دلايل عقلى و نقلى امامت
اصل امامت، باور همگانى مسلمانان بوده و هست، دلايل نقلى، عقلى، جامعه شناختى و... پشتوانهى اين باور مىباشد با ره آورد بيشتر اين ادله، اثبات امامى است كه: داراى ملكهى عصمت و معرفى شده از جانب خدا باشد؛ از آنجا كه مشرب عقل مورد تأييد شرع و مقبول همگان است .
قاعدهى لطف و امامت
از آن جا كه خردورزى، در پيدايش و استمرار عقيده، سهم بسزايى دارد و چه بسا ترزيق يك باور از راه تقليد و يا اكراه ممكن نباشد، اهمّيّت كنكاش از ريشههاى امام باورى، آشكار مىشود. دانشمندان زيادى، هر كدام، بر پايهى تخصّصى كه دارند، دلايلى آوردهاند تا ثابت كنند كه انسان و جامعهى انسانى، همواره، نيازمند پيشواى الهى است . اين نوشتار در حد توان، به طرح، توضيح و بررسى برخى از آن دلايل مىپردازد . آن دلايل. اين چنيناند :
1- برهان لطف؛ 2- برهان عنايت؛ 3- قاعدهى امكان اشرف، 4 - برهان علم حضورى؛ 5- قاعدهى حُسن و قبح عقلى؛ 6- احتياج درونى؛ 7- لازمهى حركت و كمال؛ 8- اقتضاى برهان نظم؛ 9- جداناپذيرى شريعت از رهبرى الهى؛ 10- اهداف عالى حكومت اسلامى؛ 11- قلمرو حكومت اسلامى .
قاعدهى لطف
يكى از اصول و قواعد مهم در كلام عدليّه ( قاعدهى لطف ) است كه پس از قاعدهى »حُسن و قبح عقلى« از بنيادىترين قواعد كلامى به شمار مىرود؛ زيرا، مسائل اعتقادى زيادى مُستند به اين قاعده هستند. وجوب تكليف، بعثت، امامت، عصمت رهبران الهى،... از اين قبيل است . كاربرد اين قاعده، منحصر در مباحث كلامى نيست، بلكه دامنهى آن، مباحثى از علم اصول مانند حجيّت اجماع را در نور ديده و به علم فقه هم مانند مباحث امر به معروف و نهى از منكرنفوذ كرده است . نيز قاعدهى لطف، فقط، مورد توّجه دانشمندان، شيعى نيست، بلكه دانشمندان معتزلى، آن را پذيرفته و بر آن، اقامهى برهان كردهاند و دانشمندان اشاعره به آن توجّه وافرى مبذول داشتهاند. اين قاعده، صرفاً، در ميان انديشهمندان مسلمان مطرح نبوده، بلكه پيش از آن، در كلام مسيحى، مورد گفت و گو قرار گرفته است، از جمله مفاهيم بسيار مهم و كليدى در كلام مسيحيّت، مفهوم لطف ( Grace ) است كه در قرون وسطاى مسيحى، موجب پيدايش نظام كلامى ويژهاى به نام »الهيات لطف« شده است. در پايان اين نوشتار، به عنوان ضميمه، مقايسهى كوتاهى ميان لطف در كلام شيعى و لطف در كلام مسيحى انجام خواهد شد .
تعریف لطف
لطف، در لغت، یعنى مجرد ارفاق، احسان، مهربانى، اکرام، و شفقت. از دانشمندان کلام، کسى به وجوب انجام دادن لطف به این معانى بر خداوند، معتقد نشده است. در اصطلاح متکلّمان، نعمتها، خیرات، مصالح - و گاهى - آلامى را که از جانب خداوند به بندگاناش مىرسد و بیشتر مربوط امور دین و براى کمال معنوى و نیل به سعادت اُخروى است، به گونهى که اگر این مواهب و مصالح نبود، نظام آفرینش لغو، و اصل تکلیف، عبث مىشد، »الطاف« گفته مىشود. البته اگر این گونه امور، مربوط به نظام معاش و دنیاى انسانها باشد و بیشترین بهرهاش، به جسم و بُعد مادى آنان برسد - که در اصطلاح متکلّمان »الاصلح« نامیده مىشود -. از بحث ما خارج است .
اقسام لطف
براى این که مسئلهى »نیاز همیشگى بشر به پیشواى الهى« در سایهى قاعدهى لطف، به صورت روشن، مستدل گردد، بیان اقسام لطف و این که مسئلهى مورد بحث، تحت کدام قسم است، ضرورى مىنماید . پارهاى از شبهات که بر اصل قاعدهى لطف و یا بر استناد مسئلهى امامت به قاعدهى لطف شده است، ناشى از کم توجّهى به اقسام لطف و ارایه نکردن تعریف روشن از آنها است. کسانى هم که به دفاع برخاستهاند، به این مهم، کمتر توّجه کردهاند، لذا در مقام جواب، دچار مشکل شدهاند . لطف، به لحاظ تأثیر و بهرهمند ساختن انسانها، دو قسم مىشود: لطف محصلّ و لطف مُقرّب. لزوم وجود پیشواى الهى، از مصادیق هر دو نوع مىتواند باشد .
لطف محصِّل
لطف محصّل، عبارت است از انجام دادن یک سرى زمینهها و مقدّماتى از سوى خداوند که تحقّق هدف و غرض خلقت و آفرینش، بر آنها متوقّف است، به گونهى که اگر خداوند، این امور را در حقّ انسانها انجام ندهد، کار آفرینش لغو و بیهومىشود. برخى از مصادیق این نوع لطف، بیان تکالیف شرعى، توانمند ساختن انسانها براى انجام دادن تکلیف، نصب و معرّفى ولىّ و حافظ دین و... است . لطف به این معنا، مُحقِقّ اصل تکلیف و طاعت است. ابواسحاق نوبختى، در مقام تعریف لطف محصّل مىفرمایند: کارى که خداوند، در حقّ مکلّف انجام مىدهد که ضررى براى مکلّف ندارد، منتها اگر این کار انجام نمىشد، دیگر طاعتى محقّق نمىشد.
طرح برهان لطف محصّل و امامت
وقتى انسان از مطالعهى خود و مخلوقات و هستى به این نتیجه رسید که تمام مخلوقات آفریدهى خداوند است و از مشاهده و اندیشه در نظم و نعمتها و اسرار آفرینش، به اوصاف و هدفمندى مبدأ اعلى رسید، مىداند که خداوند نعیم و حکیم، از پیدایش هستى و انسان هدفى دارد ( حکمت و هدفمندى در آفرینش ) و چون خداى سبحان. بىنیاز مطلق است، پس هدف، سعادت و به کمال رساندن انسانها است، و رسیدن به آن هدف والا، براى انسانها که مرکّب از عقل و شهوتاند و در انتخاب راه سعادت و شقاوت مختارند، بدون فرستادن برنامه و راهنما از جانب خداوند، ممکن نیست، پس خوددارى از تشریع و تکلیف و بعثت پیشواى معصوم، موجب افتادن انسانها در جهالت و شقاوت و نقض غرض مىشود و قباحت و زشتى این امر، بدیهى است و خداى سبحان، منزّه از قبایح و زشتىها است، پس حتماً هم تکالیف را بیان مىکند و هم راهنما را . پشتوانهى اصلى این استدلال، حکمت الهى و لغو و عبث نبودن اصل آفرینش است.
پیش فرضها
مهمترین مطلب قاعدهى لطف، توضیح و اثبات پیش فرضهاى این قاعده است که در سایهى آن شبهات زیادى رفع مىشود .
1. اثبات وجود خداوند و وحدانیّت او براى بحث لطف، مفروض و مسلّم است و گرنه نوبت به تکلیف و بعثت نمىرسد
2. خداوند، در تمام کارهایش، از جمله آفرینش انسانها، هدف و غرض دارد، وگر نه کارهایش لغو و عبث مىشود و همینطور نقض غرض و این، هر دو قبیح است و چون خداوند، بىنیاز مطلق و داراى علم مطلق است، هیچ گاه کار قبیح انجام نمىدهد. اصل این پیش فرض و این که بعثت و معرّفى پیشوا، لطف است، مورد قبول اکثر مذاهب کلامى حتّى بزرگان اشاعره است، منتها اشاعره مىگویند، اگر خداوند، این امور را انجام نداد، کار قبیحى انجام نداده است نتیجهى کلام شان، این است که انجام دادن لطف بر خداوند، حتمى و لازم نیست و عقل ناقص انسانى هیچگاه حق ندارد بر خداوند حکم کند و انجام کارى را بر او واجب کند، لکن، با جواب منطقى که از مبانى مورد قبول خود آنها استفاده شده، اشاعره نیز چارهاى جز پذیرش کامل این پیش فرض را ندارند جواب سخن آنان، این است که این جا، وجوب و باید، از نوع واجب فقهى نیست تا براى کسى تکلیف مشخص شود و عقل ما، حاکم، و خداى سبحان، محکوم شود، بلکه از نوع وجوب هستىشناسى و فلسفه و کلام است؛ یعنى، »وجوب عنه« است و نه علیه به عبارت دیگر، مناسبت ذات و صفات خدا با افعالاش، این است که هرگز، کار بیهوده و قبیح انجام نمىدهد و اشاعره. صفات جمال و جلال خداوند، از جمله غنى و علم و حکمت او را قبول دارند .
3. هدف و غرض از آفرینش انسان، رسیدن به کمال و سعادت است و این مهم، در گرو تشریع )برنامه( و معرّفى پیشوا و رهبر معصوم و الهى است ( بعثت و امامت ) . اثبات این پیش فرض نیز راههاى متعدّدى دارد که این جا، از راه جامعه شناختى و انسان شناختى، استفاده مىشود . بیان یکم - انسان، موجود مدنى و اجتماعى - بالطبع یا بالعرض - است و بدون تشکیل اجتماع، ادامهى زندگى براىاش مشکل است و چه بسا به نابودىاش بینجامد . پس در تداوم هستى خود، محتاج تشکیل اجتماع است. شکلگیرى یک اجتماع صالح و سالم و ماندگار، مثل سایر پدیدهها، محتاج به علّتهاى چهارگانه است.
منبع : شبکه امام رضا (ع)
برچسب ها :