصاً اگر قدرت مالی همراه آن باشد اساس مفسدات جوانان می باشد.

در این باب ضرب المثل عربی می گوید: "الوقت کالسیف، ان لم تقطعه قطعک"‌ یعنی: " وقت مانند شمشیر می باشد، اگر با آن قطع نکنی آن تو را قطع می کند."

6 - خواندنهر چه بیشتر اذکار، قرآن مشارکت در کارهای خیر دسته جمعی و غیره. قرآن مى‏فرماید: «نماز، از گناه و بدى باز مى‏دارد» [ عنکبوت، 54] به ویژه اگر آن را با حضور قلب بخوانید.  


منابع:

سایت پرسمان

سایت حوزه

سایت الف




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

تنها راه خوشبختی اینجاست!

صراط

قرآنکریم در ظاهر کتابی است با متنی عربی و آیات و سور مشخص؛ اما همین کتاب باچنین ظاهر و مشخصاتی، ویژگی هایی دارد که آن را از یک کتاب عربی ساده به کامل ترین و اساسی ترین قانون هدایت و سعادت بشر تا قیامت تبدیل کرده است.

این کتاب که تمام آن وحی الهی به رسول خاتم صلی الله علیه و آله است یک ادعا دارد و یک دعوت.

ادعایآن، معجزه (از طرف خدا) بودنش است و برای اثبات این مدعا از تمام کسانی کهاعجاز آن را قبول ندارند و باور نمی کنند که این قرآن، سخن خداست دعوت می کند که ده سوره و یا حداقل یک سوره مانند قرآن بیاورند. [1] بعد خود اضافه می کند که اگر تمام انس و جن هم جمع شوند همدیگر را یاری کنند نمی توانند مانند قرآن را بیاورند. [2]

دعوت آن هم به سوی خداست؛ به سوی بی نهایتی که نهایت کمالات و خوبی هاست. قرآن کتابی است برای سعادت بشر. سعادتی که انسان از روی فطرت همواره به دنبال آن است و در غیر مسیر قرآن هر چقدر بیشتر تلاش می کند خود را دورتر از آن می بیند.

 

راهنمایی به تنها راه خوشبختی

قرآنکریم تنها کتابی است که معارف آن سراسر حق است [3] و می تواند انسان را بهجاده هدایت و سعادت راهنمایی کند. خداوند متعال درباره این ویژگی قرآن می فرماید:

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ [4]؛ یعنی این قرآن هدایت می‌کند به سوی دینی که اقوم از هر دین و مسلط تر بر اداره امور بشر است. [5]

پس یکی از برکات قرآن  هدایتگریاوست. قرآن، هم در هدایتگریش بی نظیر است [6] و هم، راهی که هدایت می کند راهی است که هادی بودنش به سوی کمالات و سعادت بشری بی همتاست. [7] بنابراین جامعه ای که مردم و مسئولانش به دنبال سعادت می گردند و برای رسیدن به آن طرح می نویسند و برنامه می ریزند، باید معارف و راهکارهای این کتاب آسمانی را سرلوحه کار خود قرار دهند و در مسیری که قرآن نشان می دهد حرکت نمایند.

بایددانست که تمام این برکات وقتی به سوی جامعه سرازیر می شود که مردم به معارف قرآن ایمان داشته باشند و به آن عمل کنند. حضور فعال قرآن و معارف آندر جامعه است که سبب نزول این برکات خواهد بود و گرنه حضور چاپی و یا حتی خواندنی قرآن کریم اما بدون توجه عملی به آموزه های آن، هرگز سبب بهره مندیجامعه از آن نخواهد شد

حیات بخشیدن به جامعه

خداوند متعال معارف دین را مایه حیات معنوی جامعه می داند و مردم به پیروی از آنها فرا می خواند. در سوره انفال می خوانیم:

یَأَیهُّاالَّذِینَ ءَامَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یحُیِیکُم؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید اجابت کنید دعوت خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله را به هنگامی که شما را به چیزی می‌خواندکه شما را زنده می‌کند.

آیه فوق با صراحت می‌گوید که دعوت اسلام، دعوت به سوی حیات و زندگی است حیات معنوی، حیات مادی، حیات فرهنگی، حیات اقتصادی، حیات سیاسی به معنای واقعی، حیات اخلاقی و اجتماعی، و در نهایت حیات و زندگی در تمام زمینه‌ها. [9]

رسول خدا صلی الله علیه و آله در بیانی شیوا و در قالب تمثیلی به این برکت اجتماعی قرآن اشاره کرده و می فرماید:

مَثَلُ القُرآنِ و مَثَلُ النّاسِ کَمَثَلِ الأَرضِ وَالغَیثِ ... [10]

قرآن

حکایتقرآن و مردم، حکایت زمین و باران است: در حالی که زمین، بی جان و خشکیده است، خداوند، باران را بر آن فرو می فرستد و زمین، جان می‌گیرد. سپس بارانیسیل آسا می فرستد و زمین، جانی تازه تر می گیرد و رویِش، آغاز می شود. آنگاه، هماره، رودخانه ها را جاری می‌سازد تا آن که بذرهای زمین می‌روید و گیاه بر می‌آورَد و رستنی هایش به گُل می نشیند و خداوند، آنچه از زیورها ومایه های زندگی مردمان و جانوران در آن است، بیرون می‌آورد. این قرآن نیز با مردم، چنین کرده است.

 

عزت بخشیدن به جامعه

امیرالمومنین علیه السلام در معرفی قرآن کریم آن را کتابی معرفی می کند که خداوند متعال بندگانش را در پرتو عمل به آن عزت می بخشد:

یُعِزُّ اللَّهُ بِهِ أهلَ طاعَتِهِ [11]؛ و خداوند، به وسیله آن (قرآن)، اهل طاعتش را عزّت می بخشد.

امامزین العابدین علیه السلام در فرازی از دعای 42 صحیفه سجادیه قرآن را وسیلهای برای رسیدن به بالاترین جایگاه های کرامت معرفی می کند. آن حضرت از خداوند چنین طلب می کند:

وَ اجْعَلِ الْقُرْآنَ وَسِیلَةً لَنَا إِلَی أَشْرَفِ مَنَازِلِ الْکَرَامَة؛ (خداوندا!) قرآن را وسیله رسیدن ما به بالاترین جایگاه های کرامت و بزرگواری قرار ده.

همینمعنا نیز در کلام امیرالمومنین علیه السلام نیز به چشم می خورد آنجا که فرمود: اِعلَموا أنَّهُ لَیسَ عَلی أحَدٍ بَعدَ القُرآنِ مِن فاقَةٍ و لا لِأَحَدٍ قَبلَ القُرآنِ مِن غِنیً؛ بدانید که هیچ کس را پس از [برخورداری از] قرآن فقری نیست و هیچ کس را پیش از قرآن، توانگری ای نیست

بالابردن توان معنوی و مادی جامعه

رسول خدا صلی الله علیه و آله قرآن را گنجی تمام نشدنی معرفی می کند که وصل شدن به آن جامعه را از فقر مادی و معنوی مصون می دارد. آن حضرت می فرماید:

القُرآنُ غِنیً لا فَقرَ بَعدَهُ، ولا غِنی دونَهُ [12]؛ قرآن، ثروتی است که با وجود آن، فقری نیست و بدون آن، توانگری ای نیست.

همین معنا نیز در کلام امیرالمومنین علیه السلام نیز به چشم می خورد آنجا که فرمود:

اِعلَمواأنَّهُ لَیسَ عَلی أحَدٍ بَعدَ القُرآنِ مِن فاقَةٍ و لا لِأَحَدٍ قَبلَ القُرآنِ مِن غِنیً [13]؛ بدانید که هیچ کس را پس از [برخورداری از] قرآن فقری نیست و هیچ کس را پیش از قرآن، توانگری ای نیست.

 

نکته مهم

باید دانست که تمام این برکات وقتی به سوی جامعه سرازیر می شود که مردم به معارف قرآن ایمان داشته باشند و به آن عمل کنند.

حضورفعال قرآن و معارف آن در جامعه است که سبب نزول این برکات خواهد بود وگرنهحضور چاپی و یا حتی خواندنی قرآن کریم اما بدون توجه عملی به آموزه های آن، هرگز سبب بهره مندی جامعه از آن نخواهد شد.

اینکه قرآن در برخیآیات، خود را هادی و راهنمای تمام بشر معرفی می کند «هُدىً لِلنَّاس» [14]یا «نَذیراً لِلْبَشَر» [15] و در برخی آیات، هدایت و بهره خود را مخصوص مۆمنین و اهل تقوی می داند «هُدىً لِلْمُتَّقینَ» [16] «هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُۆْمِنین» [17] علتش همین است. [18]

 

پی نوشت ها:

1.   23/بقره. 13/ هود

2.   88/ اسراء

3.   105/ اسراء

4.   9/ اسراء

5.   المیزان 13/46

6.   48/ مائده

7.   بنابر اینکه «اَقوَم» در آیه 9/ اسراء به معنای افعل تعیین باشد و نه تفضیل.

8.   خطبه 176

9.   تفسیر نمونه 7/127

10.  کنز العمّال 1/548

11.   بحار الأنوار 53/78

12.   بحار الأنوار 92/19

13.   نهج البلاغة، خطبه 176

14.   185/ بقره

15.   29/ مدثر

16.   2/ بقره

17.   97/ بقره

18.   ر.ک به مجمع البیان 1/118




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

قاتل نیستم؛ اما می ترسم بگویم چه کاره ام!

غسال

روزعقد و عروسی دو یا سه نفر از اقوام نزدیک همراه با عروس به آرایشگاه می روند تا عروس تنها نباشد، در غسالخانه هم همین طور است. غسال ها، مرده را برای سفر قیامت آرایش، و شست و شو می کنند و مرده، عروس قبر می شود. فرقی نمی کند تازه گذشته، پیر یا جوان باشد، او را همراهی می کنند تا بازماندگان برای آخرین بار عزیز از دست رفته شان را ببینند و یاد او را برای سال های زنده ماندن بدون او در دل خود ذخیره کنند.


غسالخانه جایی است که تهویه غول پیکر دائم در حال کار است و باد سرد، موج می‌اندازد در سالن شست و شوی و به رطوبت گره می‌خورد.

اغلبما به آنهایی که در این محیط کار می کنند فکر نمی‌کنیم، برخورد یا حتی تصوری هم در موردشان نداریم، همه ما معمولا در مورد خیلی از مشاغل تصور نامناسبی نداریم چون جلوی چشم هستند اما در مورد یک نفر "غسال" آن قدر ارتباط کم است که اصلا مردم به او فکر نمی‌کنند.

همین موضوع بهانه ای شد که به کنکاش در مورد مردن و کسانی که آخرین نفراتی هستند که ما را برای قبر آماده می کنند برویم و لحظاتی را به یاد مرگ، واقعیتی غیر قابل اجتناب و غسّال عزیزانی که در این وادی فراموش شده اند قلم بزنیم.

خدمتگزارانی که عاقبت همه مان از زیر دستشان می گذریم و آخرین ملاقات را قبل از وداع کامل با دنیا، با آنها خواهیم داشت. برای خیلی هایمان تصور این که یک ساعت جای این افراد باشیم هم سخت است چه برسد به این که هر روز که از خواب بیدار می شویم، خودمان را مهیای کاری کنیم که سر و کارش با اموات است.

هنگام غسل جو سنگینی حاکم است. غم مرگ یک انسان. همه با هم در این سوگ شریکند. صدای بلند صلوات و فاتحه فضا را پر کرده است.

وارد غسالخانه که می‌شوی بوی سدر و کافور گیجت می کند.

خودشان می گویند: کار خوبی است که هم باعث رضایت خدا می‌شود و هم نیاز ضروری بنده خدا را برطرف می‌کند.

 

به یاد مرگ هستیم؟

هر قدر جایگاه و مقام انسان بالاتر باشد باید بیشتر به یاد مرگ و مسئولیت خطیر در پاسخگویی بود. همچنین طبق روایات تاکید شده است در شادی و غم به قبرستان برویم و مرگ را فراموش نکنیم.

فقطسه سال است که با راهنمایی یکی از اقوام وارد این حرفه شدم اما بیشتر از 30 سال از مرگ و میر درس گرفته‌ام و شاید باور نکنید اگر بگویم گاه با میتیآرامش عجیبی دارم و گاه از میت دیگری می‌هراسم، مادرم می‌گوید اموات با اعمالشان این گونه هستند، نمی‌دانم اما جریان زندگی عجیبی است

متاسفانه خیلی از ما آدم ها آنقدر از مسائل آخرت و اهمیت اعمال غافل هستیم که به کلی مرگ را از یاد برده ایم.

فراموش کرده ایم که در زمان مرگ، هیچ کس نمی تواند ما را از عذاب الهی در قبال اعمالش نجات دهد.

بهواقع چرا به فکر خودمان و آخرتمان نیستیم؟!! چرا به فکر آن لحظه ای که همهی دوستان و آشنایان و عزیزترین ها تنهایمان می گذارند و می روند و ما می مانیم و خروارها خاک و تنهایی قبر، نیستیم؟!

لحظه ای که مثل خیلی از اموات که برای مراسم آنها به بهشت زهرا می رویم، تنها و به حال خود رها می شویم!

دُردانگیمان برای دوستان و آشنایان تنها ساعتی اندک دوام ندارد. خیلی هم که با محبت باشند و وفادار، تا چهل روز دیگر اسممان هم از زبان ها خواهد افتاد و تمام.

 

اهمیت قبر و قیامت

در باب اهمیت قبر و مرگ همین بس که در دین اسلام تأکیدات بسیاری در این امر آمده و تاکید شده است که قبرستان‌ها را در میان شهرها بیاوریم تا مردم در کسب و کار خود، مرگ را نیز فراموش نکنند و اگر هم نمی‌شود بنابر مشکلات شهری چنین کاری کرد، لااقلشهدا و علماء را در میان شهر به خاک بسپاریم تا مردم مرگ را از یاد نبرند.

چرابا فراموش کردن مرگ و مردن اعتدال و میانه روی را در زندگی خود از یاد برده ایم و زیاده خواه شده ایم و برای این زیاده خواهی هایمان دست به هر کاری می زنیم.

مرگ
پاداش غسل دادن مردگان

در کتاب ثواب الاعمال پاداش غسل دادن مردگان، این چنین ذکر شده است:

ابوالجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: «از جمله مناجات هاى موسى(علیه السلام) با خدا این بود که گفت: پروردگارا، مرا از پاداش عیادت بیمار آگاه کن که چقدر است؟ خداوند بزرگ فرمود: فرشته‏اى بر اومى‏گمارم که وى را در قبر تا روز رستاخیز عیادت کند. گفت: پروردگارا، پاداش کسى که مردگان را غسل دهد چیست؟ فرمود: او را از گناهانش پاک مى‏سازم؛ مانند روزى که مادرش او را زاییده است. گفت: پروردگارا، کسانى که تشییع جنازه کنندچه پاداشى دارند؟ فرمود: گروهى از فرشتگان خود را که پرچم هایى به همراه دارند بر آنها مى‏گمارم تا آنان را از گورهایشان به سوى عرصه محشر بدرقه کنند. گفت: پروردگارا، براى کسى که زن فرزند مرده‏اى را تسلیت گوید چه پاداشى هست؟ فرمود: در روزى که سایه‏اى جز سایه من نیست او را در سایه خود پناه مى‏دهم».[شیخ صدوق، ثواب الاعمال، انصارى محلاتی، رضا، ص 375]

سعد اسکاف مى‏گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود: «هر مومنى جنازه مومنى را غسل دهدو هنگامى که او را پهلو به پهلو مى‏کند بگوید: «اللّهمّ هذا بدن عبدک المومن و قد أخرجت روحه منه و فرّقت بینهما فعفوک عفوک» خداوند گناهان یک سال او را- غیر از کبایر- مى‏بخشد».[ همان، ص 377، ح1,]

باخواندن این پاداش ها یاد عزیزانی افتادم که در مکانی به نام شست و شوی مردگان ما را در لحظات آخر همراهی می کنند و برای ورود به قبر زینت می دهند.

اما چه حیف که کم یاد این عزیزان هستیم و اگر هم یکی از آنهارا ببینیم گاه نگاه هایمان آزرده شان می کند و در نتیجه اکثر آنها از بازگو کردن شغلشان اجتناب می کنند.

"رقیه – ک"، یکی از غسالان با اشاره به 10 سال فعالیت در این شغل گفت: به غیر از همسر و مادرم کسی از شغلمن اطلاعی ندارد، مخصوصا فرزندانم نمی‌دانند که من غسال هستم، چون مطمئنم با شنیدن این حرف دیگر ارزشی برای خودم و شغلم قائل نخواهند بود.

درباب اهمیت قبر و مرگ همین بس که در دین اسلام تأکیدات بسیاری در این امر آمده و تاکید شده است که قبرستان‌ها را در میان شهرها بیاوریم تا مردم در کسب و کار خود، مرگ را نیز فراموش نکنند و اگر هم نمی‌شود بنابر مشکلات شهری چنین کاری کرد، لااقل شهدا و علماء را در میان شهر به خاک بسپاریم تا مردم مرگ را از یاد نبرند"

وی با گلایه‌مندی از نگاه جامعه به غسالان افزود: درطول ماه با بیش از 300 میت سرو کار دارم و مرگ را از نزدیک لمس می‌کنم و به خاطر حس خوبی که از فراموش نکردن مرگ همیشه و در همه جا در کنار من است،راضی هستم، ولی کاش جامعه و اطرافیان کمی به این شغل نیز مهربان‌تر نگاه می‌کردند.

یکی از غسالان در آرامستان تهران می گوید:

فقطسه سال است که با راهنمایی یکی از اقوام وارد این حرفه شده ام اما بیشتر از 30 سال از مرگ و میر درس گرفته‌ام و شاید باور نکنید اگر بگویم گاه با میتی آرامش عجیبی دارم و گاه از میت دیگری می‌هراسم، مادرم می‌گوید اموات با اعمالشان این گونه هستند، نمی‌دانم اما جریان زندگی عجیب است.

کاشهمه باور می‌کردیم مرگ چقدر به ما نزدیک است؛ آن موقع دل آدم‌های اطرافمانرا به آسانی نمی‌شکستیم و با توهین و بی‌احترامی، دیگران را آزرده نمی‌کردیم.

 

یاد مرگ زندگی را پاک نگه می دارد

شایدبتوان گفت از لحاظی خوش به حال این عزیزان که هر روز با مرگ و یاد مرگ مواجه هستند و ان شالله این همراهی باعث خواهد شد که هیچ گاه مرگ را فراموشنکنند و در اعمال خود دقت بیشتری به خرج دهند.

چرا که در بیانی امام صادق علیه السّلام مى فرمایند: یاد مرگ شهوات رادر نفس مى میراند و مراکز روئیدن غفلت را نابود مى کند و قلب را به وعده هاى خدا، تقویت مى نماید و طبع را رقیق کرده و نشانه هاى هوى را مى شکند.




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

این هیئتی ها...این مذهبی ها...

شایعه

این هم چادری ها! اون از ظاهرشون و این از باطنشون!

ببینید چه جوری بدحجاب ها رو امر به معروف می کنند! با اسید پاشی!!

درکنار بعضی خبرها، از این مدل تحلیل ها و نتیجه گیری ها، زیاد می شنوید. گاهی انقدر فراگیر و مکرر، که باور نکردنش سخت است. اما واقعاً خبر اصلی چهبوده است؟ تحلیل درست و نتیجه گیری منطقی کدام است؟ کدام یک به همدیگر ارتباط حقیقی دارند؟


گاهی خیلی سریع، قضاوت های ما هم با شنیدن انبوه خبرها، تحت تأثیر قرار می گیرد و به یک جهت خاص کشیده می شود.

شکی نیست که آدم های مذهبی مثلهر کسی از نوع بشر، غیر از معصومان، ممکن است گاهی دچار خطا شوند و لازم است که جبران نمایند. اما هر اشتباهی، مربوط به فرد خاطی است و قابل تعمیم به دیگران یا به مکتب و مذهب فرد نیست.

اگر کسی قرآن خوانده باشد، یا اگر فقط در فضای اسلام ناب، کمی نفس کشیده باشد؛ یا حتی فقط اگر یک خداپرستِ بی غل و غش باشد، هرگز به این قضاوت نمی رسد که دین خدا دستور داده باشد که پیروانش توی خیابان راه بیفتند و برای برطرف کردن یک کار زشت (منکر)، دست به جنایت بزنند.

یا اگر ببیند آدم نمازخوانی دروغ می گوید، هرگز باور نمی کند که علتِ دروغ گفتنش این است که نماز می خواند و چهره ی مذهبی دارد.

آدم هایی که منطق سالمی دارند، حتی اگر درس خوانده و تحصیل کرده هم نباشند، برای هر پدیده، دنبال علتِ خودش می گردند.

هیچآدم عاقلی باور نمی کند که بشود شیشه ای غبار گرفته را با زغال تمیز کرد! هیچ عقل سلیمی قبول نمی کند که راه مبارزه با منکری مثل "بدحجابی"، انجام یک منکر وحشتناک مثل "اسید پاشی" باشد!

پس چطور گاهی ذهن بعضی از مردم، با شنیدن یک خبر، به تردید می افتد یا صورت شفاف و پاکِ دین، در ذهنشان کمی کدر می شود؟ تحلیل بعضی حادثه ها برایشان دشوار می شود و گاهی دچار سوء تفاهم می شوند؟

در پاسخ این سوال مهمِ آسیب شناسانه، باید دو دلیل بیرونی و درونی را بررسی کرد.

برایخنثی کردن اثر معجزه آسایی که مجموعه ی دین در زندگی مردم دارد، نشانه ها وعلامت های دین داری و دین مداری را هدف می گیرند؛ از میوه های شیرین شروع می کنند تا درخت را از ریشه درآورند

دلیل بیرونی

دلیل بیرونی منشأ خبر است. اگر یک اتفاق، همان گونه که هست، گزارش نشود، بازارِ گرمی برای شایعات  و قضاوت های نابجا  فراهم می کند و برای این گزارش های غیر واقعی، انگیزه های بسیاری وجود دارد.

یکی از انگیزه ها را قرآن، آمیختن حق و باطل و کتمان حق  میداند: "وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ" و حق را با باطل نیامیزید و حقیقت را با اینکه می دانید، کتمان نکنید.

قطعاً صراحت و شفافیت حقیقت، به نفع عده ای نیست؛ چرا که گاه پوشیده ماندن اصل و حقیقت ماجرا، برایشان نان و روغنی دارد.

اینجاست که بازی کردن با دین خدا  و بازی دادن ذهن مومنان، ساده ترین و نزدیک ترین مسیری است که آنها را به مقصود می رساند.

هر نشانه ی دینی ممکن است دستاویز تخریب و تمسخر اهالی هیاهو شود؛ تخریب نام دین یا تخریب چهره ی زیبای شعائر دین.

برایخنثی کردن اثر معجزه آسایی که مجموعه ی دین در زندگی مردم دارد، نشانه ها وعلامت های دین داری و دین مداری را هدف می گیرند؛ از میوه های شیرین شروع می کنند تا درخت را از ریشه درآورند.

مثلاً هیئت های مذهبی و مجالس عزاداری سالار شهیدان علیه السلام، یکی از برجسته ترین و پررنگ ترین جلوه ها و نشانه های دین داری در میان ماست.

امر به معروف و نهی از منکر

شکینیست که این دلدادگی و شور و شوق، مخصوصاً اگر با آگاهی و معرفت دینی همراه شود، به ده ها دلیل به مذاق بعضی ها خوش نمی آید. با این تجمعِ پر محبتِ مومنانه که ایمان ها را عمیق تر و انگیزه ها را تازه تر می کند، منافع عده ای به خطر افتاده است.

حداقل این منفعت ها برای این دشمنان دوست نما این است که در رقابت جذب جوانان و اثرگذاری بر دل ها، به سختی مغلوبِ نورانیتِ مجالس امام حسین(علیه السلام) شده اند. جوانانی که اگر می خواستند در زمین آن ها بازی کنند، سودهای کلان به جیب آن ها می ریختند، اما حالا گرد شمع بی بدیل دیگری می گردند و انصافاً برایش مایه می گذارند. پس عجیب نیست که خسارت زدگان، نهایت تلاششان را بکنند که ضربه ای، خدشه ای یا انحرافی در این جریان بزرگ ایجاد کنند؛ به هر طریقی که دستشان برسد؛ از شایعه درست کردن برای هیئتی ها برای بدبین کردن افکار مردم یا حتی تحریفِ وقایع عاشورا، چیزهایی است که حتماً شنیده و مواجه شده اید.

یا مسئله ی حجاب که چهره ی جامعه ی اسلامی را با جوامع دیگر در نگاه اول متفاوت می کند، به شدت در معرض تخریب و هجمه و طعنه است. و البته باز هم امر به معروف و نهی منکر؛ مظلوم ترین واجبی که چون در بین متدینان مغفول و مظلوم است، دشمن خیلی راحت تر با آن بازی می کند!

باشانتاژ خبری و غوغای رسانه ای، بعضی از ما نیز ناخواسته با این جریان ها همراه می شویم. موج، ما را هم با خود تکان می دهد. وقتی با هیاهو بر فضای اجتماع غلبه می کنند، هر چند برای زمانی کوتاه، ذهن مردم را از شناخت و تحلیل درست ماجرا، منحرف می کنند، مخصوصاً اگر دست روی احساسات و عواطف مردم بگذارند. سلامتی، امنیت روانی، حفظ نوامیس و...؛ این ها چیزهایی است همه ی ما به آن حساسیم و دقیقاً از همین حساسیت ها برای حمله به باورهای دینی، سوء استفاده می کنند.

ویکی از لوازم مهم بصیرت، تحقیق کامل است. "یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواإِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ" ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره ی آن تحقیق کنید؛ مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کرده ی خود پشیمان شوید

حرف و حرف و حرف! چقدر به این حرف ها و هیاهوها دل بسته اند. چقدر از این حرف ها امید معجزه دارند. انصافاً چقدر خرج می کنند تا نور خدا را خاموش کنند. با دهان به پیکار خدا آمده اند!

یُرِیدُونَ أَن یُطْفِوُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ

اما چرا باید با نور خدا بجنگند؟ نور خدا کجای محاسبات دنیامدارانه ی آن ها را به هم می ریزد؟ وقتیصحنه با نور خدا روشن و شفاف شود، لایه های باطل، هرچه کلفت باشند، نمی توانند حق را بپوشانند. دیگر دیوار حاشا بلند نیست. کتمان حق و حقیقت جواب نمی دهد. "وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ" و خدا نور خود را کامل می کند هرچند کافران خوش نداشته باشند.

 

دلیل درونی

اما مهم ترین دلیل درونی، نداشتن یا کم داشتن یک ابزار طلایی است به نام "بصیرت".

بصیرت، یعنی به ظاهر اکتفا نکردن، از لایه های ظاهری عبور کردن و عمق امر را دیدن.

یکی از بهترین راه های کسب بصیرت، قرآناست. "هَـذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ یُوْمِنُونَ" این وسیله ی بینایی از طرف پروردگارتان و مایه ی هدایت و رحمتاست برای جمعیتی که ایمان می آورند.

و یکی از لوازم مهم بصیرت، تحقیق کامل است. "یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ" ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره ی آن تحقیق کنید؛ مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کرده ی خود پشیمان شوید.

به امید آنکه با کسب بصیرت و درست عمل کردن، گاه با دست خود تیشه به ریشه ی دین و دینداری ها نزنیم.




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

چرا ناسزاگویی و پرخاش بین مردم رواج یافته؟!!

نزاع

به نظر شما چرا این روزها این قدر شاهد پرخاشگری و خشونت ازسوی افراد هستیم؟ آیا مشکلات اقتصادی تنها دلیل این پرخاشگری ها است؟ راهکار کنترل این خشم چیست؟ برای فرار از ناسزاگویی چه باید کرد؟


اینروزها وقتی در خیابان راه می رویم یا سوار تاکسی یا اتوبوس می شویم افراد بسیاری را می بینیم که بر سر مسائل کوچک رو به مجادله آورده اند.

موضوعیکه چندی پیش در خبرها فشارهای اقتصادی حال حاضر یکی از علل آن برشمرده شد.فشارهایی که بیکاری، نرسیدن دخل به خرج و گرانی و تورم بر مردم وارد می کند.

کار به جایی می رسد که گاه یک بوق یا یک تنه غیر عمدی در کوچه وخیابان های شهر باعث درگرفتن مجادله و دعوایی می شود که پس از آرامش چیزی جز پشیمانی  به همراه نمی آورد.

درمحیط خانه با کوچک ترین جرقه ای سر و صدا به پا می کنیم و دعوایی حسابی بهراه می اندازیم که وقتی علت آن را بررسی می کنیم می بینیم که دلیلی جز یک مسأله ی بی اهمیت و کوچکی که می شد با صبوری و گذشت از آن عبور کرد، نداشته است.

چرا به جای اینکه ریشه ی این غضب ها و خشم هارا پیدا کرده و در رفع آنها بکوشیم، فقط و فقط تقصیر را بر گردن دیگران انداخته و دولت و صدا و سیما و این و آن را مقصر می دانیم؟!!

نمی گویم این مراکز در مشکلات بی تقصیر هستند. خیر. حتما آنها هم در سهم خود مقصرند ولی حالا که آنها کاری نمی کنند و یا فعلاً از عهده ی آن بر نیامده اند، چرا ما خود را از یک زندگی با محبت و سرشار از شادی و لبخند محروم می کنیم و به جای شادی و سخنان با مهر و محبت، فحش و ناسزا و ... وارد زندگی خود می کنیم؟!!

حتما آزمایشی که یک گروه ژاپنی روی آب ترتیب داده اند را دیده اید یا حداقل وصف آن را شنیده اید که چگونه یک حس منفی، یک حرف زشت، یک نگاه نازیبا و زشت روی مولکول های آب تأثیر گذاشته و چهره ی آن را زشت و کریه می کند و برعکس حرف زیبا زدن، امید و شادابی، معنویت و دعا مولکول ها را به شکل زیبایی تغییر می دهد!!

حالکه همه ی ما می دانیم 70%بدن ما انسان ها از آب تشکیل داده شده است، کمی فکر کنیم که هر حرف، رفتار و احساسات بر کل بدن ما چه می کند و چه تأثیری خواهد داشت؟!!!!

ازپارتی بازی هایی که در جامعه دیده می شود خسته شده اید و اعصابتان خورد است این پیام قرآنی را هر روز مرور کنید : «إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللّهِ رَبِّی وَرَبِّکُم مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»همانا من بر خداوند - که پروردگار من و پروردگار شماست - توکّل کرده ام. هیچ جنبنده ای نیست مگر اینکه او مهارش را گرفته است. به یقین پروردگار من بر راهی راست است. و نیز: حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ، خداوند ما را بس است و او خوب حمایتگری است

شاید بگویید: خوب گاهی اوقات کنترل اعصاب و خشم دست خودمان نیست، چه کنیم؟ کلّاً ما خانوادگی عصبی هستیم و ...

نه دوست عزیز عصبی بودن یا آرام بودم یک ویژگی ذاتی نیست بلکه یک رفتار اکتسابی است.

دراین بین آنچه مهم است کنترل اعصاب و دوری از خشونت است چرا که این خشم و عصبیت از مشکلات خانوادگی گرفته تا مشکلات اقتصادی، هر دلیلی که داشته باشدزیبنده اخلاق قرآنی یک بچه مسلمان نیست.

فراموش نکنیم که ساده ترین گناه  فحش و ناسزا گویی است که باعث پاره شدن رشته های مودت در بین مردم و تنفر و انزجار می گردد.

 

چند راهکار ساده

اگر ناراحتی و خشم ما از بیکاری است خوب چرا خودمان دست به کار نمی شویم و خلاقیتی در ایجاد شغل نمی کنیم.

خیلیاوقات هم دیده می شود کار وجود دارد ولی من نوعی چون فقط دلم می خواهد ریاست کنم و مدیریت و پشت میز نشستن را کار می دانم، بوق در دستم گرفتم و فریاد بیکاری سر می دهم.

اگر از نداشتن همسر و ازدواج نکردن عصبی هستیم، اول از خدا بخواهیم و دعا کنیم (چنانچه دعاها و نمازها و ذکرهایی در این باب آمده) و در کنار آن تلاش در انتخاب همسری مناسب داشته باشیم.

دعا

برای موفقیت و داشتن آرامش فراموش نکنیم که باید در این بین از تجملات و چشم و هم چشمی های دست و پاگیر اجتناب کرده و در آخر باز اگر با طی کردن همه ی این کارها نتیجه ای نگرفتیم و صلاح ما فعلاً در مجرد ماندن بود، عفت  وپاکدامنی که دستور صریح قرآن است وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ را فراموش نکنیم چرا که اگر خواهان همسری پاک هستیم به فرموده قرآن باید پاک بود و عفیف زندگی کرد: الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ.

در برابر تورم شاید دست ما به ظاهر بسته باشد و کاراصلی به دست اقتصاد دان هایمان باشد ولی ما می توانیم با رفتارهای خود باراین عامل اقتصادی را از دوش خود و زندگی خود سبک تر کنیم چگونه؟

با صرفه جویی کردن، خط بطلان کشیدن بر چشم و هم چشمی ها و زیاده خواهی هایمان و خیلی راه های دیگری که شما بهتر می دانید.

اگر از پارتی بازی  هاییکه در جامعه دیده می شود خسته شده اید و اعصابتان خورد است این پیام قرآنیرا هر روز مرور کنید: «إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللّهِ رَبِّی وَرَبِّکُممَّا مِن دَآبَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» (هود،56)

همانا من بر خداوند - که پروردگار من و پروردگار شماست - توکّل کرده ام. هیچ جنبنده ای نیست مگر اینکه او مهارش را گرفته است. به یقین پروردگار من بر راهی راست است.  

حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ (173 / آل عمران)

خداوند ما را بس است و او خوب حمایتگری است.

فحشاغلب از شعله ور شدن خشم سرچشمه می گیرد. فرد خشمگین به دلیل ناتوانی در مهار کردن خشم خود، به رفتار زشتی چون فحش گرفتار می شود و با تکرار و استمرار آن، این رفتار به شکل عادت در می آید

اگراین نوع نگاه ها را در وجودمان درونی کنیم، دیگر تنها شادی و خوشبختی را در داشتن مادیات صرف نمی دانیم، خدا را در زندگی همراه خود می دانیم، تلاش به همراه معنویت می کنیم اما هیچ گاه طلبکار نیستیم و در نتیجه آرامش بیشتری خواهیم داشت.

شاید بگویید: فقط با داشتن معنویت صرف که نمی شود قسط خانه داد، اجاره خانه را چه کنیم و ....

بنده عرض می کنم: همان طور که گفتیم تلاش و کوشش به همراه ادای واجبات و رعایت محرمات و داشتن معنویت، نکته ی بسیار مهمی است.

بهعبارتی امروزه اصول و مبانی معنوی دین مبین اسلام در زندگی ما کمرنگ شده، اگر ما با تمام وجود و با اعتقاد قلبی به دستورات دینی نگاه کنیم و سعی نماییم با راهنمایی های متخصصان این حوزه دستورات دینی را در زندگی خود جاری کنیم، بدون شک به آرامش می رسیم. این وعده خداوند است که فرمود همانا یاد خدا موجب آرامش دل هاست.




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

بهترین و کامل ترین نعمت خداوند!

قرآن

بهترینو کامل ترین دفترچه راهنمایی که برای انسان طراحی شده قرآن کریم است. در این کتاب آسمانی بهترین روش‌های ممکن در اختیار انسان قرار داده شده تا اینکه انسان به وسیله آن به برترین جایگاه و منزلت انسانی رهنمود شود.


خداوند متعال در خصوص راهبری و هدایت بخشیقرآن کریم می فرماید: «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّشَیْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمینَ؛[نحل :89] و ما قرآن را که بیان‏کننده هر چیزى است و هدایت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است بر تو نازل کرده‏‌ا‌یم.»

ـ در این نوشتار مختصر سعی داریم در مورد برترین و زیباترین نعمتی که خدای متعال در اختیار انسان قرار داده صحبت کنیم.

با اندک توجهی در نعمت هایی که خدا به انسان ارزانی داشته به روشنی می‌توان به این مطلب دست یافت که همهنعمت ها از زیبایی و ارزش خاص بالایی برخوردار هستند؛ چرا که این نعمت‌ها در جهت رفاه و آسایش انسان می‌باشند، تا اینکه انسان روزگار را به سختی و مشقت نگذراند.

در مورد ارزش گذاری نعمت هایی که در اختیار انسان است این سوال مطرح می‌شود که کدام یک از جایگاه برتری برخوردار می‌باشند؟

برایجواب این سوال خوب است کارایی نعمت هایی که در اختیار انسان است را مورد مطالعه قرار دهیم. بعضی از نعمت ها که در اختیار انسان قرار داده شده با توجه به اهمیت و فوائد فراوانی که دارند بیشترین استفاده‌ی‌ آنها مختص به زندگی دنیایی است.

خدای سبحان در سوره مبارکه «الرّحمن»فهرستی از موجودات جهان آفرینش و مجموعه‌هایی از نعمت های مادی و معنوی خود را بیان می‏‌فرماید؛ از دنیا و آخرت، از انسان و فرشته و جنّ، از آفرینش انسان و سیر کمالی او، از بهشت و سعادت های ابدی، از نعمت های ظاهری و باطنی و....

در صدر این سوره و پس از ذکر صفت «رحمانیّت» خداوند، سخن از تعلیم قرآن بهانسان در میان آمده است. «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ؛ [الرحمن/4-1] خداى رحمان، قرآن را یاد داد. انسان را آفرید، به او بیان آموخت.»

این آیات نورانی نشانگر این نکته است که قرآن کریم، اولین و مهم‏ترین و پربارترین نعمت الهی است؛ زیرا انسان، تنها در سایه تعلیم خداوند و دریافت و تلقّی قرآن، به کمال نهایی خویش می‏رسد و تا قرآن نباشد، کسی به مقام انسانیّت راه نمی‏یابد.[1]

امامعلى(علیه السلام) در سخن بسیار جامع این حقیقت شفا بخشی قرآن را با شیواترین عبارات بیان فرموده است: «فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوائِکُمْ وَ اسْتَعِینُوا بِهِ عَلى لاَ وائِکُمْ فَإِنَّ فِیهِ شِفاءً مِنْ أَکْبَرِ الدّاءِ وَ هُوَ الْکُفْرُ وَ النِّفاقُ وَ الْغَیُّ وَ الضَّلالُ»؛ از اینکتاب بزرگ آسمانى، براى بیمارى هاى خود شفا بخواهید و براى حل مشکلاتتان از آن یارى بطلبید؛ چرا که در این کتاب درمان بزرگترین دردها است: درد کفر،نفاق، گمراهى و ضلالت»

جایگاه و اهمیت قرآن

همان طور که در ابتدای سخن نیز بیان شد بعضی از نعمت ها بیشترین کارایی و اثر آنها در دنیا خلاصه می‌شود، ولی این مطلب در خصوص قرآن کریم صادق نیست؛ چراکه خدای متعال در آیات نورانی قرآن مجید بهترین برنامه و آخرین نسخه شفا بخش خود را به بندگان ارزانی داشته که با به کار بستن فرامین شفا بخش آن می‌توان به سعادت دنیا و آخرت نائل شد.

خدایمتعال در آیات فراوانی جایگاه و اهمیت و ارزش این نسخه شفا بخش را این چنین بیان می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُوْمِنِینَ؛ [یونس آیه/ 57] ای مردم، برای شما از جانب پروردگارتان موعظه ای آمد و شفایی برای آن بیماری که در دل دارید و راهنمایی و رحمتی برای مومنان.»

 

قرآن وسیله هدایت انسان

هیچ نعمتی توان مقایسه و مقابله با قرآن را ندارد چرا که خدای متعال آن را برترین وسیله هدایت معرفیمی‌نماید: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ؛ [بقره/2]این است کتابى که در [حقانیت‏] آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است».

سرتاسر قرآن در بردارنده‌ی آیات نورانی است که راه و رسم زندگی الهی و نوید حیات ابدی را به انسان بشارت می‌دهد.

جنابسید رضی در کتاب شریف نهج البلاغه از امام علی علیه السلام در خصوص شأن و منزلت قرآن این چنین می فرماید: «إنَّ اللّه سبحانَهُ لَم یَعِظْ أحَدا بمِثلِ هذا القرآنِ؛[2] خداوند سبحان هیچ کس را به چیزى چون این قرآن اندرزنداده است.»

 

قرآن نسخه شفا بخش انسان

از آنجا که بیماری‌هایی که انسان با آن مواجه می‌شود تنها در بیماری‌های جسمی خلاصه نمی شود، بلکه سخترین و خطرناک‌ترین بیماری ‌هاییکه می توان انسان را در معرض هلاکت و نابودی قرار دهد بیماری‌های روحی و روانی است خدای متعال قرآن را شفای آن امراض خطرناک قرار می‌دهد و می‌فرماید: «وَ نُنَزِّل‌ُ مِن‌َ الْقُرْءَان‌ِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَ رَحْمَة‌ٌ لِّلْمُوْمِنِین‌َ وَ لاَ  یَزِیدُ الظَّـَـلِمِین‌َ إِلآ  خَسَارًا؛ [اسرأ/82] قرآن را نازل می‌کنیم که شفا و رحمت برای مومنان است‌».

امام على(علیه السلام) در سخن بسیار جامع این حقیقت شفا بخشی قرآن را با شیواترین عبارات بیان فرموده است: «فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوائِکُمْ وَ اسْتَعِینُوا بِهِ عَلى لاَ وائِکُمْ فَإِنَّ فِیهِ شِفاءً مِنْ أَکْبَرِ الدّاءِ وَ هُوَ الْکُفْرُ وَ النِّفاقُ وَ الْغَیُّ وَ الضَّلالُ»؛ [3] (از این کتاب بزرگ آسمانى، براى بیمارى هاى خود شفا بخواهید و براى حل مشکلاتتان از آن یارى بطلبید؛ چرا که در این کتاب درمان  بزرگترین دردها است: درد کفر، نفاق، گمراهى و ضلالت».

سزاواراست با تدبر و تفکر در آیات نورانی و انسان ساز آن، روح خود را جلا داده وزنگارهای غفلت و دنیا زدگی را از روح و قلب دور سازیم؛ تا اینکه با زنده شدن قلب، روح زیبای الهی در کالبد جسمانی صفا و قوت یافته و پله‌ های کمال وسعادت با معرفت و شناخت واقعی طی شود

راهنمایی صادق و نیکو

بهترینو کامل ترین دفترچه راهنمایی که برای انسان طراحی شده قرآن کریم است. در این کتاب آسمانی بهترین روش‌های ممکن در اختیار انسان قرار داده شده تا اینکه انسان به وسیله آن به برترین جایگاه و منزلت انسانی رهنمود شود. خداوند متعال در خصوص راهبری و هدایت بخشی قرآن کریم می فرماید: «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمینَ؛[نحل :89] و ما قرآن را که بیان‏کننده هر چیزى است و هدایت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است بر تو نازل کرده‏‌ا‌یم.»

در کتاب شریف نهج البلاغه جناب سید رضی در خصوص هدایت بخشی قرآن کریم از امام علی(علیه السلام) این چنین نقل می‌کند: «اِنَّ اللّه‏ تعالى اَنْزَلَ کِتابا هادیا بَیَّنَ فیهِ الْخَیْرَ وَ الشَّرَّ، فَخُذوا نَهْجَ الْخَیْرِ تَهْتَدوا وَ اَصْدِفوا عَنْ سَمْتِ الشَّرِّ تَقْصِدوا؛ [4] خداى تعالى کتابى راهنما فرستاد و در آن خوب و بد را روشن ساخت. پس راه خوبى را پیش گیرید تا هدایت شوید و از راه بدى دورى جویید تا به مقصد برسید.»

 

سخن آخر

نکته بسیار مهمی که در خصوص این نعمت ارزشمند الهی باید مورد توجه قرار داد این است که، نباید برخورد و استفاده ما از این کلام الهی به شکل یک کالا و تجارت باشد، به اینمعنا که تنها به دنبال بهره بردن از ثواب قرائت آیات نورانی آن باشیم، بلکه سزاوار است با تدبر و تفکر در آیات نورانی و انسان ساز آن، روح خود را جلا داده و زنگارهای غفلت و دنیا زدگی را از روح و قلب دور سازیم؛ تا اینکه با زنده شدن قلب، روح زیبای الهی در کالبد جسمانی صفا و قوت یافته و پله‌ های کمال و سعادت با معرفت و شناخت واقعی طی شود.

 

پی نوشت ها:

[1]. جوادی آملی، قرآن در قرآن، ص 23.

[2]. نهج البلاغة(صبحی صالح)خطبة 176، ص254.

[3]. همان.

[4]. نهج البلاغه، خطبه 167.




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

با دشمنان طرح دوستی نریزید

تقیه

تقیّه، به معناى کتمان عقیده‏ى حقّ از ترس آزار مخالفان و ترک مبارزه با آنان به جهت دورى از ضرر یا خطرِ مهم‏تر است. تقیّه، گاهى واجب و گاهى حرام است.


لایَتَّخِذِ الْمُوْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُوْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ (آل عمران ـ 28)

نباید اهل ایمان، به جاى مومنان، کافران را دوست و سرپرست خود برگزینند و هر کس چنین کند نزد خدا هیچ ارزشى ندارد، مگر آنکه از کفّار پروا و تقیّه کنید (و به خاطر هدف‏هاى مهم‏تر، موقّتاً با آنها مدارا کنید) و خداوند شما را از (نافرمانى) خود هشدار مى‏دهد و بازگشت (شما) به سوى خداوند است.

 

با دشمنان طرح دوستى نریزید

در آیات گذشته سخن از این بود که عزت و ذلت و تمام خیرات به دست خداوند است، و در این آیه به همین مناسبت مومنان را از دوستى با کافران شدیداً نهى مى‏کند، زیرا اگر این دوستی ها به خاطر کسب قدرت و ثروت و عزت است، همه اینها به دست خدا است.

جمله"مِنْ دُونِ الْمُوْمِنِینَ" اشاره به این است که در زندگى اجتماعى هر کس نیاز به دوستان و یاورانى دارد، ولى افراد با ایمان باید اولیاى خود را از میان افراد با ایمان انتخاب کنند و با وجود آنان چه نیازى به کفار بى رحم وستمگر است، و تکیه بر وصف ایمان و کفر، اشاره به این است که این دو از یکدیگر بیگانه و آشتى ناپذیرند.

جمله "فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ" اشاره به این است که: افرادى که با دشمنان خدا پیوند دوستى و همکارى برقرار سازند، ارتباطشان با خداوند و خدا پرستان گسسته مى‏شود.

تقیهیک اصل مسلم قرآنى است ولى در موارد معین و حساب شده که ضابطه آن در بالا آمد، و اینکه مى‏بینیم بعضى از ناآگاهان، تقیه را از ابداعات پیروان اهل بیت علیهم السلام مى‏شمرند دلیل بر این است که با آیات قرآن آشنایى زیادى ندارند

سپس به عنوان یک استثناء از این قانون کلى مى‏فرماید: "مگر اینکه از آنها بپرهیزید" و تقیه کنید (إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً).

همان تقیه‏اى که براى حفظ نیروها و جلوگیرى از هدر رفتن قوا و امکانات و سرانجام پیروزى بر دشمن است.

در چنین موردى، جایز است که مسلمانان با افراد بى ایمان، به خاطر حفظ جان خود و مانند آن ابراز دوستى کنند.

 

نکته‏ها:

1- تقیه یک سپر دفاعى است‏

درستاست که گاهى انسان به خاطر هدف هاى عالى‏تر، به خاطر حفظ شرافت، و به خاطرتقویت حق و کوبیدن باطل حاضر است از جان عزیز خود نیز در این راه بگذرد، ولى آیا هیچ عاقلى مى‏ تواند بگوید جایز است انسان بدون هدف مهمى جان خود را به خطر اندازد؟

اسلام صریحاً اجازه داده که انسان در موردى که جان یا مال و ناموس او در خطر است و اظهار حق، هیچ گونه نتیجه و فایده مهمىندارد، موقّتاً از اظهار آن خوددارى کند و به وظیفه به طور پنهانى عمل نماید.

چنان که قرآن در آیه فوق خاطر نشان ساخته و با تعبیر دیگر در آیه 106 سوره نحل مى‏فرماید: "إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ"، مگر کسى که از روى اجبار چیزى بر خلاف ایمان اظهار مى‏کند و قلب او با ایمان مطمئن و آرام است.

تواریخ و کتب حدیث اسلامى نیز سرگذشت "عمار" و پدر و مادرش را فراموش نکرده که در چنگال بت پرستان گرفتار شدند و آنها را شکنجه دادند که از اسلام بیزارى بجویند.

پدرو مادر "عمار" از این کار خوددارى کردند و به دست مشرکان کشته شدند ولى "عمار" آنچه را که آنها مى‏خواستند با زبان اظهار داشت و سپس گریه ‏کنان ازترس خداوند بزرگ به خدمت پیامبر صلی الله و علیه و آله شتافت. پیامبر صلی الله و علیه و آله به او فرمود: "ان عادوا لک فعد لهم"، (اگر باز هم گرفتارشدى و از تو خواستند آنچه مى‏خواهند بگو) (مجمع البیان، جلد 5 و 6 صفحه 388) و به این وسیله اضطراب و وحشت و گریه او را آرام ساخت.

نکته‏اى که باید کاملاً به آن توجه داشت این است که تقیه در همه جا یک حکم ندارد، بلکه گاهى واجب و گاهى حرام و زمانى مباح مى‏باشد.

وجوب تقیه در صورتى است که بدون فایده مهمى جان انسان به خطر بیفتد، اما در موردى که تقیه موجب ترویج باطل و گمراه ساختن مردم  و تقویت ظلم و ستم گردد، حرام و ممنوع است.

روىاین اساس تمام ایراداتى که در این زمینه شده پاسخ داده خواهد شد. در حقیقتاگر خورده‏ گیران در این باره تحقیق مى‏کردند واقف مى‏شدند که شیعه در اینعقیده تنها نیست بلکه مساله تقیه در جاى خود یک حکم قاطع عقلى و موافق فطرت انسانى است. (اقتباس از کتاب "آئین ما"، صفحه 364)

تقیه

2- تقیه یا تغییر شکل مبارزه‏

درتاریخ مبارزات مذهبى و اجتماعى و سیاسى، زمان هایى پیش مى‏آید که مدافعان حقیقت اگر بخواهند به مبارزه آشکار دست بزنند، هم خودشان و هم مکتبشان به دست نابودى سپرده مى‏شود و یا لااقل در معرض مخاطره قرار مى‏گیرد مانند وضعشیعیان على علیه السلام در زمان حکومت غاصب بنى امیه.

در چنین موقعى راه صحیح و عاقلانه این است که نیروهاى خود را به هدر ندهند و براى پیشبرد اهداف مقدس خود به مبارزات غیر مستقیم و یا مخفیانه دست بزنند و در حقیقت تقیه براى این گونه مکتب ها و پیروان آنها در چنین لحظاتى یک نوع تغییر شکل مبارزه محسوب مى‏شود که مى‏تواند آنها را از نابودى نجات دهد و در ادامه مجاهدات خود پیروز گرداند.

کسانى که بر تقیه به طور دربست قلم بطلان مى‏کشند معلوم نیست براى این گونه موارد چه طرحى دارند؟ آیا نابود شدن خوب است و یا ادامه مبارزه به شکل صحیح و منطقى؟

راه دوم همان تقیه است و راه اول چیزى است که هیچ کس نمى‏تواند آن را تجویز کند.

ازآنچه گفتیم روشن شد که تقیه یک اصل مسلم قرآنى است ولى در موارد معین و حساب شده که ضابطه آن در بالا آمد، و اینکه مى‏بینیم بعضى از ناآگاهان، تقیه را از ابداعات پیروان اهل بیت علیهم السلام مى‏شمرند دلیل بر این است که با آیات قرآن آشنایى زیادى ندارند.

وجوبتقیه در صورتى است که بدون فایده مهمى جان انسان به خطر بیفتد، اما در موردى که تقیه موجب ترویج باطل و گمراه ساختن مردم و تقویت ظلم و ستم گردد،حرام و ممنوع است

پیام‏های آیه:

1ـ پذیرش ولایت کفّار از سوى مومنان، ممنوع است. «لا یَتَّخِذِ الْمُوْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ» (اگر مسلمانان جهان تنها به این آیه عمل مى‏کردندالآن وضع کشورهاى اسلامى این چنین نبود.)

2ـ در جامعه اسلامى، ایمان شرط اصلى مدیریّت و سرپرستى است. «لا یَتَّخِذِ الْمُوْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ»

3ـ ارتباط سیاسى نباید مُنجرّ به سلطه پذیرى یا پیوند قلبى با کفّار شود. «لا یَتَّخِذِ الْمُوْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ»

4ـ ارتباط یا قطع رابطه باید بر اساس فکر و عقیده باشد، نه بر اساس پیوندهاى فامیلى، قومى و نژادى. «الْمُوْمِنِینَ»، «الْکافِرِینَ»

هر کس به سراغ کفّار برود، خداوند او را به حال خود رها و از امدادهاى غیبى خود محروم مى‏سازد. «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ»

6ـ ارتباط ظاهرى با کفّار براى رسیدن به اهداف والاتر، در مواردى جایز است. «إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً»

7ـتقیّه، براى حفظ دین است. مبادا به بهانه‏ى تقیّه، جذب کفّار شوید و از نام تقیّه سوء استفاده کنید. «یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ»

8ـ در مواردى که اصل دین در خطر باشد، باید همه چیز را فدا کرد و فقط باید از خدا ترسید. «یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ»

9ـ یاد معاد، بهترین عامل تقواست. «یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ»

10ـمبادا به خاطر کامیابى و رفاه چند روز دنیا، سلطه‏ى کفّار را بپذیرید که بازگشت همه‏ى شما به سوى اوست. «وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ»


منابع:

تفسیر نور، ج 2

تفسیر نمونه، ج 2

مجمع البیان، جلد 5 و 6




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

معامله ای که 700 برابر سود دارد

انفاق
خداوند علاوه بر آن که پاداش عظیمی برای انفاق قرار داده است، در رحمت دیگری را نیز به روی انسان می گشاید و ضمن بیان این پاداش ها، راه و رسم انفاق صحیح و خالصانه را هم به آدمی می آموزد.


قرآن در سوره بقره - آیات 266 - 261 - چهار تمثیل را مطرح کرده که هر یک برای خود پیام خاصی دارد.

در تشبیه نخست- مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فىِ کلُ‏ سُنبُلَةٍ مِّاْئَةُحَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ/ مثَل آنان که مال خود را در راه خدا انفاق مى‏کنند، مثَل دانه‏اى است که هفت خوشه برآورد و در هر خوشه‏اى صد دانه باشد. خدا پاداش هر که را که بخواهد، چند برابر مى‏کند. خدا گشایش‏دهنده و داناست- انفاق انسان را به بذری تشبیه می کند که به 700 دانه تبدیل می گردد.

در تشبیه دوم- یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکُم بِالْمَنّ‏ وَ الْأَذَى‏ کاَلَّذِى یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَ لَا یُۆْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدًا لَّا یَقْدِرُونَ عَلىَ‏ شىَ‏ءٍ مِّمَّا کَسَبُواْ وَ اللَّهُ لَا یَهْدِى الْقَوْمَ الْکَافِرِین/ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، همانند آن کس که اموال خود را از روى ریا  و خودنمایى انفاق مى‏کند و به خدا و روز قیامت ایمان ندارد، صدقه‏ هاى خویش را به منّت نهادن و آزار رسانیدن باطل مکنید.

مثَل او مثَل سنگ صافى  استکه بر روى آن خاک نشسته باشد. به ناگاه بارانى تند فرو بارد و آن سنگ را همچنان کشت ناپذیر باقى گذارد. چنین کسان از آنچه کرده‏اند سودى نمى‏برند، که خدا کافران را هدایت نمى‏کند - انفاق ریاکاران و کسانی را که پس از انفاق منتمی گذارند یا آزار می رسانند به بذری تشبیه می کند که بر قطعه سنگی که رویآن خاک نازکی باشد بذر بر آن افشانده شود سپس باران درشت ببارد خاک و بذر را بشوید.

در تشبیه سوم - وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِیتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةِ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَاتَتْأُکُلَهَا ضِعْفَینْ‏ فَإِن لَّمْ یُصِبهْا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیر/ و مثَل کسانى که اموال خویش را براى طلب رضاى خدا ازروى یقین و اعتقاد انفاق مى‏کنند، مثَل بوستانى است بر تپه‏اى، که بارانى تند، بر آن بارد و دو چندان میوه دهد، و اگر نه بارانى تند که نرم بارانى بر آن بارد. خدا به کارهاى شما بیناست - انفاق افراد با اخلاص را به باغی تشبیه می کند که در نقطه بلندی قرار گیرد و باران درشت به آن برسد و میوه خود را دو چندان دهد.

قولمعروف و حسن گفتار از اصول کلی حسن معاشرت با دیگران است یعنی باید نسبت به همه انسان ها خوش گفتار بود و اگر در درون نظام اسلامی برخورد و بد رفتاری میان مسلمانان رخ دهد، اصل کلی آن است که دو طرف باید کوشش کنند تا بدی و دشمنی را از بین ببرند

در تشبیه چهارم-  یَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَن تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِیلٍ وَ أَعْنَابٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ لَهُ فِیهَا مِن کُلّ‏ الثَّمَرَاتِ وَ أَصَابَهُ الْکِبرَ وَ لَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِیهِ نَارٌ فَاحْترَقَتْ کَذَالِکَ یُبَینِ‏ اللَّهُ لَکُمُ الاَیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ/ آیا از میان شما کسىهست که دوست داشته باشد که او را بوستانى از خرما و انگور بوده باشد، و جوی ها در پاى درختانش جارى باشد، و هرگونه میوه‏اى دهد، و خود پیر شده و فرزندانى ناتوان داشته باشد، به ناگاه گرد بادى آتشناک در آن بوستان افتد وبسوزد؟ خدا آیات خود را براى شما این چنین بیان مى‏کند، باشد که بیندیشید -بار دیگر انفاق ریاکاران و گروه منت گذار و آزار رسان پس از انفاق را به باغی تشبیه می کند که از هر میوه ای در آن موجود است اما ناگاه باد سوزاننده ای به آن برخورد کند و بسوزد.

این تشبیهات چهارگانه که همگی بر محور انفاق دور می زند جنبه تربیتی دارد و علاوه بر انفاق، راه و رسم آن را می آموزد و در صورت عدم تمکن از انفاق، شیوه برخورد با فقیر را تذکر می دهد و بر اخلاص در عمل و نیت و دوری از ریا و منت و آزار تأکید می شود.

 

خداوند انفاق را به شرط ها و شروط ها می پذیرد

درحالی که انفاق و کمک به افتادگان و بینوایان عمل نیکی است اما اسلام انفاقرا به هر صورتی نمی پذیرد و تنها به انفاقی پاداش می دهد که انگیزه آن خداباشد و طبعاً کاری که برای خدا باشد باید از هر نوع پیرایه ای پیراسته باشد.

اصولاً انفاق به افراد همراه با منت و آزار، سبب شکست روحی وتحقیر طرف می شود و در این صورت اگر هم لقمه نانی به او داده شود در برابرسرمایه روحی او که از دستش ستانده شده است می باشد زیرا این فرد آن چنان احساس حقارت در خود می کند که این لقمه نان جبران آن کوچکی را نمی کند لذا در آیه 262 بقره می فرماید: " مزد کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى‏کنند و پس از انفاق منّتى نمى‏نهند و آزارى نمى‏رسانند با پروردگارشان است. نه بیمناک مى‏شوند و نه اندوهگین".

این آیه ناظر به آداب انفاق توانگران است که باید عمل نیک آنان پیراسته از منت و آزار باشد.

اصولاانفاق به افراد همراه با منت و آزار، سبب شکست روحی و تحقیر طرف می شود و در این صورت اگر هم لقمه نانی به او داده شود در برابر سرمایه روحی او از دستش ستانده شده است زیرا این فرد آن چنان احساس حقارت در خود می کند که این لقمه نان جبران آن کوچکی را نمی کند

آیهبعدی ناظر به آداب گروهی است که از آن ها درخواست کمک می شود ولی توانایی کمک ندارند، وظیفه این گروه چیز دیگری است و آن این که با زبان خوش، سائلانرا رد کنند و از آن ها معذرت و پوزش بخواهند، چنان که می فرماید: "قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیرْ مِّن صَدَقَةٍ یَتْبَعُهَا أَذًى وَ اللَّهُ غَنىِ‏ حَلِیمٌ/ گفتار نیکو و بخشایش، بهتر از صدقه‏اى است که آزارى به دنبال داشته باشد. خدا بى ‏نیاز و بردبار است".

 

جایگاه قول معروف و مغفرت از سوی انفاق کننده

قول معروف ازسوی انفاق کننده در جایی است که نیازمند در درخواست خود ادب را رعایت کردهو طرف مقابل را نرنجاند ولی مغفرت در موردی است که نیازمند با اصرار یا گفتار و کردار ناپسندش انفاق کننده را برنجاند و او با بردباری از بد رفتاری این نیازمند جسور چشم پوشی کند.

بنابراین آنکه قصد انفاق ندارد، شایسته است با سخن و کردار پسندیده نیازمند را بازگرداند و در صورت رنجیدن از او با گذشت برخورد کند و از دادن صدقه ای کههمراهش نیازمند را می آزارد پرهیز کند.

ناگفته نماند قول معروف و حسن گفتار از اصول کلی حسن معاشرت با دیگران استیعنی باید نسبت به همه انسان ها خوش گفتار بود و اگر در درون نظام اسلامی برخورد و بد رفتاری میان مسلمانان رخ دهد، اصل کلی آن است که دو طرف باید کوشش کنند تا بدی و دشمنی را از بین ببرند. 


منابع:

تفسیر نور، ج1

سایت اسک قرآن

شبکه قرآن و معارف اسلامی

سایت حوزه

کتاب "مثل های آموزنده قرآن – در تبیین پنجاه و هفت مثل قرآنی" آیت الله شیخ جعفر سبحانی

 




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

یک هشدار جدی!

این افراد هیچ گاه هدایت نمی شوند!

هدایت

خداوندآنگاه که انسان را آفرید، بی راهنمایش رها نکرد که به هر سویی خواست برود وهر کاری خواست بکند، بلکه سلسله ارسال رسل را تبیین کرد و همراه این پیامبران منبع هدایتی قرار داد تا آدمی با تمسک جستن بدان ها؛ راه درست را از غلط باز شناسد و در مسیر هدایت قدم بردارد تا به اوج برسد.


برخی پیامبران همراه کتابی آمدند تا از طریق آن بشارت و انذار دهند، تمام این کتب تصدیق کننده یکدیگر هستند و تضادی با هم ندارند.

پیامبر آخرین نیز کتابی داشتند که معجزه ایشانمحسوب می شد. معجزه پیامبر مکرم اسلام از این باب، کتاب بود که عرب آن زمان ادیب و شاعر بودند و این کتاب با چنین فصاحت و بلاغت و نظمی که بی نظیر است و در اوج؛ می توانست عرب ادیب را شگفت زده کند.

در واقع خداوند باری تعالی طوری قرآن را نازل نمود که برای تمام زمان ها حرف و سخن داشته باشد نه فقط برای مردم زمان نزول.

قرآن کریم کتاب هدایتی است و مسیر درست زیستن را آموزش می دهد و هر کس بدان تمسک جوید، از خطا در امان می ماند. در واقع نزول قرآن مجید یعنی نزول بهترین و برترین سخن که این سخن برتر غیر ذی عوج است و طبق آیه 23 سوره زمر (...کتاباً متشابهاً مثانی...) است.

تفاسیری برای واژه متشابه شده است؛

یک اینکه قرآن از جهت آسمانی و از طرف پروردگار بودن شبیه کتب آسمانی دیگر است.

دوم اینکه از جهت فصاحت، بلاغت و نظم شبیه کتب قبلی است.

واژه مثانی همدارای معانی مختلفی است که شاید یکی از بهترین معانی این باشد که آیات قرآن مفسر و مبین یکدیگر هستند. همه ما انسان ها وقتی در زندگی دنباله رو کسی می شویم و از فردی تبعیت  میکنیم؛ اگر از آن شخص خطا و اشتباهی ببینیم که انتظارش را نداریم، قطعاً ازمسیر خود برمی گردیم و در انتخاب الگو تجدید نظر می کنیم.

حال چطور ممکن است خداوند عالمیان که قرآن را برای هدایت بشر آفریده طوری نازل کند که در آن غلطی راه پیدا کند یا دارای تناقض باشد یا منحصر در زمانی خاصو تنها برای عده ای خاص در دورانی خاص حرف و سخنی داشته باشد؟

نزولقرآن مجید یعنی نزول بهترین و برترین سخن که این سخن برتر غیر ذی عوج است وطبق آیه 23 سوره زمر (...کتاباً متشابهاً مثانی...) است

نکتهقابل ذکر و مهم این است که گاه برخی افراد می گویند این کتاب و آیات آن تنها مخصوص عرب جاهلی زمان نزول است و برای آن ها کاربرد دارد زیرا آنها مردمی جاهل بودند بدین معنا که مردمی بی فرهنگ وحشی و غارت گر بودند.

اگراین معنی را برای جاهلیت بپذیریم باید سخن بالا را قبول کنیم و در این صورت قرآن تاریخ اتقضاء پیدا می کند. پس باید بگوییم که جاهلیت به معنای مذکور نیست؛ البته بحث بر سر معنای جاهلیت و جهل از حوصله این مقاله خارج است. فقط باید گفت که جاهلیت ازمنظر قرآن به معنای بی فرهنگ امروزی نیست بلکه منظور از دوران جاهلیت؛ زمانی است که پیامبر و وحی ای نبوده است و قرآن این دوران را فترت می نامد.

اینکتاب آسمانی هیچ گاه به اتمام نمی رسد و انتهایی ندارد، کهنه و تکراری نمیشود و آنقدر مطالب متنوع و گوناگونی دارد که در خواننده حالات گوناگون ایجاد می کند. یا آدمی شاد می گردد یا غمگین. گاه ترس همه وجود انسان را میگیرد و گاه در درون انسان خشوع  ایجاد می کند.

این ویژگی ها طبعاً به این دلیل است که از جانب بشر نیست و نقصان و کاستی بشر در آن دخالت ندارد.

(تَقْشَعِرُّمِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یخَشَوْنَ رَبهَّمْ ثمُ‏ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلىَ‏ ذِکْرِ اللَّهِ ذَالِکَ هُدَى اللَّهِ یهَدِى بِهِ مَنیَشَاء) گاه آدمی با خواندن آیات مربوط به عذاب الهی دچار ترس می شود و بر خود می لرزد و بلافاصله که آیات رحمت خداوند و بهشت او را زمزمه می کند؛ آرامشی سراسر وجود او را می گیرد.

البته باید خاطر نشان کرد که این احساسات و حالات مربوط به افرادی است که آیات بر جانشان می نشیند و تنها ورد زبانشان نیست.

اینگونه افراد باور حقیقی به آیات الهی دارند و آن ها را تنها نقل داستان و این گونه موارد نمی دانند، بلکه مطمئن هستند که این آیات حق است و حادث شدنی.

آنان همراه قرآن هدایت می شوند؛ آنجا که غمی بر دل دارند، آنگاه که دچار تزلزل و شک می گردند، آن هنگام که راه را برای اندک زمانی گممی کنند در این کتاب می گردند و در این مصحف شریف می یابند. (إِنَّمَا الْمُوْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبهُمْ وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیهْمْ ءَایَاتُهُ زَادَتهْمْ إِیمَانًا وَ عَلىَ‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکلَّون ... أُوْلَئکَ هُمُ الْمُوْمِنُونَ حَقًّا لهَّمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیم) (انفال /2-4) این افراد به حق مومنند و نزد پروردگارشان پاداش و اجری عظیم دارند.

واژه مثانی هم دارای معانی مختلفی است که شاید یکی از بهترین معانی این باشد که آیات قرآن مفسر و مبین یکدیگر هستند

(... وَ مَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَاد) (زمر/23) افرادی که گمراه شدند و به گمراهی  و ضلالت کشیده شدند، دیگر هیچ گاه هدایت نمی شوند.

اینافراد همان کسانی هستند که از راه درست، راه الهی و هدایت روی گردانده و به مرور قلبشان تیره می شود. اینان مصداق (خَتَمَ اللَّهُ عَلىَ‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىَ‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلىَ أَبْصَرِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیم) (بقره/7) هستند.

از کنار هم قرار گرفتن این دو قسمت: (خَتَمَ اللَّهُ عَلىَ‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىَ‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلىَ أَبْصَرِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیم) (زمر/23)؛ می توانیم به این نتیجه برسم که؛

افرادی که با قرآن مأنوسند  وسعی بر عمل کردن به آیات آن دارند، حتی نصفه و نیمه و هر روز چند آیه تلاوت می کنند، قطعاً در مسیر هدایت خداوند قرار می گیرند و به مرور و با تلاش به اوج می رسند. قطعاً شیرینی آیات چنان در جانشان می نشیند که جایگزینی برای آن نمی یابند؛ روز به روز انسشان با کلام الهی افزوده تر می شود.

بیاییم برای قرار گرفتن در مسیر هدایت الهی با این کلام اخت شویم و در درک و فهم آن به اندازه توان و طاقت بشریمان تلاشی کنیم.




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

قدرت خداوند محدود نیست

چگونه آسمان شب را رصد کنیم؟ ـ جلسه دوم
گاهى از کافران مرده دل، فرزندان مومن و زنده دل، و از مومنان زنده دل، فرزندانى کافر و مرده دل ظاهر مى‏شود.

تُولِجُاللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ (آل عمران ـ 27)

(خداوندا!) تو شب را به روز و روز را به شب درآورى و زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون آورى و هر که را خواهى بى‏شمار روزى مى‏دهى.

 

نکته‏ها:

1- "ولوج" در لغت به معنى "دخول" است، این آیه مى‏گوید: خداوند، شب را در روز و روز را در شب داخل مى‏کند.

منظوراز این جمله همان تغییر تدریجى محسوسى است که در شب و روز، در طول سال، مشاهده مى‏کنیم، این تغییر بر اثر انحراف محور کره زمین نسبت به مدار آن کهکمى بیش از 23 درجه است و تفاوت زاویه تابش خورشید مى‏باشد، لذا مى‏بینیم در بلاد شمالى (نقاط بالاى خط استوا) در ابتداى زمستان، روزها کم کم بلند وشب ها، کوتاه مى‏شود تا اول تابستان، سپس به عکس، شب ها بلند و روزها کوتاه مى‏شود و تا اول زمستان ادامه دارد. اما در بلاد جنوبى (نقاط پایین خط استوا) درست به عکس است.

بنابراین، خداوند دائماً، شب و روز را در یکدیگر داخل مى‏کند، یعنى از یکى کاسته به دیگرى مى‏افزاید.

ممکناست گفته شود که در خط حقیقى استوا و همچنین در نقطه اصلى قطب شمال و جنوب، شب و روز در تمام سال مساوى هستند و هیچ گونه تغییرى پیدا نمى‏کند، شب و روز در خط استوا در تمام سال هر کدام دوازده ساعت و در نقطه قطب در تمام سال، یک شب 6 ماهه و یک روز به همان اندازه است، بنابراین آیه جنبه عمومى ندارد.

در پاسخ این سوال باید گفت: خط استواى حقیقى، یک خط موهوم بیش نیست و همیشه زندگى واقعى مردم یا این طرف خط استوا است یا آن طرف، و همچنین نقطه قطب، نقطه بسیار کوچکى بیش نیست و زندگى ساکنان مناطق قطبى (اگر ساکنانى داشته باشد) حتماً در مکانى وسیع‏تر از نقطه حقیقى قطب است، بنابراین هر دو دسته اختلاف شب و روز دارند.

آیه ممکن است علاوه بر معنى فوق، معنى دیگرى را هم در بر داشته باشد و آن اینکه شب و روزدر کره زمین به خاطر وجود طبقات "جو" در اطراف این کره به صورت ناگهانى ایجاد نمى‏شود، بلکه روز، به تدریج از فجر و فلق شروع شده و گسترده مى‏گرددو شب از شفق و سرخى طرف مشرق به هنگام غروب آغاز، و تدریجاً تاریکى همه جارا مى‏گیرد.

جمله"بِغَیْرِ حِسابٍ" (بدون حساب) اشاره به این است که دریاى مواهب الهى آن قدر وسیع و پهناور است که هر قدر به هر کس ببخشد، کم ترین تأثیرى براى او نمى‏کند و نیاز به "نگاه داشتن حساب" ندارد، زیرا حساب را آنها نگه مى‏دارند که سرمایه محدودى دارند و بیم تمام شدن یا کمبود سرمایه در باره آنها مى‏رود، چنین اشخاصى هستند که دائماً در عطایاى خود حسابگرند

تدریجىبودن تغییر شب و روز به هر معنى که باشد آثار سودمندى در زندگانى انسان و موجودات کره زمین دارد، زیرا پرورش گیاهان و بسیارى از جانداران در پرتو نور و حرارت تدریجى آفتاب صورت مى‏گیرد، به این معنى که از آغاز بهار که نور و حرارت، روز به روز، افزایش مى‏یابد، گیاهان و بسیارى از حیوانات هر روز مرحله تازه‏اى از تکامل خود را طى مى‏کنند و چون با گذشت زمان، نور و حرارت بیشترى لازم دارند و این موضوع به وسیله تغییرات تدریجى شب و روز تأمین مى‏گردد، مى‏توانند به نقطه نهایى تکامل خود برسند.

هر گاه شب و روز همیشه یکسان بود، نمو و رشد بسیارى از گیاهان و حیوانات، دچار اختلال مى‏شد و فصول چهارگانه که لازمه "اختلاف شب و روز" و "چگونگى زاویه تابش آفتاب" است از بین مى‏ رفت و طبعاً انسان از فواید اختلاف فصول بى‏بهره مى‏ماند.

همچنیناگر معنى دوم در تفسیر آیه را در نظر بگیریم که آغاز شب و روز، تدریجى استنه ناگهانى و حتما شفق و بین الطلوعین در میان این دو است، روشن مى‏شود کهاین تدریجى بودن شب و روز، براى ساکنان زمین نعمت بزرگى است، زیرا کم کم با تاریکى یا روشنایى آشنا مى‏شوند و نیروهاى جسمى و زندگى اجتماعى آنان برآن منطبق مى‏گردد، در غیر این صورت، مسلّماً ناراحتی هایى به وجود مى‏آمد.

2-جمله "تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ" و شبیه آن در چندین آیه از قرآن مجید به چشم مى‏خورد که مى‏گوید:"خداوند زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون مى‏آورد".

مرگ

منظور از بیرون آوردن "زنده" از "مرده" همان پیدایش حیات از موجودات بى‏جان است، زیرامى‏دانیم آن روز که زمین آماده پذیرش حیات شد، موجودات زنده از مواد بى ‏جان به وجود آمدند، از این گذشته دائماً در بدن ما و همه موجودات زنده عالم، مواد بى جان، جزو سلول ها شده، تبدیل به موجود زنده مى‏گردند. پیدایشمردگان از موجودات زنده، نیز دائماً در مقابل چشم ما مجسم است.

در حقیقت آیه اشاره به قانون تبادل دائمى مرگ و حیات است که عمومى‏ترین و پیچیده‏ترین و در عین حال جالب‏ترین قانونى است که بر ما حکومت مى‏کند.

براىاین آیه، تفسیر دیگرى نیز هست که با تفسیر گذشته، منافاتى ندارد و آن مسئله زندگى و مرگ معنوى است، چه این که مى‏بینیم گاهى افراد با ایمان که "زندگان حقیقى" هستند از افراد بى ایمان که "مردگان واقعى" محسوب مى‏شوند به وجود مى‏آیند و گاهى به عکس، افراد بى ایمان از افراد با ایمان متولد مى‏شوند.

قرآن زندگى و مرگ معنوى را در آیات متعددى به "کفر" و "ایمان" تعبیر کرده است.

و گاهى از کافران مرده دل، فرزندانمومن و زنده دل، و از مومنان زنده دل، فرزندانى کافر و مرده دل ظاهر مى‏شود (تفسیر مجمع البیان، ج 2، ص 728) که این یکى از مصادیق آیه است.

مطابقاین تفسیر، قرآن مسأله به هم ریختن قانون "توارث" را که بعضى از دانشمندانآن را از قوانین قطعى طبیعت مى‏دانند، اعلام مى‏دارد، زیرا انسان به خاطر داشتن آزادى اراده مانند موجودات بى جان طبیعت نیست که تحت تأثیر اجبارى عوامل مختلف باشد، و این خود یکى از قدرت ‏نمایى‏هاى خدا است که آثار کفر را از وجود فرزندان کافر (آنها که مى‏خواهند واقعاً مومن باشند) مى‏شوید، وآثار ایمان را از وجود فرزندان مومن (آنها که مى‏خواهند واقعاً کافر باشند) از بین مى‏برد و این استقلال اراده، که حتى مى‏تواند بر زمینه‏هاى مساعد و نامساعد ارثى پیروز گردد از ناحیه اوست.

سرچشمه لطف الهى بى‏انتهاست. رزق بى‏حساب، یعنى براى سرچشمه رزق محدودیّتى نیست. «تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ»

3-جمله "وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ" به اصطلاح از قبیل ذکر "عام" بعد از "خاص" است زیرا در جمله‏ هاى قبل، نمونه ‏هایى از روزی هاى خداوند به بندگان، بیانشده است و در این جمله مساله، به صورت کلى و عمومى‏تر در تمام مواهب و ارزاق ذکر گردیده یعنى نه تنها عزت و حکومت و حیات و مرگ به دست خدا است، بلکه هر نوع روزى و موهبتى از ناحیه او است.

جمله "بِغَیْرِ حِسابٍ" (بدون حساب) اشاره به این است که دریاى مواهب الهى آن قدر وسیع و پهناور است که هر قدر به هر کس ببخشد، کم ترین تأثیرى براى او نمى‏کند و نیاز به "نگاه داشتن حساب" ندارد، زیرا حساب را آنها نگه مى‏دارند که سرمایه محدودى دارند و بیم تمام شدن یا کمبود سرمایه در باره آنها مى‏رود، چنین اشخاصى هستند که دائماً در عطایاى خود حسابگرند.

مبادا سرمایه آنها از دست برود، اما خداوندى که دریاى بى پایان هستى و کمالات است، نه بیم کمبود دارد، و نه کسى از او حساب مى‏گیرد، و نه نیازى به حساب دارد.

 

پیام‏های آیه:

1ـ تغییرات شب و روز و پیدایش فصل‏ها یکى از برکات و الطاف الهى است. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ»، «تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ»

2ـ علاوه بر آفرینش، هرگونه تغییر و تدبیر به دست اوست. «تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ»

3ـقدرت خداوند محدود نیست. او از مرده، زنده و از زنده، مرده خارج مى‏سازد. «تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ»

4ـ سرچشمه لطف الهى بى‏انتهاست. رزق بى‏حساب، یعنى براى سرچشمه رزق محدودیّتى نیست. «تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ»


منابع:

تفسیر نور، ج 2

تفسیر نمونه، ج 2

تفسیر مجمع البیان، ج 2




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی

تا وقت عمل نگذشته، کاری بکنیم

بندگی
ای انسان، خداوند تاج کرامت را به تو بخشیده است

«وَلَقَدْکَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِّمَّنْخَلَقْنَا تَفْضِیلاً» (اسراء/ آیه 72 یا آیه 70)

و حقا که ما فرزندان آدم را کرامت و شرافت بخشیدیم و بر خشکی و دریا سوار کردیم و از چیزهای خوش و پاکیزه روزی دادیم و بر بسیاری از آفریده های خود برتری کامل دادیم.

در این آیه از «کَرَّمْنا» و «حَمَلْنا» و «رَزَقْنا» و «فَضَّلْنا» سخن به میان آمده است. انسان گل سرسبد هستی است.

قرآن به تکرار از شخصیت دادن به انسان و تکریم و بزرگداشتِ مقام او و گوشزد کردن جایگاه آفرینش او برای تربیت و هدایت او و وادار کردنش به قدردانی از این نعمت بزرگ و متذکر شدنش استفاده کرده است.

قرآن انسان را متوجه آفرینش قدسی و مقام معنوی اش می کند تا ارزشِ گوهرِ درونی او برایش معلوم شود و خود را به بهای اندک نفروشد.

 

پس بیاییم تا وقت عمل نگذشته کاری کنیم

«وَأَنِیبُوا إِلَى رَبِّکُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَکُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ» (زمر/ آیه 54)

و به سوی پروردگارتان بازگردید و تسلیم او شوید، پیش از آن که عذاب [ناگهانی دنیا و یا عذاب آخرت] به شما برسد و دیگر یاری نشوید.

«فاتّقوا اللّهَ عبادَاللّهِ و بادِرُوا آجالَکُم باَعْمالِکُم...»

ای بندگان خدا، از خدا بپرهیزید و با اعمال نیکو به استقبال اجل بروید و با چیزهای فانیِ دنیا آنچه جاویدان است بخرید.

از دنیا کوچ کنید که برای کوچ دادنتان تلاش می کنند. آماده مرگ باشید که بر شما سایه افکنده است. چون مردمی باشید که بر آنان بانگ زدند و بیدار شدند و دانستند دنیا خانه جاویدان نیست و آن را با آخرت مبادله کردند.

خدایسبحان شما را بیهوده نیافرید و به خود وانگذاشت. میان شما تا بهشت یا دوزخفاصله اندکی، جز مرگ، نیست. زندگی دنیا، که گذشتن لحظه ها از آن می کاهد ومرگ آن را نابود می کند، سزاوار است که کوتاه باشد. زندگی ای که شب و روز آن را به پیش می راند، به زودی پایان می یابد. مسافری که با خود سعادت یا شقاوت می برد باید بهترین توشه  را بردارد. از این خانه دنیا، زاد و توشه بردارید که فردای رستاخیز نگهبانتان باشد.

 

تبعیت از پیامبر نشانه دوستیِ حقیقی با خداست

«قُلْإِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (آل عمران / آیه31)

بگو: اگر خدا را دوست می دارید، پس پیروی از من کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشاید; و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

غایت محبت تبعیت است. اگر در دوستی با خداوند صادقید،از رسول او تبعیت کنید. او خواسته های خدا را به شما ابلاغ کرده است; و محبت شما به خداوند باید وسیله ای برای التزام عملی به فرمان های او باشد.

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «ما اَحَب اللّهَ مَنْ عَصاهُ». کسی که گناه می کند خدا را دوست نمی دارد. آنگاه این شعر را انشاء فرمودند:

تُعْصِی الالَهَ وَ اَنْتَ تُظْهِرُ حُبه هذا لَعَمْری فِی الْفِعالِ بَدیع

لَوْ کانَ حُبکَ صادِقاً لاَطَعْتَهُ اِن الُمحِبَّ لِمَنْ یُحِبُّ مُطیع

معصیتپروردگار می کنی، با این حال اظهار محبت او می کنی. به جانم سوگند، این کار عجیبی است. اگر محبت تو صادقانه بود، از فرمان او اطاعت می کردی; زیرا هر که کسی را دوست می دارد از فرمان او پیروی می کند.»

از حضرتش نیز روایت است که «هل الدینُ اِلا الحُب»؟ آیا دین جز محبت است؟ و سپس آیه 31 سوره آل عمران را تلاوت کردند.

امامسجاد (علیه السلام) ضمن یک حدیث طولانی فرمود: ای بندگان خدا، بدانید که در قیامت برای مشرکان میزان و ترازوی اعمال گذاشته نمی شود و دفتر و دیوان نخواهند داشت بلکه آنان گروه گروه به سوی جهنم کشیده خواهند شد، نصب میزان ونشر نامه اعمال مخصوص اهل اسلام است

ترازو
میزان دقیق (ترازوی سنجش) را قرار می دهند

به طوری که از آیات و روایات مربوط به روز قیامت استفاده می شود، انساندر قیامت پس از زنده شدن، مراحل گوناگونی را طی خواهد کرد تا به جایگاه اصلی خود که بهشت یا جهنّم و یا اعراف است برسد. این مراحل را «مواقف» یا ایستگاه ها می نامند و هر موقفی ویژگی های خود را دارد.

یکی از آن موقف ها موقف «میزان» است که در آن به اعمال انسان رسیدگی دقیق می شود.

در قرآن کریم در آیات متعددی، از این موقف با کلماتی مانند: «وزن» و «موازین» یاد شده و روز قیامت روز حساب معرفی شده است.

ما اکنون برخی از آیات مربوط به میزان را در زیر می آوریم و سپس درباره میزان و چگونگی آن توضیح خواهیم داد:

«وَالْوَزْنُیَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَـئِکَ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُم بِمَا کَانُواْ بِآیَاتِنَا یِظْلِمُونَ» (اعراف/8 ـ 9)؛ و سنجش کردارها در آن روز (رستاخیز) حق است، پس هر که میزان کردارش سنگین باشد، ایشان رستگارانند و هر که میزان کردارش سبک باشد، آنانند که برخویشتن زیان زده اند.

وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا (انبیاء/47)؛ و در روز قیامت ترازوهای دادگری می نهیم.

«فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَّاضِیَةٍ وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ» (قارعه/ 6، 9)؛ پس هر کس که میزان کردارش سنگین باشد،او در زندگانی خوشایندی است و امّا هر کس که میزان کردارش سبک باشد، پس جایگاه اصلی او جهنم است.

معلوم است که «میزان» هر چیزى باید مناسب با آن چیز باشد. «میزان» براى سنجش امور مادّى، ترازوست، «میزان» براى سنجشعلوم، منطق و اندیشه است و «میزان» براى سنجش معنویّات هم فضائل است، بنابراین باید میزان در روز قیامت انبیاء و اوصیاء باشند که فضائل مجسَّم در میان آدمیان هستند.

مراد از سبکى و سنگینى اعمال نیزباید ایمان، خُلقیّات، نیّات، خلوص و تقواى افراد باشد همان گونه که در روایات متعدّد سبکى و سنگینى به همین مضمون، تفسیر شده است.

مراداز سبکى و سنگینى اعمال نیز باید ایمان، خُلقیّات، نیّات، خلوص و تقواى افراد باشد همان گونه که در روایات متعدّد سبکى و سنگینى به همین مضمون، تفسیر شده است

بنابر این مقیاس و ملاک و معیار سنجش در قیامت انبیاءو امامان و صالحان از مؤمنانند; و بنابر روایات متعدد، معیار سنجش اعمال هر امتی پیامبر و صالحان آن امت اند; و معیار سنجش اعمال مسلمین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمومنین، علی (علیه السلام) و اولاد طاهرین ایشان علیهم السلام اند; به این معنا که نماز علی (علیه السلام) را در یک کفه ترازو می گذارند و نماز ما را در کفه دیگر و با آن میسنجند، انفاق علی (علیه السلام) را در یک کفه می گذارند و انفاق ما را در کفه دیگر و...

به تعبیر قرآن، «فَاَمّ امَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَهُوَ فیعیشهَ راضِیهَ وَ اَمّا مَنْ خَففتْ مَوازینُهُ فَامُهُ هاوِیهَ.»

هرکس عملش نسبت به معیار سنگین باشد زندگی راضی کننده ای خواهد داشت و اگر سبک باشد، جایگاهش آتش خواهد بود.  


منابع:

رادیو قرآن

مجله پرسمان قرآن، مقاله حسین اسکندری

پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مظاهری

سایت آفتاب




 برچسب ها : مطالب دینی - مطالب قرانی


منوی اصلی
موضوعات وبلاگ
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)تاریخ روزآیه قرآن تصادفیآیه قرآن

در كل اينترنت
در اين سايت
میان صفحات فارسی

حدیث موضوعی
X