حدیث موضوعی مطالب ديني و قرآني - Archive: 1393-07-3
درباره

سلام خدمت تمام دوستای گلم تمام تلاشم اینه بهترین مطالب دینی و قرآنی رو در اختیارتون قرار بدم. یاعلی
جستجو
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
آیه قرآن تصادفی

مطالب قرانی

سوره قرآنحدیث موضوعیذکر روزهای هفته مهدویت امام زمان (عج)
روزشمار غدیر
روزشمار محرم عاشوراوصیت شهدا
روزشمار فاطمیهپخش زنده حرم
ابر برچسب ها
حكمت نامه لقمان حكيم (415) (<-TagCount->) , مطالب ديني (255) (<-TagCount->) , نماز (111) (<-TagCount->) , مناجات نامه (101) (<-TagCount->) , مطالب قراني (66) (<-TagCount->) , احاديث نماز (62) (<-TagCount->) , مطالب قرانی (42) (<-TagCount->) , مطالب دینی (39) (<-TagCount->) , پندهاي لقمان حكيم (37) (<-TagCount->) , حديث (36) (<-TagCount->) , ادعيه قرآنى (34) (<-TagCount->) , احادیث قرآنی (20) (<-TagCount->) , مطالب مرتبط به سوره لقمان (18) (<-TagCount->) , قرآن شناسی (18) (<-TagCount->) , داستان انبياء (16) (<-TagCount->) , اهل بیت در قرآن (14) (<-TagCount->) , حكايات قرآني (13) (<-TagCount->) , نسخ در قرآن (10) (<-TagCount->) , امامت (10) (<-TagCount->) , معارف قرآن (9) (<-TagCount->) , محکم و متشابه (9) (<-TagCount->) , داستان های قرآنی (8) (<-TagCount->) , عكس هايي با موضوع دين (4) (<-TagCount->) , احاديث لقمان حكيم (2) (<-TagCount->) , اصول قرأت (1) (<-TagCount->) , قرآن و تربیت صحیح (1) (<-TagCount->) , احکام قرآنی (0) (<-TagCount->) , قرآن و طبیعت (0) (<-TagCount->) , قرآن و زندگی (0) (<-TagCount->) , قرآن و اجتماع (0) (<-TagCount->) , قرآن و فرهنگ (0) (<-TagCount->) , عکس هایی با موضوع دین (0) (<-TagCount->) , بدون موضوع (10) (<-TagCount->) , 


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
مطالب ديني و قرآني

يك واژه و اين همه معنا و مقصود؟!

علاوهبر آنكه هر يك از آيات قرآني مطالب و نكات ارزشمندي را در خود جاي داده و معنا و مقصودي را مدنظر دارد، هر يك از عبارات و كلمات آن نيز بار معنايي مختص خويش را دارد يكي از عبارات نشاه اولي است.


دنيا

خداونددر آيه 62 سوره واقعه مي فرمايند: "وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى‏ فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ" علامه طباطبايي در تفسير اين آيه مي فرمايند: مراد از "نشأ اولى" دنيا است، و مراد از "علم به آن"، علم به خصوصيات آن است، كه مستلزم اذعان به نشأ‏اى ديگر و جاودانه است، نشاه‏اى كهدر آن به اعمال جزا مى‏دهند، براى اينكه از نظام حيرت‏انگيز عالم دنيا اينمعنا به طور يقين به دست مى‏آيد كه لغو و باطلى در عالم هستى نيست، و قطعاً براى اين نشاه فانى غايت و هدفى است باقى، و نيز از ضروريات نظام دنيا اين است كه مى‏بينيم هر موجودى به سوى سعادت نوعيه‏اش هدايت شده، و انسان ها هم بايد از طريق بعثت رسل و تشريع شرايع و توجيه امر و نهى به سوىسعادتشان هدايت شوند، و اين نيز صورت نمى‏گيرد مگر اينكه در برابر اعمال نيك پاداشى و در مقابل اعمال زشت كيفرى مقرر شود، و چون دنيا براى پاداش  و كيفر تنگ است، ناگزير بايد در عالمى ديگر كه همان نشأه آخرت است صورت بپذيرد.

كوتاهسخن اينكه: با علم به نشاه دنيا براى انسان ها علمى نيز به مبادى اين برهان پيدا مى‏شود، برهانى كه امكان بعث را اثبات مى‏كند، و استبعادى را كهمنكرين نسبت به آن دارند برطرف مى‏سازد، پس با اثبات امكان ديگر استبعاد معنايى ندارد. (ترجمه الميزان/ ج‏19/ ص: 232)

 

دنيا و ارزش توجه به آن

كسانى مى‌پرسند: ما هر چه بيشتر با مظاهر دنيا سر و كار داشته باشيم و خود را از دنيا دور نگاه نداريم، خواه ناخواه توجه ما بيشتر به دنيا جلب مى‌شود و توجه به دنيا غفلت از خدا  و آخرت را در پى دارد.

با چنين اوصافى بالاخره وظيفه چيست؟ از يك طرف مى‌گوييد كناره‌گيرى از دنيا  مذموم است، از آن طرف هم مى‌گوييد دنيا پرستى  واهل دنيا شدن صحيح نيست؛ اين دو آموزه ظاهراً با هم سازگار نيست. خلاصه پاسخ اين است كه آن دنيايى بد و مذموم است كه هدف و غايت انسان قرار گيرد وانسان به آن «نگاه استقلالى» داشته باشد؛ اما دنيايى كه در جهت كسب آخرت ومقامات معنوى مورد استفاده واقع شود و با «نگاه ابزارى» به آن، وسيله‌اى براى رسيدن به قرب الى الله قرار گيرد نه تنها مذموم نيست كه توصيه هم مى‌شود.

قرآنآكنده از واژگاني است كه درياي عظيمي از معرفت را در خود جاي داده و در انتظار غواصاني ماهرند كه در ژرفاي آن شنا كرده تا درّ و گوهر معرفت استخراج كنند

از همين رو يكي از توصيه هاي اين آيه را مي توان توجه به نقش و ارزش دنيا دانست و به ماهيت و فلسفه آفرينش  آن انديشيد.

جابربن عبد اللَّه انصارى گويد ما در بصره به همراه أمير المۆمنين (عليه السلام) بوديم چون از نبرد مخالفان خود آسوده شد در پايان شبى به ما سركشى كرد و فرمود: در چه چيز وارد گفتگوئيد؟ گفتيم در نكوهش از دنيا  فرمود:اى جابر دنيا را نكوهش مى‏كنيد؟ سپس سپاس خدا كرد و بر او ستايش نمود و فرمود: اما بعد چه در نهاد مردمانيست كه دنيا را نكوهش كنند؟ و درباره آن به زهد گرايند، دنيا براى كسى كه آن را درست بفهمد، خانه راستى است و مسكن تندرستى و محل ثروت براى توشه برداشتن، مسجد پيغمبران خدا است و فرودگاه وحى حضرت او و نمازگاه فرشته‏هايش و مسكن دوستانش و محل تجارت وابسته‏هايش،در آن رحمت به دست آوردند و بهشت به سود بردند. (تحف العقول/ترجمه كمره‏اى/متن/183)

 

نگاه «ابزارى» و نگاه «استقلالى» به دنيا

ما اگر بخواهيم به لذت‌ها و نعمت‌ها و بهشت آخرت برسيم، راهى جز زندگى در اين دنيا و استفاده از آن نداريم.

درختبهشت را «لااله‌الاالله» ما در اين دنيا غرس مى‌كند. اگر كارهاى خير ما دراين دنيا نباشد نصيبى از نعمت‌هاى بهشت نخواهيم داشت. ما براى خريدن بهشت،سرمايه‌اى جز اين دنيا نداريم. اگر بخواهيم در آخرت، محصول سعادت و نيل بهلذت‌ها و نعمت‌هاى بهشت را درو كنيم، كشتزارى كه بايد در آن بذر بكاريم همين دنيا است. اگر زمين دنيا نباشد ما مزرعه ديگرى نداريم تا بخواهيم با كشت و زرع در آن، نعيم الهى را در آخرت درو كنيم.

دنيا وسيله‌اى استكه خداى متعال در اختيار ما قرار داده تا با استفاده از آن، شايستگى دريافت هر چه بيشتر رحمت‌ها و نعمت‌هاى الهى را پيدا كنيم و به مقصد برسيم.اين همان دنياى ابزارى است. اما اگر ما تمام توجهمان معطوف به خود دنيا و لذت‌هاى آن شد و اصلاً فراموش كرديم كه آخرتى هم در كار است، اين جا است كهدنيا مايه فريب و «متاع الغرور» است. چنين دنيايى مذموم است؛ دنيايى كه به جاى تسريع در رساندن ما به هدف، مانع رسيدنمان به هدف مى‌گردد.

باعلم به نشاه دنيا، براى انسان ها علمى نيز به مبادى اين برهان پيدا مى‏شود، برهانى كه امكان بعث را اثبات مى‏كند، و استبعادى را كه منكرين نسبت به آن دارند برطرف مى‏سازد، پس با اثبات امكان ديگر استبعاد معنايى ندارد

باز هم بهترين و گوياترين سخن در اين ‌باره سخن امير كلام است: وَ اِنَّما الدُّنْيا مُنْتهى بَصَرِ الْاَعْمى لا يُبْصِرُ مِمّا وَراءَها شَيْئاً وَ الْبَصيرُ يَنْفَذُها بَصَرُهُ وَ يَعْلَمُ اَنَّ الدّارَ وَراءَها فَالْبَصيرُ مِنْها شاخِصٌ وَ الْاَعْمى اِلَيْها شاخِصٌ وَ الْبَصيرُ مِنْها مُتَزَوِّدٌ وَ الْاَعْمى لَهامُتَزَوِّد؛ جز اين نيست كه دنيا منتهاى ديد كوردل است، چيزى ماوراى آنرا نمى‌بيند، و بينا نگاهش را از آن عبور مى‌دهد و مى‌داند در پى آن، سراىاصلى قرار دارد. پس بينا از آن، نگاه برمى‌گيرد و كوردل به آن خيره مى‌شود؛ و بينا از آن توشه بر مى‌دارد و كوردل براى آن توشه بر مى‌دارد.

دنيا به مثابه عينكى است كه انسان بر چشم مى‌زند. عينك براى آن است كه انسان بهتر ببيند. راه بهتر ديدن با عينك هم آن است كه از پشت شيشه‌هاى آن به اشيا و دنياى اطرافمان نگاه كنيم. اگر كسى به جاى نگاه از پشت عينك، به خود عينك و شيشه‌هاى آن خيره شود چه خواهد شد؟ آيا چيزى و كسىو جايى را خواهد ديد؟ هرگز.

دنيا به خودى خود بد نيست، آنچه دنيا را بد مى‌كند استفاده ناصحيح ما از آن است.

 

يك واژه و اين همه معنا و مقصود!

قرآنآكنده از واژگاني است كه درياي عظيمي از معرفت را در خود جاي داده و در انتظار غواصاني ماهرند كه در ژرفاي آن شنا كرده تا درّ و گوهر معرفت استخراج كنند.


منابع : 

1)  ترجمه الميزان/  ج‏19

2)  تحف العقول/ ترجمه كمره‏اى

3)  سايت آيت الله مصباح يزدي




 برچسب ها : مطالب ديني - مطالب قراني

تنها بي نياز مطلق در عالم

خدا
"حى"،تمام صفات الهى مانند علم و قدرت و سميع و بصير بودن و مانند آن را شامل مى‏شود و قيوم، نياز تمام موجودات را به او بازگو مى‏كند و لذا گفته‏اند اين دو با هم اسم اعظم الهى است.


اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ (آل عمران ـ 2)

خداوند كه معبودى جز او نيست، زنده و پاينده است.

"اللَّه" نام مخصوص خداوند  وبه معنى ذاتى است كه جامع همه صفات كمال و جلال و جمال است، او پديد آورنده جهان هستى است، به همين دليل هيچ معبودى شايستگى پرستش جز او ندارد واز آنجا كه در معنى "اللَّه" يگانگى افتاده است، جمله لا إِلهَ إِلَّا هُوَ تاكيدى بر آن است.

"حى" از ماده "حيات" به معنى زندگى است و اين واژه مانند هر صفت مشبهه ديگر، دلالت بر دوام دارد و بديهى است كه حيات در خداوند حيات حقيقىاست چرا كه حياتش عين ذات او است نه همچون موجودات زنده در عالم خلقت كه حيات آنها عارضى است و لذا گاهى زنده‏اند و سپس مى‏ميرند، اما در مورد خداوند چنين نيست، چنان كه در آيه 58 سوره فرقان مى‏خوانيم:

وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ: "توكل بر ذات زنده‏اى كن كه هرگز نمى‏ ميرد".

ايناز يك سو، از سوى ديگر حيات كامل، حياتى است كه آميخته با مرگ نباشد، بنابراين حيات حقيقى حيات او است كه از ازل تا ابد ادامه دارد اما حيات انسان، به خصوص در اين جهان كه آميخته با مرگ است نمى‏تواند حيات حقيقى بوده باشد لذا در آيه 64 سوره عنكبوت مى‏خوانيم: "وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ" "زندگى اين جهان بازيچه‏اى بيش نيست و زندگى حقيقى (از نظرى) زندگى سراسرى ديگر است"! روى اين دو جهت حيات و زندگى حقيقى مخصوص خدا است.

 

زنده بودن خداوند چه مفهومى دارد؟

درتعبيرات معمولى، موجود زنده به موجودى مى‏گويند كه داراى نمو- تغذيه- توليد مثل و جذب و دفع و احياناً داراى حس و حركت باشد ولى بايد به اين نكته توجه داشت كه ممكن است افراد كوته‏ بين حيات را در مورد خداوند نيز چنين فرض كنند.

با اين كه مى‏دانيم او هيچ يك از اين صفات را نداردو اين همان قياسى است كه بشر را درباره خداشناسى به اشتباه مى‏اندازد، زيرا صفات خدا را با صفات خود مقايسه مى‏كند.

قيومدر واقع، ريشه و اساس تمام صفات فعل الهى است (منظور از صفات فعل، صفاتى است كه رابطه خدا را با موجودات جهان بيان مى‏كند) مانند آفريدگار، روزى دهنده، زنده كننده، هدايت كننده، و مانند اينها، اوست كه روزى مى‏دهد، اوستكه زنده مى‏كند و اوست كه مى‏ميراند و اوست كه هدايت مى‏كند بنا بر اين صفات خالق و رازق و هادى و محيى و مميت، همه در وصف قيوم جمع‏اند

ولىحيات به معنى وسيع و واقعى كلمه عبارت است از "علم" و "قدرت". بنابراين وجودى كه داراى علم و قدرت بى پايان است حيات كامل دارد، حيات خداوند مجموعه علم و قدرت اوست و در حقيقت به واسطه علم و قدرت موجود زنده از غير زنده تشخيص داده مى‏شود، اما نمو و حركت و تغذيه و توليد مثل از آثار موجوداتى است كه ناقص و محدودند و داراى كمبودهايى هستند كه به وسيله تغذيهو توليد مثل و حركت آن را تأمين مى‏كنند، اما آن كس كه كمبودى ندارد اين امور هم درباره او مطرح نيست.

و اما "قيوم"صيغه مبالغه از ماده "قيام" است، به همين دليل به وجودى گفته مى‏شود كه قيام او به ذات او است، و قيام همه موجودات به او مى‏باشد، و علاوه بر اين قائم به تدبير امور مخلوقات نيز مى‏باشد.

روشن است كه قيام به معنى ايستادن است و در گفتگوهاى روزمره به هيئت مخصوصى گفته مى‏شود كه مثلاً انسان را به حالت عمودى بر زمين نشان مى‏دهد و از آنجا كه اين معنى درباره خداوند كه از جسم و صفات جسمانى منزه است مفهومى ندارد، به معنى انجام كار خلقت و تدبير و نگهدارى است، زيرا هنگامى كه انسان مى‏خواهد كارى را انجام دهد برمى‏خيزد.

آرى او است كه همه موجودات جهان را آفريده، و تدبيرو نگاهدارى و تربيت و پرورش آنها را به عهده گرفته است و به طور دائم و بدون هيچ گونه وقفه قيام به اين امور دارد.

از اين بيان روشن مى‏شودكه قيوم در واقع، ريشه و اساس تمام صفات فعل الهى است (منظور از صفات فعل،صفاتى است كه رابطه خدا را با موجودات جهان بيان مى‏كند) مانند آفريدگار، روزى دهنده، زنده كننده، هدايت كننده، و مانند اينها، اوست كه روزى مى‏دهد، اوست كه زنده مى‏كند، اوست كه مى‏ميراند و اوست كه هدايت مى‏كند.

بنابراين صفات خالق و رازق و هادى و محيى و مميت، همه در وصف قيوم جمع‏اند.

ازاينجا روشن مى‏شود اينكه بعضى مفهوم آن را محدود به قيام به امر خلقت و يافقط امر روزى دادن و مانند آن دانسته‏اند، در واقع اشاره به يكى از مصداق هاى قيام كرده‏اند در حالى كه مفهوم آن گسترده است و همه آنها را شامل مى‏شود، زيرا همان گونه كه گفتيم به معنى كسى است كه قائم به ذات است و ديگران قيام به او دارند و محتاج به اويند.

در حقيقت "حى"، تمام صفات الهى مانند علم و قدرت و سميع و بصير بودن و مانند آن را شامل مى‏شود وقيوم، نياز تمام موجودات را به او بازگو مى‏كند و لذا گفته‏اند اين دو با هم اسم اعظم الهى است.

شرط معبود شدن، داشتن كمالات ذاتى است و تنها خداوند است كه قائم به ذات خويش و بى‏نياز مطلق است. «الْحَيُّ الْقَيُّومُ»

نكات آيه:

1ـ «الْقَيُّومُ» به كسى گفته مى‏شود كه خود به ديگرى تكيه نداشته باشد، ولى ديگران به او تكيه دارند و يا قوام‏ بخش همه چيز است.

خداونددر آفريدن، تدبير و تسلّط كامل دارد. عوامل و اسباب مادّى وسيله‏ى پيدايش مى‏شوند، ولى مستقل نيستند و سبب بودنشان از خودشان نيست.

3ـ موجودات ديگر، علم، حيات و قدرت مستقلّى ندارند. تنها او زنده‏اى است كه زندگى هر موجود زنده وابسته به اوست.

دردعاى جوشن كبير مى‏خوانيم: او قبل از هر زنده‏اى زنده و بعد از هر زنده‏اىزنده است. هيچ زنده‏اى شريك او نيست و به كسى نياز ندارد. جان همه‏ى زنده‏ها و رزق آنها به دست اوست. او زنده‏اى است كه زنده بودن خود را از كسى ارث نبرده است.

 

پيام‏هاي اين آيه:

1ـ توحيد، سرلوحه‏ى كتب آسمانى است. «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»

2ـ شرط معبود شدن، داشتن كمالات ذاتى است و تنها خداوند است كه قائم به ذات خويش و بى ‏نياز مطلق است. «الْحَيُّ الْقَيُّومُ»


منابع:

تفسير نمونه، ج 2

تفسير نور، ج 2




 برچسب ها : مطالب ديني - مطالب قراني

"صراط مستقيم" دقيقاً چيست؟!


چطور صراط مستقيم را تشخيص بدهيم؟ دچار شرك خفي نشويم؟ و جزو كساني كه در قرآن آمده: كار را انجام دادند، اما درست انجام ندادند نباشيم؟ چطور بصيرتمان را افزايش دهيم؟)
صراط

صراط مستقيم به معناي راه و طريق استوار است. اين كلمه در هيچ جاي قرآن كريم به صورت جمع نيامده، همه جا «صراط» مفرد آمده است، مثل كلمة «نور»، كه در هيچ جاي قرآن به صورت جمع نيامده و در همه جا مفرد است.

ماحداقل روزي ده بار در نمازهاي واجب از خدا مي خواهيم: «اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِيم»، كه معنايش اين است: «أدِمْ لَنَا تَوْفِيقَكَ الَّذي أطَعْناكَ فِي مَاضي أيّامِنا حَتّي نُطيعَكَ كَذَلِكَ فِي مُسْتَقْبَلِ أعْمَارِنا»[2]؛ يعني خداوندا، توفيقاتي كه در گذشته بر ما ارزاني داشتي و به بركت آن تو را اطاعت كرديم همچنان ادامه ده تا در آيندة عمرمان نيز تو را اطاعت كنيم.

زماني كسي چيزي ندارد و آن را تقاضا مي كند اما گاهي كسي آن را دارد و از خداوند تقاضاي استمرار و ماندن آن را مي كند. اتفاقاً مي فرمايد: اگر مي خواهيد شيطان را پيدا كنيد بايد آن را كنار صراط مستقيم پيدا كنيد. چون همين جا سراغ مومنان مي آيد، كسي كه از جاده بيرون رفته ديگر نياز نيست، شيطان بيايد با او چه كند؟

شيطان مي گويد: «لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيم»[3] من در همين صراط مستقيم مي آيم مي نشينم، من در نماز سراغت مي آيم، موقع قرآن خواندن سراغت مي آيم، در عزاداري سراغت مي آيم، من از طريق همين صراط مستقيم سعي مي كنم انسان هاي متدين را به انحراف بكشم.

در قرآن كريم تصريح شده است كه زيان‌ ديده‌ترينِ زيان‌كاران، كساني هستند كه يك عمر راه را غلط رفته‌اند، اما هميشه گمان كرده‌اند كه راه درست را آنها رفته و كار درست را آنها انجام مي‌دهند!

«قُلْهَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا» (الكهف، 103 و 104)

بگو: آيا (مي‌خواهيد) شما را از زيانكارترين مردم در عمل‏ها (ى دنيويشان) خبر دهيم * (آنان) كسانى هستند كه سعيشان در زندگى دنيا هدر رفته، و با اين حال مى‏پندارند كه كار نيك انجام مى‏دهند!

الف – اما خداوند متعال كه هادي تمامي مخلوقات خود مي‌باشد، انسان را در هاله‌اي از ابهامات رها نكرده است كه نداند چه كند؟ تمامي انبياء و اوصياء و نيز وحي براي رفع اين ابهامات ارسال شده‌اند.

انسانبايد بداند كه "چه بايد بكند" و آن كار را "چگونه بايد انجام دهد"؟ احكام در هر موردي، تكليف او را در "چگونه بايد انجام دهد" معين كرده است، لذا درگام نخست كافيست كه به قصد قربت، به انجام واجبات و ترك محرمات اهتمام ورزد – اما بصيرت، امر ديگري است، نياز به دوري از سطحي نگري، ژرف نگري، عاقبت‌انديشي و تعمق لازم دارد – در هر كاري



 برچسب ها : مطالب ديني - مطالب قراني

نامزدان دوزخ

دوزخ

اصولاً افرادي كه گوش دارند و نمي‌شنوند، چشم دارند و نمي‌بينند و عقل دارند و انديشه نمي‌كنند، براي جهنم نامزدشده‌اند: "وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ"؛ "و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريده‏ايم. [چرا كه‏] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمى‏كنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمى‏بينند، و گوش هايى دارند كه با آنها نمى‏شنوند. آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه‏ترند. [آرى،] آنها همان غافل‏ماندگانند". (اعراف/179)

اين آيات بحثى را كه در آيات گذشته در زمينه دانشمندان دنياپرست  و همچنين عوامل هدايت و ضلالت گذشت تكميل مى‏كند، در اين آيات مردم به دو گروه تقسيم شده‏اند و صفات هر كدام توضيح داده شده: "گروه دوزخيان و گروه بهشتيان".

در اين مجال به بررسي صفات دوزخيان و برخي نكات مهمي كه از آيه به دست مي‌آيد پرداخته مي‌شود.

 

بررسي مفردات آيه

"ذرأنا"از ماده "ذرء" (بر وزن زرع) در اينجا به معنى خلقت و آفرينش است ولى در اصل به معنى پراكنده ساختن و منتشر نمودن آمده، چنان كه در قرآن مى‏خوانيم "تذروه الرياح": "بادها آن را پراكنده مى‏كنند" (كهف/45) و از آنجا كه آفرينش موجودات موجب انتشار و پراكندگى آنها در روى زمين مى‏گردد، اين كلمهبه معنى خلقت آفرينش نيز آمده است.

 

پاسخ به يك سۆال

قرآن،در اين آيه، آفرينش بسيارى از جنّ و انس را براى دوزخ مى‏داند و در آيه‏اىديگر خلقت جنّ و انس را براى عبادت مى‏شمارد، "وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ" (ذاريات/56)، كدام يك صحيح است؟     

پاسخ:

هدف اصلى آفرينش، خداپرستىو عبوديّت است، ولى نتيجه‏ كار بسيارى از انسان‏ها در اثر عصيان، طغيان و پايدارى در كفر و لجاجت، دوزخ است، گويا كه در اصل براى جهنّم خلق شده‏اند.

حرف «لام» در «لِجَهَنَّمَ»، براى بيان عاقبت است، نه هدف. مانند نجّار كه هدف اصلى‏اش در فراهم نمودن چوب، ساختن در و پنجره‏هاى زيبا از آنچوبها مى‏باشد، ولى كار به سوزاندن چوب‏هاى بى‏فايده در بخارى مى‏انجامد كه آن هدف تبعى است.

اين مطلب، شبيه اين جمله‏ حضرت على (عليه السلام) است كه مى‏فرمايد: "خداوند فرشته‏اى دارد كه هر روز با صداى بلند مى‏گويد: بزاييد براى مرگ و بسازيد براى خرابى، يعنى پايان تولّد، مرگ، پايان ثروت‏اندوزى، فنا و پايان ساختمان، خرابى است". (نهج البلاغه، كلامت قصار 132)

آرى، انسان‏هايى كه هويّت انسانى خودرا از دست داده‏اند، جايگاهى جز آتش براى آنان نمى‏باشد چنان كه خود آنان نيز اعتراف مى‏كنند كه اگر دستورات الهى را شنيده بودند و تعقّل مى‏كردند، ديگر در جهنّم جاى نداشتند: "قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ماكُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِير". (ملك/10)

انسان بايد علاوه بر ظاهر، ملكوت را ببيند و علاوه بر سر و صداهاى ظاهرى، زمزمه‏هاى باطنى و معنوى را بشنود.

از امام صادق (عليه السلام) پرسيدند: چرا خداوند تمام بندگانش را مطيع و موحّد نيافريد؟

حضرتفرمودند: اگر چنين مى‏شد، ديگر ثواب و عقاب معنا نداشت، زيرا آنان مجبور بودند و اختيارى نداشتند، امّا خداوند انسان را مختار آفريد و علاوه بر عقلو فطرت، با تعاليم پيامبران و كتب آسمانى مسير هدايت او را روشن نمود و اورا به طاعت فرمان داد و از نافرمانى نهى كرد، تا فرمانبرداران از عاصيان مشخّص شوند.

گرچه تمام اسباب طاعت و عصيان را خداوند آفريده، امّا به چيزى امر يا نهى نكرده مگر آنكه انسان مى‏تواند ضد آن را نيز انجام دهد ومجبور نباشد.

آرى، تكليف‏پذيرى تنها ارزش و وجه امتياز انسان از ديگر موجودات است.

 

صفات گروه دوزخي

صفات گروه دوزخى در سه جمله خلاصه مى‏شود:

نخست اينكه "آنها قلب هايى دارند كه با آن درك و انديشه نمى‏كنند": (لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها).

قلبدر اصطلاح قرآن به معنى روح و فكر و نيروى عقل است. يعنى با اينكه استعدادتفكر دارند، از اين وسيله سعادت بهره نمى‏گيرند و فكر نمى‏كنند.

درعوامل و نتايج حوادث انديشه نمى ‏نمايند و اين وسيله بزرگ رهايى از چنگال هرگونه بدبختى را بلا استفاده در گوشه‏اى از وجودشان رها مى‏سازند.

ديگراينكه "چشم هاى روشن و حقيقت بين دارند اما با آنها چهره حقايق را نمى‏نگرند و همچون نابينايان از كنار آنها مى‏گذرند": (وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها).

سوم اينكه "با داشتن گوش سالم، سخنان حق را نمى‏شنوند" و همچون كران خود را از شنيدن حرف حق محروم مى‏سازند: (وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها).

چشمه آب حيات كنار دستشان است، ولى از تشنگى فرياد مى‏كشند، درهاى سعادت در برابر رويشان باز است، اما حتىبه آن نگاه نمى‏كنند. آنها با دست خود اسباب بدبختى خويش را فراهم مى‏سازند و نعمت هاى گرانبهاى "عقل" و "چشم" و "گوش" را به هدر مى‏دهند، نه اينكه خداوند اجباراً آنها را در صف دوزخيان قرار داده باشد.

 

چرا همچون چهار پايان؟!

بارهادر قرآن مجيد غافلان بي‌خبر به چهار پايان و حيوانات بى‌شعور ديگر تشبيه شده‏اند ولى نكته تشبيه آنها به انعام (چهارپايان) شايد اين باشد كه آنها تنها به خواب و خور و شهوت جنسى مى‏پردازند، درست همانند ملتهايى كه تحت شعارهاى فريبنده انسانى، آخرين هدف عدالت اجتماعى و قوانين بشرى را رسيدن به آب و نان و يك زندگى مرفه مادى مى‏پندارند. آنچنان كه على (عليه السلام)در نهج البلاغه مى‏فرمايد:

"كالبهيمة المربوطه همها علفها او المرسلة شغلها تقممها"؛ "همانند حيوانات پروارى كه تنها به علف مى‏انديشند ويا حيوانات ديگرى كه در چراگاه ها رها شده‏اند و از اين طرف و آن طرف خردهعلفى بر مى‏گيرند". (نهج البلاغه نامه 45)

 

نتيجه

فرجام بسيارى از انسان‏ها و جنّيان، دوزخ است. جنّ هم مثل انسان، تكليف و اختيار، كيفر و پاداش دارد.

ملاكانسانيّت، فهم پذيرش معارف و تكاليف دينى است، وگرنه انسان مانند حيوانات است. كسى كه با وجود توانايى از نعمت‏هاى الهى بهره‏ صحيح نبرد، بدتر از موجودى است كه اساساً فاقد آنهاست.

انسان‏هاى غافل و بى‏بصيرت؛ در بى‏تفاوتى، شكم‏پرستى، شهوت‏پرستى، استثمار شدن و محروميّت از لذّت معرفت مانند چهارپايان مى‏باشند. غافلان، از حيوانات هم بدترند.

انسان‏هاى بى‏بصيرت، از هدف، خدا، خود، امكانات، آخرت، ذريّه، آيات الهى، قانون خدا، الطاف گذشته و گناهان خويش غافلند.

دوزخىشدن بسيارى از انسان‏ها، به خاطر بهره‏نبردن از نعمت‏هاى الهى در مسير هدايت و كمال است. زيرا با داشتن چشم، گوش و دل، خود را به غفلت زده‏اند.

      


منابع:

تفسير نمونه، ج ‏7، ص 21.

تفسير نور، ج ‏4، ص 229.

يكصد موضوع اخلاقي در قرآن و حديث، ناصر مكارم شيرازي، ص 21.




 برچسب ها : مطالب ديني - مطالب قراني

تنها راه عاقبت به خيري و سعادت !

غدير

غديرحادثه اي بس شگرف و بزرگ است كه در طول تاريخ به عناوين مختلف بررسي و بازبيني شده است ما نيز به فراخور حال به نكاتي از آن اشاره مي كنيم.


رخداد غدير هموارهبراي مسلمانان مورد توجه بوده و هست و خواهد بود زيرا از يك طرف آخرين حج پيامبر بود و از طرف ديگر واقعه اي رخ داد كه تمام مسلمانان با آن در ارتباط مستقيم مي باشند؛ عده اي آن را رد مي كنند و دستور مستقيم پروردگار را به عناوين مختلف تعبير كرده به آن استناد مي كنند و شيعيان جهان نيز آن را فصل الخطاب اوامر پيامبر مي دانند و آن را واقعه اي مي دانند كه حضرت باري تعالي به واسطه پيامبر حضرت علي را به خلافت و جانشيني خويشقرار دادند و اين مسئوليت سنگين و خطير را به ايشان واگذاردند تا مردم به راه اشتباه و خطا نروند و اسلام از مسير اصلي خويش منحرف نشود و به قحقرا نرود كه متاسفانه با دنيا طلبي  عده اي اين رويداد ممكن نشد.

دردوره هاي بعد و در عصر ائمه هدي (عليهم السلام) ديديم كه زمام امور به دستافرادي افتاد كه به هيچ عنوان لياقت پذيرفتن امور مسلمانان را نداشتند و به زراندوزي و ظلم و ستم پرداختند؛ اسلام زمان پيامبر كجا و اسلام زمان يزيد، هارون الرشيد و مامون كجا؟!!

عده اي براي دوران مختلف زمامت اهل جور خدماتي ذكر مي كنند. در پاسخ بايد گفت: كار خوب باعث حقانيت نمي شود اصل وجود ايشان بر راس امور، اشتباه بوده نه فعاليت هاي ايشان كه براي خدمت به اسلام ذكر مي كنند.

پيامبر اكرم(صلي الله و عليه و آله) روزي در مسجد فرمودند: هر ذكر، درختيدر بهشت و آجري براي قصرهاي بهشتي شماست. فردي از ميانه مردم گفت: پس تا به الان جنات و خانه هاي بسياري در بهشت زيباي الهي داريم.

حضرت در پاسخ فرمود: بلي داريد به شرط اينكه آتش گناه را نفرستيد كه تمام آن را بسوزاند.

مسئلهبدين گونه است آنها اگر كاري كرده اند چون ريشه فاسد بوده، كار را فاسد نموده است و حداقل براي ايشان و در درگاه احديت نفعي نداشته است.

خداوندمتعال پايان رسالت پيامبر را منوط به اعلام مولويت امير المومنين علي(عليهالسلام) در آن مقطع بي بديل مي نمايد، مقطعي كه تاريخ ساز شد




 برچسب ها : مطالب ديني


منوی اصلی
موضوعات وبلاگ
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)تاریخ روزآیه قرآن تصادفیآیه قرآن

در كل اينترنت
در اين سايت
میان صفحات فارسی

حدیث موضوعی
X