ابراهيم
قسمت هشتم
قرباني
ابراهيمشبي در خواب ديد كه خداي بزرگ او را فرمان ميدهد تا اسماعيل يگانه فرزند وميوه دلبندش را قرباني نمايد، حال پير شده و بايد به چنين آزموني بزرگ تن در دهد.
آزموني بس جانكاه و سخت است، چرا كه سالهاي سال منتظر طفلي بوده تا دل به او بندد، تا جوان بود كه ساره همسرش فرزندي براي او نياورد و حال كه پير شده و از كنيزكي مصري، خداوند بزرگ فرزندي دلبند به او عطا فرموده و سالهايي را نيز به غم هجران او گرفتار آمده و اكنون كه جواني برومند گرديده و مايه دلگرمي پدر، بايد كهبا دستان خود شمع وجود نازنينش را خاموش سازد و حلقوم لطيفش را بدرد.
ابراهيمبراي تحقق اين آزمون بزرگ الهي راهي حجاز شد و پس از طي مسير طولاني كنعانتا حجاز به مكه رسيد، اسماعيل را ديد و او را در آغوش كشيد و گفت: اي ديدهدو چشمانم در خواب ديدم كه تو را سر ميبرم پس بنگر كه چه ميبيني.
ابراهيماين سخن را از آن رو به اسماعيل گفت تا نظر و راي او را در اين آزمون جوياشود، تا اينكه به جبر اسماعيل را آلوده آزمون الهي خويش نگرداند، ليك پاسخاسماعيل موجب شگفتي انسان ميشود و با اندكي اِمعان نظر به عظمت و بلنداي مقام اسماعيل پي ميبرد، بندهاي كه در اين آزمون مانند پدر سربلند سربلند حائز بلندترين رتبه بندگي گرديد و بيجهت نيست كه بزرگترين موحدان عالم از صلب او هويدا گرديدند و سالار شهيدان كربلا نام گرفتند.
آري اسماعيل در پاسخ به پدر گفت: اي پدر هر آنچه بدان امر شدهاي اجرا فرما، ان شاء الله مرا در اين آزمون از شكيبايان خواهي يافت (صافات 102).
آري چنين پدري را چنين فرزندي شايد!
آوردهاندكه ابراهيم فرزند دلبند خويش را كه گويا در آن رخداد بدر كاملي بيش نداشت در آغوش كشيد و بر سر و روي او بوسه زد سپس تيغي به دست گرفت و تيزي تيغ رابر حلقوم فرزند نهاد.
بلايعظيمي است كه بندگان بزرگ الهي بدان گرفتار آيند، ابراهيم بزرگ موحدان تاريخ است از آغاز تا كنون، بدين سبب او شايسته چنين آزمون سختي است، با اين وصف آوردهاند كه دلش ميلرزيد و دستانش نيز هم، عرقي سرد بر جبين مباركش پديدار گشته بود، او را ياراي اين عمل نبود، دلبستگي پدرانه و وسوسههاي شيطان بارها او را از اين آزمون سخت باز ميداشت و هر بار از اينمصيبت به خدا پناه ميبرد و شيطان را رمي مينمود و از خود ميراند.
ليكفرمان حق را بياد آورد و با استواري تمام، امر الهي را تحقق بخشيد و تيغ را برگردن دلستان خويش به گردش درآورد و خداي بزرگ را راضي و خشنود ديد.
هرچه تلاش كرد تا بُرندگي تيغ گلوي فرزند را بدرَد چنين نميشد، ناگزير تيغ را رها كرد و دستان مباركش را بسوي آسمان بلند كرد و از خداي بزرگ استمداد فرمود تا او را در اين عمل سهمگين ياري نمايد.
يزدان متعال سترگي او را ستود و بر اين استوار گامي تحسين گفت و بدو رحمت فرستاد و ندا داد: كه اي ابراهيم در روياي خويش راستين بودهاي و ما اين چنين پاداش نيكو كاران را عطا ميكنيم، به درستي كه اين آزمون آزمايشي بزرگ و آشكار است.
ابراهيماز اين آزمون بزرگ با سربلندي بيرون رهيد و فرزند دلبند را از روي خاك بلند فرمود و در بر گرفت، آن دو پيامبر الهي بر اين لطف و عنايت خداوندي سپاس گفتند و نماز شكر بجاي آوردند و شادمان بودند.
در نوشتههاي گوناگون آمده است كه كار چون به اينجا رسيد خداي بزرگ گوسفندي را از بهشت نزد ابراهيم فرستاد و ابراهيم نيز تا تيزي تيغ را بر حلقومش نهاد، فوراً ببريد و خون از گلوي آن گوسفند جاري گرديد.
و بدينسان سنت قرباني در حج جاري گشت و مسلمانان هر ساله از اقصي نقاط جهان به سرزمين مكه و مني و مشعر و عرفات ميروند تا ياد و خاطره ابراهيم و اسماعيل و هاجر را زنده نگهدارند و اينگونه پرودگار جليل به پاس خدا باوري ابراهيم و همسر و دردانهاش، مكه را بيت الله الحرام قرار داد و حج را به جهانيان ارزاني داشت و پاداش نيكو كاران را عطا فرمود.
در اين مقال جاي سخني عميق و جانكاه سبز است و آن تفسير اين آيه شريفه "وَ فَدَيناهُ بِذِبحٍ عَظيم" يعني و او را در ازاى قربانىِ بزرگى باز رهانيديم (صافات 107).
مفسرانچون علامه بزرگوار طباطبايي در الميزان آوردهاند كه چون ماموريت الهي ابراهيم پايان يافت، خداي تعالي قوچي بزرگ را به سوي او فرستاد و آن قوچ فدايي اسماعيل شد، اين قرباني بدين سبب عظيم است كه نسبت با خدا دارد و چوناز آسمان آمده است بزرگ است و با اهميت، اما برخي از مفسران مانند ملامحسنفيض در تفسير صافي و علامه حويزي در نور الثقلين و علامه بحراني در البرهان و علامه مجلسي در بحار الانوار براساس روايتي از حضرت ثامن الحجج (عليهم السلام) گفتهاند كه منظور از ذبح عظيم حضرت سيد الشهدا (عليه السلام) است.
برچسب ها :